در چندسال اخير با ترجمه آثار شعري و داستاني كردي به فارسي دريچهاي هر چند كوچك به روي ادبيات كردي گشوده شد ولي اين دريچه كوچك غناي اين ادبيات را منعكس نكرد و به رغم توجه كساني چون شاملو، گلشيري، درويشيان و منوچهر آتشي آنطور كه بايد ديده نشد؛ ادبياتي كه سرشار از مضامين متنوع انساني و تجليگاه هنرمندانه تلاش، مبارزه، تبعيد، اندوه، دلهرهها، كابوسها، فراقهاي عاشقانه و مقاومتهاي سرسختانه آدمهاي رنجديده در شرايطي هولناك و موقعيتهاي صعب و دشوار زندگي است.
با اين حال در يكي دوسال اخير تعدادي از آثار شعري و داستاني كردي به فارسي ترجمه شدهاند كه دراين ميان كتاب <داستانهاي كوتاه از نويسندگان معاصر كرد> كه علي اشرف درويشيان آنها را ترجمه و گردآوري كرده و توسط نشر چشمه منتشر شده، يكي از اين آثار قابل توجه است. به همين خاطر و نظر به موج جديد توجه به ادبيات مناطق در ايران، با علي اشرف درويشيان به گفتوگو نشستهايم كه ميخوانيد:
با اينكه كرد هستيد ولي همواره به زبان فارسي نوشتهايد كه فكر ميكنم دلايل اين كار شما مبهم نيست ولي ميخواهم بدانم كه پس از سالها نوشتن چطور شد كه به ترجمه داستانهايي از نويسندگان معاصر كرد پرداختيد؟ از همان روزهاي اولي كه نوشتن را آغاز كردم، حساسيت خاصي نسبت به مسائل كردستان و كرمانشاه داشتم. گاهگاهي هم در آثارم واژههايي كردي ميآوردم تا به صورتي زبان كردي در آنها مطرح گردد.
حتي بعضيها به من ميگفتند كه چه لزومي دارد كه واژههاي كردي در آثارتان ميآوريد و من هم در جوابشان ميگفتم كه تا آنجا كه لازم است و لطمهاي به متن نميخورد، اين واژهها را در كارهايم ميآورم زيرا اعتقاد دارم زماني زبان فارسي به غناي كامل خودش دست پيدا ميكند كه از تمام زبانها و لهجههاي مختلف اقوام ايراني استفاده بكند. بنابراين هنگامي كه فرهنگ كردي كرمانشاهي را تدوين كردم، قصدم اين بود كه واژههاي كردي را كه ميتوان از آنها در فارسي استفاده كرد بياورم.
سالهاست كه داستانها و اشعار كردي در نشريات ما چاپ ميشوند. به خاطر دارم اولين داستاني كه از كردي به فارسي ترجمه شد توسط <ناصر سينا> در ماهنامه <چيستا> بود. وقتي كه ديدم نويسنده و داستان كردي به جامعه ما معرفي ميشود خيلي خوشحال شدم و توجهم به اين مساله بيشتر شد. از اين گذشته به شاعران كرد علاقه زيادي داشتم. بخصوص به شاعراني چون شيركوبي كس، لطيف هلمت، رفيق شامي و رفيق صابر كه آن زمان هم آثارشان در ايران ترجمه ميشد.
به مرور با نويسندههاي كردي مثل شيرزادحسن، بختيار علي، رئوف بيگرد، عطا نهايي و ناصر وحيدي آشنا شدم. توجه من به اين مساله زماني بيشتر شد كه با <مريوان حلبچهاي> كه خودش از مردم <حلبچه> است آشنا شدم. مريوان حلبچهاي هنگام بمباران شيميايي شهر حلبچه عراق به همراه خانوادهاش صدمه ديده بود و به ايران آمد. او مرا پيدا كرد و بسياري از نشريات كردي مثل <رامان> و <سه ردهم> را برايم آورد و مرا با مسائل ادبي كردي بيشتر آشنا كرد. تصميم گرفتم از كتابهايي كه او آورد مجموعهاي را انتخاب بكنم، زيرا حس ميكردم كه توجه به مسائل و داستانهاي كردي زياد شده است. بخصوص زماني كه زنده ياد هوشنگ گلشيري مجله <كارنامه> را درميآورد.
گلشيري چندبار راجع به داستان نويسي در كردستان با من صحبت كرد. آنوقت داستانهايي از شيرزاد حسن برايش فرستاده بودند. در صحبتهايي كه با گلشيري داشتيم، توجهش به ادبيات كردي بسيار بود و بخصوص از داستان <گردن بند استيل> نوشته محمد فريق حسن، داستانهاي شيركوبي كس از جمله <عزرائيل> و رمان <حصار و سگهاي پدرم> نوشته شيرزاد حسن، كه اكنون در مريوان با كمك من ترجمه كرده است، بسيار خوشش ميآمد. به مرور در ساير نشريات هم بخصوص ماهنامههاي ادبي، ترجمه ادبيات كردي رونق پيدا كرد. خودمن چند تا از داستانهاي محمد فريقحسن، شيرزاد حسن، رئوف بيگرد و نجيبه احمد را با شرح زندگيشان در ماهنامه <كلك> ترجمه كردم.
اينگونه بود كه اين مساله برايم بهوجود آمد كه بايد مجموعهاي از داستانهاي كردي را ارائه بدهم تا خوانندگان ادبيات داستاني ايراني با آنها آشنا شوند. سعي كردم از قديميترين داستاننويسان كرد ايراني شروع كنم كه حسن قزلجي به نظرم از همه قديميتر آمد. زندگي اين نويسنده خودش داستاني جالب دارد و من در كتاب به طور مختصر به زندگي او پرداختهام. در كنار اين ابراهيم يونسي و مرحوم محمدقاضي سالها در خصوص ترجمه ادبيات كردي تلاشهايي كرده بودند؛ بخصوص ابراهيم يونسي راجع به مسائل كردستان خيلي كارها از نويسندگان و محققان خارجي ترجمه كرده بود و خودش هم چند تا رمان نوشته بود كه زمينه آنها كردستان بود.
|