مروري بر كتاب
در دهههاي آخر دورة قاجار كه اوضاع ايران آشفته بود، برخي ميهنپرستان آگاه درصدد اصلاح و نجات وطن برآمدهاند. انقلاب مشروطيت ايران، مرحلة نهايي يك تحول دراز فكري بود. گروهي از ايرانيان بيرون از كشور توانستند انديشه و قلم خود را به كار گيرند و در بيان عقبماندگيها و ترويج فكر آزادي سخن بگويند. نويسندگاني چند كه در اين دوره به وجود آمدهاند، بيشتر در قالب رساله و مقاله و داستان مينوشتند. البته داستاننويسي در مقايسه با رساله و مقاله، كم رونق به نظر ميرسد. اما همان چند داستاننويسي هم كه پيدا شدند، از دو نظر حائز اهيتاند: نخست از بابت تأثير بر جامعة معاصرشان، و دوم از بابت تأثير بر اهل قلم. از اين داستان نويسان كه به تعبيري، آباء داستاننويسان امروزند، چهار تن شاخصاند: ميرزا عبدالرحيم طالبوف تبريزي، حاج زينالعابدين مراغهاي، سيدعلياكبر دهخدا و سيدمحمدعلي جمالزاده. وجه مشخص حكايتهاي اينان، التزام در بيدار كردن و آگاهي دادن بوده است. نويسنده سياحتنامه، خواسته است اهل انصاف باشد. اگر شاعران تنبل و ياوهگو را ملامت ميكند، در مقابل، فردوسي را ميستايد. زيرا كه زبان مردة ملتي را احيا، و به تاريخ ملت، خدمتي بسزا كرده است. ابراهيم بيگ، شيفتهوار ميكوشيده است هر چيز پسنديده در ايران را نيز بيابد و به قلم آورد. حالا اگر مشاهدات او بيشتر ناخوشايند بوده، اين نكتهاي مربوط به اوضاع و احوال ايران در آن سالهاي تاريك است. سیاحتنامه ابراهیمبیگ نام کتاب سفرنامه ای به فارسی از زینالعابدین مراغهای است که در حدود سال1321 هجری قمری در استانبول منتشر شد. این کتاب تاثیر زیادی در آگاهی اجتماعی و سیاسی جامعه ایران در آستانه جنبش مشروطه ایران داشته است. کتاب با گزارش مسافرتی آغاز میشود اندک اندک در انتها تمثیلی میگردد. ابراهیمبیگ یک تاجر زاده ایرانی است که در مصر بزرگ شده و ثروتی اندوخته است. بین او و دختری از خانه زادانش به نام محبوبه تعلق خاطری هست. اما عشق بزرگ تر و محبوبه واقعی اش ایران یا به قول یکی از آدمهای قصه «ایران خانم» است. عشقی که نویسنده شرایط رشد و پرورش آن را در محیط خانواده قهرمانانش نشان داده است. در عالم خیال وطن را بی نقصترین و منزهترین جاهای دنیا میداند، تا حدی که حاضر نیست هیچ خبر ناگواری راجع به ایران بپذیرد یا حتی بشنود. در برابر هر سخن واهی اما امید بخشی درباره ایران را با دادن پاداش به گوینده اش استقبال میکند.
سرانجام ابراهیمبیگ برای زیارت مرقد امام هشتم و نخستین دیدار از وطن معبود از راه عثمانی رهسپار ایران میشود. سر راهش، در استانبول، نویسنده داستان (یعنی زینالعابدین مراغهای) را ملاقات میکند و در خانه او نسخهای از کتاب احمد را میبیند و میخواند. ابراهیمبیگ انتقادات این کتاب از وضع ایران را جدی نمیگیرد و با خود فریبی از آن میگذرد. سفر ادامه مییابد و ابراهیمبیگ به به قفقاز میرسد و نخستین بار، حال و روز غم انگیز ایرانیان مهاجر را از نزدیک میبیند، پس به خود دلداری میدهد که این جا غربت است و در سرزمین اصلی ایران امن و آسایش حکمفرماست...
از نوشتههای ناظمالاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان درمی یابیم که محفلها و انجمنهای آزادیخواه، پیش از مشروطه، هیچ کتاب آموزش تئوری برای تقویت و تربیت دانش سیاسی خود نداشتهاند جز کتاب سیاحتنامه ابراهیمبیگ. ناظم الاسلام یادآوری میکند که این کتاب را روحانیٍ مردم گرا سید محمد طباطبایی به او داده بود و در انجمن مخفی که از فرزانگان و فضلای ناراضی تشکیل شده بود آن را میخوانده اند و «... اهالی انجمن و فداییان بعضی به حالت تباکی (گریه کردن) و بعضی ازکثرت حزن و غم از خود رفته و حالت بهت به آنها دست داده تا چندی حالت یک کلمه سخن گفتی باقی نبود. هم و غم غریبی عارض هر یک گردیده به اوضاع غریبه مملکت و گرفتاری عجیبه این ملت سر به گریبان تعجب و حیرت و سرافکندگی و فکرت فرو برده...
|