مروري بر كتاب
وقتي كه برادرم جيم تقريباً سيزده ساله بود ، بازويش از ناحيه آرنج به سختي شكست . هنگامي كه دستش معالجه شد و ترسش از اينكه ديگر هيچوقت نتواند فوتبال بازي كند ، تخفيف پيدا كرد ، به ندرت به اين حادثه مي انديشيد . بازوي چپش اندكي از بازوي راست كوتاهتر بود . وقتي كه مي ايستاد يا راه مي رفت ، پشت دست چپش زاويه قائمه اي با تنش تشكيل مي داد و شستش موازي رانش قرار مي گرفت ... رمان کشتن مرغ مينا از زبان دختري به نام اسکات فینچ روايت ميشود که دختر وکيل سفيدپوستي به نام اتیکاس فینچ است که دفاع از جوان سياهپوستي به نام تام رابینسون را که به اتهام نارواي تجاوز به يک دختر سفيدپوست در شهر کوچک میکوم ، در آلاباما محاکمه ميشود، بهعهده ميگيرد. مردم اين شهر در رمان، مردمي خودپسند و نژادپرست معرفي شدهاند. اتيکاس فينچ، وکيلي انساندوست، جسور و شجاع و پدري مهربان و دوستداشتني است. او با قدرت و بيباکي از عدالت و انسانيت دفاع کرده و در مقابل تعصب، نفرت و خشونت نژادي و رياکاري مردم ميايستد. تم اصلي رمان، معصوميت و قرباني شدن آن در برابر بيعدالتي و تعصب نژادی است و عنوان آن برگرفته از صحنهاي است که در آن اتيکاس تفنگ بادياي به عنوان هدية کريسمس براي فرزندانش ميخرد و از آنها ميخواهد که به خاطر داشته باشند که هيچگاه به مرغ مينا شليک نکنند، چون کشتن مرغ مينا «گناه» است
|