مروري بر كتاب
يزدگرد سوم واپسين پادشاه زرتشتي و ميرابر آشفتگيهاي پاياني اين دودمان بود. خزانه�" دولت در پي لشكركشيهاي خودكامانه�" خسرو پرويز تهي بود. آيين زرتشت كه در بن رها از آلايشهايي بود كه در پايان كار ساسانيان ديده ميشد اكنون در كام دستگاه موبدي آلوده�" آن زمان بود. موبداني كه هيچ باور ديگري را برنميتابيدند و با سختترين شيوهها دگرانديشان را ميآزردند. سامانه�" كاست(طبقاتي) كه از روزگار باستان برپا بود اكنون با سختگيري بيشتري پيگرفته ميشد و در پي اين سختگيريها براي نمونه يك دبير نميتوانست پيشهور شود يا به وارون آن. اين كار استعدادها را از شكوفايي واميداشت و براي نمونه اگر كشاورزي به سپاهيگري دلبسته بود نميتوانست در جرگه�" اسواران درآيد. جدا از اينها همين آيين زرتشت هم دستخوش رخنه�" زروانيگري- آيين باستاني ايراني كه باورمند به تقدير و سرنوشت حتمي بود- گشتهبود، شايد بتوان گفت كه موبدان در آن روزگار بيشتر زرواني بودند تا زرتشتي. اين باور به تقدير و كوتاهي دست مردمان در زندگي و آينده�" خود بازتاب خطرناكي داشت. و چه خطري بالاتر از آنكه در روز نبرد سردار بزرگ ايراني رستم در برابر تازيان اگرچه پايمردانه ايستاد ولي در درون شكست را ميديد. شكستي كه پايان يك هزاره�" اهورايي و آغاز هزاره�" اهريمني آن را رقم ميزد و انديشه�" تقدير ايرانيان را در دگرگوني آن ناتوان ميانگاشت. جبري كه انديشهاش افيون ايستادگي بود.
|