جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  30/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
معرفي كتاب > ادبيات > داستان هاي خارجي

قیمت آی کتاب
100,000 ریال
قیمت کتاب
ریال

چمن
نويسنده: فردريك دار
مترجم: عباس آگاهي
ناشر: جهان كتاب
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 164
اندازه كتاب: رقعی - سال انتشار: 1393 - دوره چاپ: 1
کد کتاب: 110457

فروخته شد - موجود نمی باشد

امتیاز آی کتاب به این کتاب:

امتیاز دهی به این کتاب:

مروري بر كتاب
ژان‌ماری والز در سواحل جنوب فرانسه، در تنهایی تعطیلات خود را می‌گذراند. او به طور اتفاقی با زن جوان و زیبایی آشنا می‌شود که انگلیسی است و ظاهرا به زبان فرانسه تسلط کامل ندارد. دیدار اتفاقی ژان‌ماری و مارژوری بار دیگر در محلی دیگر تکرار می‌شود و در پی آن ملاقات‌های بیشتری صورت می‌گیرد.

بعد از عزیمت مارژوری به کشورش، ژان ماری که دلباختة زن ناشناس شده، به نامه‌نگاری با او ادامه می‌دهد و سرانجام، دعوت وی را می‌پذیرد و قرار ملاقاتی در اسکاتلند می‌گذارد. ورود ژان‌ماری به اسکاتلند سلسه‌ای از حوادث عجیب را در پی می‌آورد که در نهایت به قتل نِویل فالکس، شوهر مارژوری می‌انجامد. در صحنة قتل، بر روی چمن پارک، جسد مردی بر جای می‌ماند که به ضرب گلوله کشته شده است.

گلوله‌ای که از تپانچه‌ای خارج شده که ژان‌ماری با آن شلیک کرده است. ژان‌ماری که تصور می‌کند برای دفاع از مارژوری، همسر او را به قتل رسانده، ناگهان با چهره‌ای متفاوت از زن محبوبش روبه‌رو می‌شود. مارژوری ابتدا او را از خود می‌راند و سپس حتی منکر آشنایی با وی می‌شود.

معمای پیچیدة داستان تا آخرین صفحه‌های کتاب ناگشوده می‌ماند... تا زمانی که بریت، بازرس پلیس، پرده از آن بر می‌دارد....

«فاجعه در سطح زمین روی داده بود. مارژوری از جا برخاست و با دقت به اطراف خودش نگاه کرد. همه چیز کاملا ارام بود. به خاطر غوغایی که از تئاتر هوای آزاد برمی‌خاست، هیچ کس چیزی ندیده بود. به علت گودی محلی که در آن بودیم، هیچ کس هیچ چیز ندیده بود.

باور نکردنی به نظر می‌رسید و با این حال واقعیت محض بود: من مردی را در یک باغ مل�'ی، زیر نور آفتاب، در حضور نزدیک به هزار نفر، به قتل رسانده بودم. یک بار دیگر به کاریکاتوری فکر کردم که مردی به دار آویخته را در میان میدانی نشان می‌داد. مارژوری دستور داد: «زود از این‌جا بریم.»

من همچنان تپانچه را در دست داشتم. او مچم را تکان داد تا آن را باز کنم. او بر اعصابش مسلط شده بود و هدایت مرا بر عهده می‌گرفت. برای مطمئن شدن از این که چیزی را به جا نگذاشته باشیم، نگاهی به چمن انداخت. علف‌ها در اطراف جسد پاک و مرتب بودند. من همین‌طور که دور می‌شدیم بریده‌بریده گفتم: «باید پلیس رو خبر کنیم!»

او جوابی به من نداد. در مسیری که به تئاتر منتهی می‌شد، شانه به شانه پیش رفتیم. من، مثل وقتی که تلاش بدنی فوق‌العاده‌ای می‌کنیم، خسته و بریده بودم. همانند نابینایی، در کنارش پیش می‌رفتم و با سماجت دیوانه‌وار تکرار می‌کردم: «من یه مرد رو کشتم! من یه مرد رو کشتم! من یه مرد رو کشتم!»


كتاب هايي در اين زمينه

نفوذ در شبکه ی تبهکاران
سفارش بدون عضویت
یا سفارش تلفنی
   

بی خانمان
سفارش بدون عضویت
یا سفارش تلفنی
   

کارآگاه کانتیننتال
سفارش بدون عضویت
یا سفارش تلفنی
   

غروب فرشتگان
   

انتقام فیثاغورث ؛ رازی از تاریخ ریاضیات
سفارش بدون عضویت
یا سفارش تلفنی
   

وسوسه های غربت
   

كتاب هايي در اين زمينه       فهرست کتاب های این گروه


راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837