خون سیاوش نويسنده: عباس قاسمي ناشر: پگاه - چكاوك زبان كتاب: فارسي تعداد صفحه: 524 اندازه كتاب: وزیری جلد سلفون
- سال انتشار: 1391
- دوره چاپ: 5
کد کتاب: 88266
فروخته شد - موجود نمی باشد
امتیاز آی کتاب به این کتاب:
امتیاز دهی به این کتاب:
مروري بر كتاب
سياوش از ازدواج زني از سلاله گرسيوز با كيكاووس زاده شد. كيكاووس، سياوش را به رستم سپرد؛ رستم، در زابلستان، سياوش را آيين سپاه راندن و كشورداري آموخت. چون سياوش از زابلستان به كاخ پدر بازآمد، كاووس وي را نواخت و به شادي آمدن فرزند جشني برپا كرد.
سودابه دختر شاه هاماوران و همسر كيكاووس، شيفته سياوش شد چنان كه در نهان، پيكي به سوي سياوش فرستاد و او را به شبستان شاهي فراخواند؛ سياوش نپذيرفت. روز ديگر، سودابه نزد شهريار رفت و از وي دستوري خواست كه سياوش را به شبستان بفرستند تا وي از ميان دختران همسري براي خود برگزيند. سياوش، به ناچار به شبستان رفت. در بار سوم، سودابه، سياوش را به نزد خويش فراخواند اما سياوش برآشفت و به تلخي از آنجا برخاست. سودابه، كاووس را باخبر كرد و سياوش را متهم ساخت.
كاووس، در اين انديشه بود كه سياوش را به كيفر گناه بكشد اما در آزمايش، شاه نخست جامه و دست سودابه را بوييد و در آن بوي شراب يافت و در دست و بر سياوش، بوي گلاب به مشامش رسيد؛ و دانست كه سودابه به ناراستي سخن گفته است و پسرش بيگناه است.
خواست كه سودابه را بكشد، از شاه هاماوران انديشه كرد كه به كين‌خواهي برخيزد؛ پس به سخن موبدان، آتشي برپا كرد كه گناهكار را از بيگناه جدا سازد؛ سياوش در اين آتش رفت.
سياوش، اين آزمايش را پذيرفت؛ و روز ديگر در آتشي كه كاووس آماده كرده بود، با اسب شبرنگ خويش كه بهزاد نام داشت، وارد شد و تندرست از آن بيرون آمد. چون شاه خواست سودابه را بكشد، سياوش ميانجيگري كرد و او را از اين كار مانع شد.
