آغاز قرن نوزدهم را بايد شروع عصر جديدي در ادبيات اروپا دانست كه دامنه آن تا به امروز كشيده شده است. اين دوره جديد كه بايد آن را عصر رمانتيك نام داد عصر طبقه بورژوازي شمرده مي شد. در اين دوره تجمل و زندگي اشرافي همه اهميت و نفوذ خود را از دست داد ؛ قلمرو آثار ادبي گسترش يافت ؛ حالا ديگر شاعران و نويسندگان از طبقه هاي گوناگون جامعه بودند. ادبيات رمانتيك در قرن نوزده در كشورهاي اروپايي يكي پس از ديگر به ظهور رسيد. در آغاز كلمه رومانتيك از طرف طرفداران مكتب كلاسيك براي مسخره به نويسندگان جديد اطلاق مي شد و معني نخستين آن مترادف با خيال انگيز و افسانه اي بود. اصولا مكتب نخستين رومانتيسم انگلستان بود و از آنجا به آلمان رفت و از آنجا در فرانسه رسوخ كرد و سرانجام تا سال 1850 بر ادبيات اروپا مسلط شد. اصول مكتب رمانتيك نخست مقايسه اي از دو مكتب كلاسيك و رومانتيسم به عمل مي آوريم: 1_ كلاسيك ها بيشتر ايدآليست هستند و حال آنكه رومانتيك ها مي كوشند گذشته از بيان زيبايي ها و خوبي ها كه هدف كلاسيك هاست زشتي و بدي را هم نشان بدهند. 2_ كلاسيك ها عقل را اساس شعر كلاسيك مي دانند و حال آنكه رومانتيك ها بيشتر پابند احساس و خيال پردازي هستند. 3_ كلاسيك ها تيپ ها و الهام آثار خويش را از هنرمندان يونان و روم قديم مي گيرند و حال آنكه رومانتيك ها از ادبيات مسيحي قرون وسطي و رنسانس و افسانه هاي ملي كشورهاي خويش ملهم مي شوند و همچنين از ادبيات معاصر ملل ديگر تقليد مي كنند. در دوره رمانتيسم ارسطو جاي خود را به شكسپير داده است. 4_ كلاسيك ها بيشتر طرفدار وضوح و قاطعيت هستند و رومانتيك ها به رنگ و جلال و منظره اهميت مي دهند. آنها ترجيح مي دهند كه به جاي سرودن اشعار منظم و يكنواخت با شعاري بپردازند كه بيشتر شبيه نثر (چه از لحاظ آهنگ و چه از لحاظ مضمون)، تصويري و متنوع باشد.
|