ارنست وبر (1878ـ1795) ارنست وبر، فرزند يك استاد الهيات، در ويتنبرگ آلمان متولد شد. او در سال 1815 درجه دكتري خود را از دانشگاه لايپزيك گرفت و از 1817 تا 1871 يعني تا هنگام بازنشستگي در آنجا به تدريس كالبدشناسي و فيزيولوژي اشتغال داشت. نخستين علاقه وي تحقيق درباره فيزيولوژي اعضاي حسي بود، زمينهاي كه در آن خدمات برجسته و پايداري را ارائه كرد. تحقيقات پيشين درباره اعضاي حسي تقريباً و منحصراً به احساسهاي سطح بالاي بينايي و شنوايي محدود ميشد. كار وبر عمدتاً بررسي زمينههاي جديد به ويژه احساسهاي پوستي و عضلاني را شامل ميشد. اهميت كارهاي او به ويژه به خاطر به كار بستن روشهاي آزمايشي درخشان فيزيولوژي درباره مسائلي است كه ماهيت روانشناختي داشتند. دقت تميز دو نقطه پوست بدن يكي از دو خدمت عمده وبر به روانشناسي نوين عبارت بود از تعيين ازمايشي دقت تميز دو نقطه پوست بدن، يعني فاصله لازم بين دو نقطه پيش از آنكه آزمودني دو احساس متمايز را گزارش كند. از آزمودنيها خواسته ميشود بدون نگاه كردن به دستگاه، كه شبيه پرگار رسم است، گزارش كنند كه تماس دو نقطه يا يك نقطه را در پوست خود احساس ميكنند. هنگامي كه دو نقطه تحريك به هم نزديكاند، آزمودنيها احساس روشني از تماس يك نقطه را گزارش ميدهند. به تدريج كه فاصله بين دو نقطه تماس افزايش مييابد، آزمودنيها با اطمينان نميتوانند بگويند كه يك يا دو تحريك متمايز را گزارش ميكنند. اين روش، آستانه دو نقطهاي را نشان ميدهد، آستانهاي كه دو نقطه تحريك را ميتوان بهطور متمايز حس كرد. تحقيق وبر نخستين نمايش تجربي مفهوم نظامدار و آزمايش آستانه تحريك را مشخص ميكند. نقطهاي كه اثر روانشناختي يا فيزيولوژيكي را ايجاد ميكند. مفهومي كه از آغاز پيدايش روانشناسي نوين تا به امروز بهطور گسترده به كار رفته است. كمترين تفاوت محسوس دومين خدمت عمده وبر سرانجام به تدوين نخستين قانون كمي روانشناسي منتهي شد. او ميخواست كمترين تفاوت محسوس (jnd) يعني كمترين تفاوت بين دو وزن را كه تميز داده ميشود تعيين كند. ويلهلم وونت (1920ـ1832) پس از مروري بر زندگي ويلهلم وونت، تعريف او از روانشناسي و چگونگي تأثير آن بر تحول بعدي اين رشته را بررسي خواهيم كرد. زندگي وونت ويلهلم وونت نخستين سالهاي عمرش را در شهرهاي كوچك نزديك مانهايم آلمان گذراند. كودكي او را تنهايي و تخيلات نويسنده مشهور شدن رقم ميزد. در مدرسه نمرههاي ضعيف ميگرفت و به عنوان تنها فرزند در خانواده زندگي ميكرد؛ برادر بزرگترش دور از خانواده و در يك مدرسه شبانهروزي بود. پدر وونت يك روحاني بود و هرچند پدر و مادرش هر دو اجتماعي به نظر ميرسيدند، خاطرههاي نخستين وونت از پدرش ناخوشايند بود. به ياد ميآورد روزي را كه پدرش از مدرسه او ديدن كرد و به سبب بيتوجهي وونت نسبت به معلم به صورت او سيلي زده بود. در آغاز كلاس دوم تربيت وونت را دستيار پدرش به عهده گرفت. او نايب كشيش جواني بود كه وونت بيش از پدر و مادرش نسبت به او وابستگي عاطفي احساس ميكرد. زماني كه اين نايب كشيش به شهر همجوار انتقال يافت، وونت چنان آشفته حال شد كه ناگزير به او هم اجازه دادند تا سن 13 سالگي با نايب كشيش زندگي كند. در خانواده وونت يك سنت قوي دانشپژوهي وجود داشت؛ درواقع اجداد او در همه زمينههاي دانش شهرت داشتند. با وجود اين، به نظر ميرسيد كه وونت جوان اين خط با نفوذ را ادامه نخواهد داد. او به جاي مطالعه، بيشتر وقت خود را به رؤيا ميگذراند و در اولين سال خود در ژيمنازيوم مردود شد. او با همكلاسيهايش به خوبي كنار نميآمد و معلمانش او را مسخره ميكردند. وونت به تدريج ياد گرفت به خيالپردازيهاي خود مسلط شود و حتي محبوبيت نسبي پيدا كرد. اگرچه همواره از مدرسه بيزار بود، علايق و تواناييهاي عقلاني خود را پرورش ميداد. زماني كه در 19 سالگي فارغالتحصيل شد، براي ورود به دانشگاه آماده بود. وونت تصميم گرفت پزشك بشود تا بتواند، ضمن دنبال كردن هدف خود كه فعاليت علمي بود، مخارج زندگي خود را نيز تأمين كند. تحصيل پزشكي او را به دانشگاه توبينگن1 و سپس به دانشگاه هايدلبرگ2 كشاند كه در اين دانشگاهها به تحصيل كالبدشناسي، فيزيولوژي، فيزيك، پزشكي و شيمي پرداخت. او پي برد كه كار پزشكي را دوست ندارد، لذا رشته اصلي خود را به فيزيولوژي تغيير داد. وونت، پس از آنكه يك نيمسال تحصيلي در دانشگاه برلين زير نظر فيزيولوژيست بزرگ يوهانس مولر تحصيل كرد، براي دريافت درجه دكتري، در سال 1855، به هايدلبرگ بازگشت. از سال 1857 تا سال 1864 به عنوان مدرس فيزيولوژي در هايدلبرگ اشتغال داشت و به دستياري آزمايشگاهي هرمان فون هلمهولتز منصوب شد. اما كار تمرين با دانشجويان كارشناسي را در مباني آزمايشگاهي ملالانگيز يافت و از اين كار استعفا داد. در سال 1864 به دانشياري ارتقاء يافت و براي 10 سال ديگر در دانشگاه هايدلبرگ باقي ماند. در جريان پژوهشهاي مربوط به فيزيولوژي، مفهومي از روانشناسي به عنوان يك علم آزمايشي مستقل در ذهن وونت شكل گرفت. او انديشههاي خود را در كتابي با عنوان خدمتهايي به نظريه ادراك حسي كه به صورت بخشبخش بين سالهاي 1858 و 1862 منتشر شد، ارائه كرد. او آزمايشهاي اصيل خود را در آزمايشگاه ناقصي كه در خانه ساخته بود انجام ميداد و ديدگاههاي خود را در مورد روشهاي مناسب براي روانشناسي جديد ارائه ميداد. وونت براي اولين بار در اين كتاب اصطلاح روانشناسي آزمايشي را نيز به كار برد. كتاب وونت همراه با كتاب عناصر پسيكوفيزيك (فيزيك رواني) فخنر (1860)، اغلب شاخص تولد واقعي علم جديد به شمار ميرود. با شروع سال 1867، وونت در هايدلبرگ درسي را در زمينه روانشناسي فيزيولوژيكي ارائه كرد كه نخستين بار بود چنين درسي بهطور رسمي در جايي در اين جهان ارائه ميشد. حاصل سخنرانيهاي او كتاب بسيار مهم اصول روانشناسي فيزيولوژيكي بود كه در دو بخش در سالهاي 1873 و 1874 منتشر شد. وونت اين كتاب را در طي 37 سال در شش ويرايش تجديدنظر كرد كه آخرين آن در 1911 منتشر شد. شاهكار او، يعني اصول، بدونشك روانشناسي را به عنوان يك علم مستقل آزمايشگاهي با مسائل و روشهاي آزمايشي خاص خود به نحو استوار پيريزي كرد. ويرايشهاي متوالي اصول روانشناسي فيزيولوژيكي سالهاي متمادي به عنوان منبع اطلاعات و پيشينه پيشرفت روانشناسي جديد به روانشناسان آزمايشي خدمت كرد. در پيشگفتار اين كتاب، وونت هدف خود را اينگونه بيان كرد: «مشخص ساختن حوزه جديدي از علم». اصطلاح روانشناسي فيزيولوژيكي در عنوان كتاب ممكن است گمراهكننده باشد. در آن زمان، واژه فيزيولوژيكي در آلماني به عنوان مترادف واژه آزمايشي به كار ميرفت. آنگونه كه امروز ميدانيم، وونت روانشناسي آزمايشي تدريس ميكرد و درباره آن مطلب مينوشت، نه روانشناسي فيزيولوژيكي. در آلمان، عوامل اقتصادي و سياسي ـ بار ديگر نيروهاي زمينهاي ـ به محو نظام وونتي كمك كردند. فروپاشي وضع اقتصادي پس از شكست آلمان در جنگ جهاني اول دانشگاههاي آلمان را با وضع خراب مالي روبهرو ساخت. دانشگاه لايپزيك حتي قدرت خريد نسخههايي از آخرين كتابهاي وونت را براي كتابخانه خود نداشت. در حمله هوايي آمريكا و بريتانيا در 4 دسامبر 1943، در جنگ جهاني دوم، آزمايشگاه وونت كه نسلي از روانشناسان را در آنجا تربيت كرده بود، ويران شد. بدينسان ماهيت، محتوا، شكل و حتي خانه روانشناسي وونتي براي هميشه از بين رفت. يك بررسي كه 70 سال پس از فوت وونت از 49 مورخ آمريكايي در مورد روانشناسي انجام شد نشان داد كه او هنوز هم مهمترين روانشناس همه زمانهاست و اين براي دانشمندي كه نظام فكرياش مدتي از ديدهها محو شده، افتخار بزرگي به شمار ميآيد (كورن، ديويس و ديويس، 1991).
|