كتابهايي در زمينه هاي پزشكي، داروسازي، نجوم، آئين كشورداري، حركت، زمان، آفرينش، اخلاق، تاريخ، جغرافيا و فلسفه و مسائل ديني و آئيني و ... شگفتا كه دست روزگاران آن همه دانش را از دست فرزندان نياكان، و آيندگان بازستاند. دو رخداد در تاريخ ايران باستان سبب نابودي تمامي ره آوردهاي خرد و دانش ايرانيان در در گسترهي مرزهاي فرهنگي ايران گشت. نسب نامهي دولت كيقباد ورق بر ورق هر سويي برده باد (نظامي) فرهنگ و تمدن بي مانند فلات ايران و انديشههاي بنيان گذاران هنجارهاي نظام جامعهي آريايي، از آنجا كه داراي ديرپايي و ايستايي (= ثبات) چندين هزار ساله و ژرفاي شگفتي است، هماره در برابر يورشها و كينه ورزيها و ژاژگوييهاي انيران و بيگانگان در پهناي گيتي است كه در درازناي سرگذشت شگفت آوراين كهن بوم و بر بارها و بارها نمودار گشته است. چه بسا سرها و مغزها و انديشههاي خجسته و گرانسنگي كه بر زير شمشير سترگ دژخيمان يوناني (اسكندر گجستك)، تازيك (=اعراب)، مغول (چنگيز و تيمور) و ترك (غزنويان و قاجاريه) از تنها بر زمين افكنده گشته و چه بسا بناها و سازههاي ورجاوند و شگفت انگيزي كه در زير سم ستوران ددمنشان و صحرانوردان، با خاك يكسان و چه بسا دانشگاهها و دبستانها و كتاب سراهاي بسياري كه طعمهي آتش رشك ورزان و كينه جويان اهرمن خويي گشت كه آه را از نهاد هر دانشورز ونيك انديشي در هر زمان به گسترهي انديشهي ايراني به در خواهد آورد. سوختن و نابودي ادبيات و دانش نوشتاري ايرانيان باستان كه به راستي و جرات توان گفت پربارترين دانشهاي معاصر و دانش نامهها را دارا بودند، به هنگام يورش بيگانگان دانش ستيز چنان دچار آسيب و ويراني گشتند كه شوربختانه تا به امروز نيز هر گونه آگاهي درست و دقيق ما را از چگونگي و سير دگرگوني انديشهاي آن و چگونگي آن دانشهاي بسيار و گرامي كه جهانيان از آنها برخوردار و بدانها وام دار بودند، بي بهره و نادان كرده است؛ كه براي نمونه مي توان تنها اشاره به نشاني بسيار كوچك (پس از اسلام) در برابر تاريخ جانكاه نابودي انديشههاي نوشته شدهي ايرانيان پيشين كرد و آن:« كتاب سوزي غزان در حمله به نيشابور و آتش زدن پنجاه هزار دفتر ايراني در مدرسهي صابوني كه از آن ميان تنها يكي به نام «ابانه» يا كتاب الصناعتين در علم فصاحت و بلاغت نوشتهي ابوهلال، حسن بن عبداله عسگري، بر دست روندهاي از آتش رهايي يافته و با شرح واقعه به كتابخانهي رضوي تقديم شده است. و اين يكي از هفده كتابخانه و مدرسه نيشابور آن روز است كه آگاهي سوختنش به ما رسيده.» (1) و يا «كتاب سوزي محمود غزنوي پس از گشودن ري» (2) و يا «آتش زدن مسعود غزنوي كتابخانهي ابن سينا را در اصفهان»(3) كه جز آهي سرد اينك دگر بهرهاي از آن همه دانش، براي آيندگان برنمانده است. اما در اين ميان «دردو برهه از تاريخ ايران باستان» در دو يورش و پيكار خانمان برانداز از بيگانگان وحشي و دور از فرهنگ و باديه نشين، سبب نابودي بسياري از كتب و منابع مدون، پيرامون بسياري از دانشهاي پيشرفتهي آن روزگاران گشت و چگونگي آن منابع در بزرگترين ترين كتابخانههاي آن روزگار كه مورد ستايش و نيايش مورخين ايراني و انيراني و يا رو دشمن قرار گرفته، در شعلههاي آتش آن دژخيمان و تاري غبار و آلودگيهاي برخاسته از سم ستورانشان كه در مدت هزارهها بر پيكرهي آن دانشنامهها بنشسته، راه را براي پژوهش و دريافت آگاهيها در اين باره بسيار دشوار ساخته است. هم چنان كه كماكان اشاره شد، دو رخداد گفته شده در تاريخ ايران باستان كه در تناسب با روحيهي زمخت و ستيزه جوي و روان بي رامش و دور از فرهنگ دشمنان، سبب نابودي تمامي ره آوردهاي خرد و دانش ايرانيان در كتابخانههاي بنام در گسترهي مرزهاي فرهنگي ايران گشت، نخست: يورش اسكندر گجستك روميك يوناني مآب در ساليان پيش از زايش مسيح و دوديگر هجوم شگفت آور تازيان بياباني به مرزهاي زرخيز ايران زمين در فرجام روزگار فرمانروايي دودمان ساسانيان بر ايران است كه ما در اين جستار به پردازش و پژوهش در اسناد و مدارك به يادگار مانده در اين باره خواهيم پرداخت. الف- «مراسم كتاب سوزان اسكندر گجستك» الكساندر مقدوني (316-332ق.م) فرزند فيليپ مقدوني (مدت سلطنت: 336 (مقتول)- 359 ق.م) كه در پايان پادشاهي خجستهي هخامنشي و در هنگام فرمانروايي «دارا»(داريوش سوم) به ايران زمين و كتابخانهها و دانشسراهاي بي مانند آن تاختن گرفت، و پس از رويدادهاي بسيار و ددمنشيها و اهرمن خوييهاي بسيار كه از گسترهي اين جستار برون است، فرمان داد كه در روند آييني با نام جشن «كتاب سوزان» (نه بدين معنا كه در آن عصر اين عنوان به كار برده شده است) بسياري از كتابها و گفتارها و مدارك پيرامون دانش و پژوهشهاي ايرانيان و آگاهيهاي نياكان را به كام آتش كشيده و باقي را بدان سوي درياها و سرزمين يونان رهسپار كرده و به زبان ايشان ترجمه كنند. از جملهي دفترهاي علمي و كتابهاي ويژه در كتابخانههاي ايران، يكي متن دست نخورده وكامل اوستا و دانشهاي ديني و كيش مزديسنا بوده است كه برابر با متن پهلوي «دينكرت» (كتاب چهارم):« داراي دارايان (داريوش كبير يا داريوش دوم؟) همه اوستا و زند، آن چنان كه زرتشت از اورمزد پذيرفت، نوشته به دوپچين (نسخه)، يكي به گنج شيزيكان، يكي به دژنپشتك داشتن فرمود.» «گنج شيزيكان» و «دژنيپيشتك» نام دو كتابخانه و پژوهشگاه نامبردار در ايران بوده است كه نخستين در شهر «شيز» جايگاه آتش گرامي در آتشكدهي آذرگشسب (تخت سليمان) و دوديگر، گويا كه پيرامون تخت جمشيد (پرسپوليس) و به گمان برخي از دانشمندان همان بناي «كعبهي زرتشت» در نقش رستم شيراز در برابر آرامگاههاي پادشهان هخامنشي است. و به هيچگونه دور نيست كه كتابهاي كتابخانهي تخت جمشيد (دژنپشت= دژنيپشيتك= دژ(قلعه)+ نيپيشتك (نوشته)= دژنوشتهها و جايگاه نگهداري كتب و نامگان- دبيرخانهي شاهنشاهي) به تمامي سوزانده و پژ.هشهاي كتابخانهي شيز به فرمان سردار مقدوني همگي به يونان و زبان يوناني و نزدارستو (استاد اسكندر) برده شد. نوشتههايي كه به زبان پارسي باستان و اوستايي، داراي گونههاي گوناگون دانشهاي به روز و بررسيها، به يونان و بدان زبان ترجمه و دگرگون گشت، و در روند زمان جزو بنيان نگرههاي فلسفي و دانشهاي دانشوران آن سامان گشت و بسياري از انديشمندان و فلاسفه و نويسندگان آتن و يونان باستان، بدين سان، از علوم و دانشهاي گرانسنگ فرهيختگان و يژوهندگان ايراني بهره مند گشته و آن چه را كه امروز فرزندان آنان، اروپاييان امروزي، دانشهاي نخستين جهان در يونان و باختر و وابسته به خود و نتيجهي زايش انديشهي انديشه ورزان مغرب زمين در جهان باستان دانسته و آنان را تنها مردمان دانش يار و علم گرا و متفكر روزگار نخست مي دانند، ديگر بايسته است كه نه تنها ايشان، كه مي بايد تمامي مردمان گيتي به دانند و آگاه باشند كه همهي آن خردورزيها و بيشينهي آن دانشها به راستي وابسته به انديشه و دانشنامههاي شرقيان است كه به زور شمشير خونخواران تاريخ (نه تنها در برههي يورش مقدونيان) از آنان ستانده و در ذهن و انديشهي اهالي آن سامان تزريق و آموزش داده شد. هر چند كه نمي بايد فراموش كرد، پيش از آن نيز نسيم دلاويز فرهنگ ايراني بسياري از آنان را به دامان ايران فرهنگي (ايران بزرگ- ايران نخستين) كشانده و آنان را پيشتر از حملهي اسكندر گجستك نيز، كودكان دبستان فرزانگي خويش ساخته است. و اين نه به گفتهي ما كه، به گفتار آنان همي گوييم كه:« شاگردي كردن فيثاغورس در نزد مغان ايراني، شاگردي كردن دموكريتوس در نزد ايرانيان، و روابط افلاطون با مغان كه ديوژن لائرتي (ج4- باب 7) هم ياد كرده خود مشهور است. در خصوص نظريات عناصر اربع، نگرهي آبي را طالس و هيپوناس و آناگيزماندر، نگرهي هوراآناكسين و ديوژن و آپولونياك، نگرهي آتش (حريق كيهاني) راهراكليتوس و نگرهي خاك را گزنوفان از تعاليم مغان اخذ كردند.»(4) به هر روي گجسته اسكندر مقدوني پس از تازش به ايران زمين بدين ترفند دست يازيد و اين چنين افزون بر بهره مند گشتن از دانشها و بينشهاي اهورايي ايراني، نمكدان شكسته و آن رويهها و برگهاي گرانسنگ و دست نيافتني را كه فرآيند دست رنج و كوششهاي دانشي مردان و پژوهش و نگرشها وجستارهاي بخردانهي نياكانمان بود، طعمهي آتش ساخت.
|