مجيد لياف خانيكي مجري جلسه اسكلت كتاب سوسيوبيولوژي اين نظر است كه انسان و طبيعت او نتيجه تكامل ژنتيكي اوست، اين پروسه از بيشهزارهاي آفريقا شروع شده و تا دوره پالئوليتيك پيشآمده است و پس از آن نقش فرهنگ اندك اندك به اين پروسه افزوده ميشود. اين ايده مورد انتقاد دوگروه ماركسيستها و فمينستها قرار گرفت، به اين دليل كه اين ايده را كانسروتيو و محافظهكارانه ميدانند چرا كه زماني كه ما باور كنيم طبيعت انسان نتيجه تكامل ژنتيكي اوست، بسياري از ساختارها و نهادهاي موجود را اجتنابناپذير فرض خواهيم كرد، به اين معني كه اگر طبقات و جنسهايي بر طبقات و جنسهاي ديگر تفوق، اشراف و اتوريته دارند كاري جز پذيرش وضعيت موجود نميتوان انجام داد. ادوارد ويلسون البته توانسته سال به سال در دفاع از نظريه سوسيوبيولوژي موفقتر باشد و به انتقادات پاسخ بگويد چراكه به هيچ وجه نقش فرهنگ را ناديده نميگيرد و در تبيين واقعيت انسان، فرهنگ را هم سهيم ميداند. اهميت اصلي اين رشته يعني سوسيوبيولوژي را در ارائه ديدگاهي كامل و جامع نسبت به طبيعت انسان ميدانند. ما ناچاريم معارفمان را طبقه بندي كنيم يعني از زاويهي علوم انساني و يا علوم تجربي به آن نزديك شويم ولي چيزي كه در عالم واقع وجود دارد اين نيست؛ يعني اين طبقهبنديها همه قراردادي است و واقعيت انسان واقعيتي است يكپارچه و بسيط، لذا ادوارد ويلسون سعي ميكند چنين تعريف همگني از انسان ارائه دهد و در واقع از روي مرز بين رشتههاي علوم انساني و علوم تجربي به واقعيت اصلي انسان نگاه كند و كتاب آخر او همرسي رشتههاي علمي نام دارد كه در آن ادوارد ويلسون زيستشناس وارد حوزه دين و هنر ميشود وتعريفي از فرهنگ ارائه ميدهد. عنوان تلفيق نوين عبدالحسين وهابزاده سخنان خود را يا توضيحاتي درباره تاريخ نظريه سوسيوبيولوژي آغاز كرد و گفت: «ويلسون به تأسي از داروين كه خود را مريد او ميداند مبحث سوسيوبيولوژي را در يك سهگانه پشت سر هم بسط داده، ابتدا در كتاب "اجتماع حشرات" بحث چگونگي سازمانيابي اجتماعات، و در فصل آخر اين مسئله را كه در آينده سوسيوبيولوژي ممكن است تبديل به يك رشته شود و كتاب "سوسيوبيولوژي" كه در آن مفصل درباره ساختار اجتماعات، قوانين حاكم بر آن و گونههاي اجتماعي صحبت ميكند و در فصل آخر كه به سوسيوبيولوژي انسان ميپردازد و در كتاب سوم به نام درباره "طبيعت انسان" بحث سوسيوبيولوژي انسان را بسط ميدهد.» وي با اظهار اينكه ويلسون در به كار بردن واژه تلفيق نوين در عنوان كتاب اصرار دارد، به پيش زمينهاي كه اين عنوان دارد اشاره كرد: «در دهه سي پيشرفتهاي شاخههاي ژنتيك و زيست شناسيجمعيت موجب اصلاحاتي در زمينه تكامل دارويني شد و كساني مثل ماير، آيارا، داويژانسكي، فيشر، هالدينگ و غيره تصحيحاتي در اين زمينه انجام دادند و تفكر جمعيتي و محوريت ژن را وارد بحث داروين كردند و به اين ترتيب تصوير جديدي از داروينيسم ارائه شد كه نام سنتز جديد بر آن گذاشتند. منظور ويلسون از انتخاب عنوان سنتز جديد اينست كه سوسيوبيولوژي سنتز جديدي است از نظريه داروين و به اين ترتيب اهميت موضوع را يادآور ميشود. تعريف او از سوسيوبيولوژي، مطالعه نظاممند جوامع و رفتارهاي اجتماعي به اضافهي زيرساختهايي كه اين رفتارها را به وجود ميآورند است و حيطه سوسيوبيولوژي را همه اجتماعات، از تك سلوليها تا انسان ميداند. در مرحلهاي كه كتاب نوشته شده او بيشتر به جوامع اوليه انسان و اجتماعات بومي امروزي ميپردازد و ابراز اميدواري ميكند كه جامعهشناسي نيز در نهايت وارد ديسيپلين نودارويني شده و از اين طريق انسان امروزي را مورد بررسي قرار دهد. او در 1975 پيشبيني ميكند كه رفتارشناسي و اكولوژي كه مطالعه رفتار موجودات در محيط طبيعيشان است؛ در يك سو به وسيله علوم اعصاب و در سوي ديگر توسط سوسيوبيولوژي هضم شود و اين علوم از بين بروند و اميدوار است كه علوم اجتماعي مانند جامعهشناسي، اقتصاد، روانشناسي و … هم در نهايت در ديسيپلين جديد ادغام شوند.» «ويلسون از قول لونتين كه رقيب سرسخت اوست نكتهاي را يادآوري ميكند كه در اين مورد با او هم عقيده است و آن اينكه: جوهر انتخاب طبيعي شكلها و فرمهاي مختلفي است كه يك صفت به خود ميگيرد باقي آنچه كه ميماند همه زيستشناسي ملكولي است. اينكه چقدر از پيشبينيهاي او درست درآمده، امروز بعد از بيست و هفت سال ميشود راجع به آن صحبت كرد.» تأثير نظريه سوسيوبيولوژي بر علوم ديگر مترجم كتاب سوسيوبيولوژي درباره تأثير اين كتاب بر علوم ديگر اذعان داشت: «در زمينه بومشناسي رفتار و اكولوژي رفتار كه با الهام از سوسيوبيولوژي و با محوريت ژن شكل گرفته امروز شاخه پرباري از زيستشناسي است كه رفتارهاي هر موجود زندهاي را بر بستر زيستگاه و شيوهي معيشتش و مسائلي كه اين شيوهها براي او پيش ميآورند بررسي ميكند. اين شاخه همچنين بر مردمشناسي تاثير فراوان گذاشته و امروزه مردمشناسان بر پايه ديسيپلين سوسيوبيولوژي مطالعات مردمشناسي را انجام ميدهند. در اقتصاد، چند سال پيش يكي از اقتصاد دانان به خاطر استفاده از نظريه بازيها كه يكي از محورهاي اصلي سوسيوبيولوژي است جايزه نوبل گرفت. و نيز روانشناسي تكاملي كه خود شاخهاي از سوسيوبيولوژي است و در اين رشته كارهاي بسيار زيادي در دهه اخير انجام گرفته، مثلا كارهاي توبي و كاسنيك كه روانشناسان برجستهاي هستند، روانشناسي امروزي را شاخهاي از زيستشناسي ميدانند و كارهاي پينكر در اين زمينه كه معروفترين آنها "لوح محفوظ" است و همينطور كارهاي كارت رايت و ديگران كه همه با الگو گرفتن از اين ديسيپلين جديد مطالعات روانشناسي را پيشگرفتهاند. يكي ديگر از شاخههاي متأثر از سوسيوبيولوژي، مطالعه تطبيقي نخستيهاي عالي با انسان و شناخت برخي از رفتارهاي پيچيدهي انساني به كمك يافتههايي كه از اين نخستيهاي عالي بدست ميآيد. اين كار بيست سال است كه شروع شده، مطالعات مفصل روي شامپانزه، كارهاي خانم جين گدارد، روي گوريل كار دايان فوسي و ديگران، روي لمورها كار اليسون جولي، و همينطور كارهايي كه در آزمايشگاه انجام شده مثل كارهاي خانم سوسويج رامبو روي بونوبو؛ تمام اين كارهاي درازمدت از نظر شناساندن اين نخستيهاي عالي و قرابتهايي كه با رفتار انساني دارند بسيار با ارزش بودند. وهابزاده با اشاره به تمايل هميشگي مردمشناسان و جامعهشناسان به ترسيم مرز ميان انسان و حيوان و قايل شدن صفات اختصاصي مانند تكلم، تفكر انتزاعي، اخلاق و زبان نمادين به انسان گفت: «كارهاي ديوالد در مورد مباني اخلاق در نخستيهاي عالي، از آن جمله كتاب "نيك سرشت" او و يا تحقيقات روي تفكر انتزاعي در شامپانزه و بونوبو، اگر چه به طور ابتدايي و مختصر و نيز تحقيق در مورد رقص شكمجنبان زنبورها به عنوان زبان نمادين آنها براي انتقال اطلاعات، همه نشانگر اينست كه اين ويژگيها تنها به انسان اختصاص ندارند. و آخرين سنگري كه باقي مانده بود چيزي بود كه لوي اشتراوس مطرح كرد و آن اينكه انسان تنها موجودي است كه زناي با محارم را انجام نميدهد، يعني با مادر خود جفتگيري نميكند. اما مطالعات درازمدت روي بونوبو و شامپانزه نشان داد كه آنها نه تنها با مادر جفتگيري نميكنند بلكه جلوي زناي با خواهر و برادر از طريق شيوههايي در انتخاب جفت و تدابير برونهمسري گرفته ميشود. وي با بيان اينكه «زيستشناسان امروزه هم عقيدهاند كه انسان يگ گونه است -گونهي هوموساپيينس- يكي در ميان ديگران، اگرچه كه يك گونهي متكامل است و ميشود با همان متدولوژي كه هر جانور ديگري را مطالعه ميكنيم انسان را هم مطالعه كنيم»، از پيشينهي تحقيقات زيستشناختي روي انسان گفت: «پيشتاز اين مطالعات در اوايل دهه شصت موريس است و اولين بار او گفت كه «من انسان را هم يك جانور ميبينم مثل همه جانوران ديگر و به عنوان يك جانور شناس انسان را هم تيول خودم ميدانم براي مطالعه»؛ در آن زمان به موريس بسيار تاختند، بسياري از انتقادات هم منطقي بود به علت اينكه در آن زمان اطلاعات راجع به انسان اندك بود؛ به عنوان مثال ما تا دهه پنجاه حتي از زيستشناسي توليدمثل انسان چيز زيادي نميدانستيم و اولين مطالعات صرف در اين زمينه در دهه شصت شروع ميشود و حيرت انگيز است كه ما درباره مگس سركه آنقدر اطلاعات داشتيم ولي در مورد گونه خودمان چيزي نميدانستيم.» وظيفه سوسيوبيولوژي وهابزاده ادامه داد: «ويلسون وظيفه سوسيوبيولوژي را پيشبيني سازمان اجتماعي يك جمعيت مشخص ميداند با استفاده از اطلاعات آماري جمعيت، نظير تراكم و ساخت جنسي و سني جمعيت وديگر دادههاي دموگرافيك و اطلاعاتي كه از ژنتيك جمعيت نظير ميزان كافي سيلان ژن و اندازه مناسب جمعيت براي حفظ هويت جمعيتي و ميزان تبادل ژن با جمعيتهاي همسايه بدست ميآيد و با توجه به محدوديتهاي رفتاري كه يك گونه به دليل ميراثي كه از گذشتگان دارد. او خود ميگويد اگر بتوانيم در تحليل رفتار اجتماعي يك گله ميمون و يك كلني موريانه يك متدولوژي واحد و مجموعه اي از پارامترهاي يكسان بكار ببريم، به سوسيوبيولوژي دستپيدا كردهايم. با اينكه از كلني موريانه تا يك نخستي عالي راه درازي وجود دارد ولي هر دو اينها در خصوصيات زير مشتركند:
|