مروري بر كتاب
اين رمان گيورگيو، مضمون و محتوايي همبسته دارد و به رنجها و درگيريهاي منبعث از جنگ جهاني دوم، ظهور فاشيسم و سپس رفتار متفقين در پايان جنگ پرداخته است. به نحو غريبي يادآور دو رمان شگفتانگيز كورتزيو مالاپارته، نويسنده نامدار و صاحب سبك ايتاليايي است. اتفاقاً مالاپارته هم ريپورتر جنگي بود و اساس ديدهها و دانستهها و نوشتههايش را گزارشهاي خبرياش براي مجلات و روزنامهها تشكيل ميداد. او هم به جبهه روسيه اعزام شد و سرانجام به خدمت متفقين درآمد. منتها رنج و تجربه اسارتي طولاني و تبعيدي درازمدت در كارنامه او نبود. هم از اين رو با نگاهي تندتر و نقادانهتري مينوشت سبكي تپندهتر داشت. افزون بر اينها، دو رمان مالاپارته هم، يكي در نقد فاشيسم و دومي در نقد و كنايت به متفقين و فاتحان جنگ نوشته شده بود «ساعت 25» ابتدا به زبان رومانيايي نوشته شد و سپس به فرانسه و زبانهاي ديگر ترجمه شد. اين اثر، همواره به عنوان مهمترين كتاب نويسنده باقي ماند. قصهاي است درباره تيره روزيها و بدبختيهاي اهالي دهكدهاي به نام فانتانا و روستايي جوان و سادهلوحي به نام يوهان مورتيس كه به اقليت آلماني نژاد يهودي ساكن روماني تعلق دارد. اين جوان، عاشق دختري به نام سوزاناست و سوزانا نيز به او عشق ميورزد. اما جنگ آنها را از هم جدا ميكند و بيرحمانهترين صحنهها را در طول چهارصد صفحه از اين كتاب درباره اين دو، كه نماد مردمان له شده در زير زنجير تانكهاي تاريخاند، مرور ميكنيم. عاشقان از هم جدا ميشوند و جوان عاشق، يوهان مورتيس، قرباني اروپا ميشود و در سراسر اين قاره، همچون آوارهاي شكنجه ديده است كه مدام زجر ميكشد. داستان «ساعت 25»، قصهاي رمانتيك و عاشقانه است، اما مجالي براي لذتها و صحنههاي عاشقانه باقي نميماند. رمان «ساعت 25» در طبقهبندي رمانها، به اصطلاح يك «رمان ديدگاهي» است و اثر عقايد مذهبي نويسنده بر سراسر آن منتشر شده است. انسان در اين كتاب، پايبند تقديراتي فراانساني و تفسير شده در جهاني عميقاً مذهبي است. استقراري متكي به خداوند دارد و رنجهاي او تقدير اوست كه به رنجهاي پسر يا عيسي در آيين مسيحيت شبيه است. قهرمان بيخلل و سخنگوي اين جريان، البته كشيش ارتدوكس دهكده است كه در اين رنج مشاركت و از رستگاري مردمان پاسداري ميكند. عنوان كتاب، استعارهاي بر زمان از دست رفته و بيهوده و محال است هيچكس مثل يك تبعيدي فقير نيست ... اين تبعيد مرا رنج ميداد ... اين بود كه قدم به قدم در ادبيات پيش رفتم و به مذهب رسيدم. اين حقيقت را در اعماق جامعة فقير و سرگردان يافتم ... به نظر من، ايمان است كه بشر را آزاد ميكند رماننويس، شاعر، كشيش و انديشمند برجستة رومانيايي، كنستانتين ويرژيل گيورگيو Constantin Virgil Gheorghiu، بيترديد نويسندهاي اصيل و درجه اول در جهان ادبي قرن بيستم محسوب ميشود. او سبك رئاليسم را با نوعي شور رمانتيك برآمده از رنج و حرمان انسانهاي بيپناه و پايمال شده پيوند زده و لباس الهيات مبتني بر تحمل و مهرورزي و داوري نهايي خداوند را بر آن پوشانده بود. گيورگيو هيچگاه مورد محبت چپها قرار نگرفت و هيچگاه نتوانست از مسير حملات و اتهامات آنها كنار رود. همانطور كه گروهي از يهوديان رسمي و وابسته به صهيونيزم و نيز بسياري از نويسندگان ليبرال و ظاهراً آزادفكر غربي، او و نوشتههايش را خوش نميداشتند. آنها يا به سكوت از كنار آثار گيورگيو رد ميشدند، يا با نيش و كنايه و انتقاد از برخي سوابق و جزئيات در مورد او، و سرانجام اگر مجبور بودند چيزي بگويند، سبك و شيوه او در رماننويسي را بازگشتي به رئاليسم و سطحي قلمداد ميكردند. اما اينها هيچ يك نتوانست از قوت تأثير و انتشار وسيع آثار او بكاهد. داوري منتقدان و ادبشناسان منصف و دهها ميليون خواننده، بهترين ستايش و قدرداني از اين مرد رنجديده، ژرفانديش و انتقادگر بود. شايد اگر گيورگيو اهل روماني نبود، حمايتها و ستايشهاي بيپايان تبليغاتي نثارش ميشد و اين همه كشمكش و غوغا در كنارش به راه نميافتاد. كنستانتين ويرژيل گيورگيو، آثار متعدد و مهمي نوشت و در اواخر قرني كه او يكي از توصيفكنندگان مهم آن بود، درگذشت. او در ماه ژوئن سال 1992 در سن 76 سالگي درگذشت. در زندگي پرنشيب و فراز اين مرد، نكات جالب ديگري هم هست. او ايدئولوژيهاي مختلف را ديد و زندگيهاي گوناگون در روزگار خود را تجربه كرد. در سال 1963 به كسوت روحانيت مسيحي درآمد و كشيش كليساي ارتدكس پاريس شد. با اين حال مطالعات زيادي درباره اديان ديگر انجام داد و در زمينه تاريخ و فرهنگ اسلام نيز اطلاعات فراوان و جالبي داشت. سفرهاي بسياري به نقاط مختلف جهان كرد و يك بار هم به ايران آمد. در همان سفر مصاحبهاي هم انجام داد كه دربردارنده نكات جالب و آموزندهاي است.
|