اين تابلو حلبى سال ها سر جاى خودش بود و با حركت تراموا و كاميونى كه از كنار خانه مى گذشت، مى لرزيد. اين تصوير آشنا در ادبيات زيرزمينى دوران سلطه نظام شوروى زياد تكرارى مى شد. دوران جنگ سرد بود و ادبيات زيرزمينى يا به قول نويسندگان آن دوره «ساميزدات» در اوج خود بود. واقعيت اين است كه در غرب به هر صداى مخالفى كه در روسيه و جاى جاى اروپاى شرقى و كشورهاى اقمارى آن بلند مى شد، تريبون مى دادند. با انواع و اقسام ترفندهاى تبليغاتى مى كوشيدند او را به عنوان سخنگوى ادبيات متعهد و مبارز، تحت عنوان ادبيات تبعيد معرفى كنند. اگر بنا باشد فهرست اين نويسندگان تهيه شود، بسيار بلند بالا خواهد شد. نويسندگانى كه شايد يكى دو داستان متوسط نوشته بودند و سوابق ادبى شان از حد متوسط نويسندگان طرفدار نظام حاكم بر شوروى كمتر بود، نام هايى كه به عنوان اديب معرفى شدند و البته با ادعاى اين كه آثارشان توقيف شده و نتوانسته اند از زير تيغ سانسور انجمن نويسندگان اتحاد جماهير شوروى سوسياليستى نجات دهند، فارغ از نظارت سانسور ادعايى شان به گزافه گويى مى پرداختند. تريبون و گوش مجانى هم بود كه در بوق و كرنا مى دميدند. البته ناگفته نماند كه اين حرف به معناى ناديده گرفتن نويسندگان ناراضى و كسانى كه واقعاً حرفى براى گفتن داشته اند، نيست. اگر حرف حقى زده شده يا استعدادى ناديده گرفته شده بايد آن را مطرح كرد. بوريس پاسترناك، ولاديمير ناباكف، زامياتين، يوسيپ برادسكى و بعدها آلكساندر سولژنيتسن كسانى بودند كه استعدادهاى خود را به نمايش گذاشتند. هر چند برخورد غربى ها بيشتر بر جنبه هاى سياسى نارضايتى آن ها تأكيد داشتند، اما ارزش هاى ادبى آن ها را نمى توانستند انكار كنند. حالا كه برمى گرديم و به سابقه ادبيات زيرزمينى آن دوران نگاه مى كنيم، درمى يابيم كسانى كه حرفى براى گفتن داشتند، در غرب هم ميدان عمل نيافتند. زيرا نگاه ادبى متعهد، كژتابى ها را برنمى تافت. برخى از نويسندگان و شاعران هم بر اثر سياست هاى غلط نظام حاكم به حاشيه رانده شدند و از دايره نويسندگان رسمى كنار ماندند. با باز شدن فضاى سياسى كشور و سياست هاى گلاسنوست، ادبيات روسيه نيز متحول شد. كسانى كه آثارشان سال ها در محاق بود و اجازه انتشار نمى يافت، كم كم به بنگاه هاى ادبى دولت راه يافتند. نكات جذاب و آموختنى زيادى در ادبيات غيررسمى وجود داشت كه در كنار جذابيت هاى مخالف خوانى سياسى ديده نمى شد. اگر امروز فرصتى كنيم و از سر تأمل مجلات ادبى قديمى را (خواه رسمى، خواه غيررسمى) ورق بزنيم، درمى يابيم كه نويسندگان بزرگى آمده و رفته اند و گاه آثارشان ديده نشده است. در آغاز قرن بيستم و پيش از انقلاب اول روس ها در سال ۱۹۰۵ داستان كوتاه، وزن سنگين ترى داشت و در مقايسه با رمان هاى بزرگ نويسندگان نامدار جاذبه هاى بيشترى داشته است؛ چخوف نامدار. در سال هاى بعد از انقلاب اكتبر هم شاهد اوج و فراز و فرودهاى نوع ادبى داستان كوتاه هستيم. داستان هاى دهه ۱۹۲۰ يا داستان هاى اعترافى و تغزلى دهه ۱۹۶۰ از همين نقاط اوج است. دهه ۱۹۸۰ در همين راستا بوده است. نام ها و متن ها جايگاه ويژه اى در ادبيات روسيه داشته اند. بدون هيچ پيش داورى و تعصب بايد بخشى از ادبيات شوروى را مورد بررسى دقيق قرار دهيم تا بتوانيم درس هاى لازم را بگيريم درس هايى كه امروز چراغى فراراه ادبيات نوين روسيه است.
|