جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  31/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > ضرب المثل

سنگي كه به هوا مي رود...
گروه: ضرب المثل

سنگي كه به هوا مي رود تا بر گردد هزار چرخ مي خورد




در عبارت بالا گاهي جاي سنگ عبارت سيب را هم به كار مي برند ولي صحيح آن از نظر ريشه تاريخي همان كلمه سنگ است كه گمان مي رود سيب به علت مدور بودن بعدها جاي سنگ را گرفته باشد.
مورد استفاده و اصطلاح ضرب المثل بالا هنگامي است كه كسي در جريان زندگي دچار مشكلي شده باشد و هيچ گونه راه چاره و علاجي براي رفع مشكل و مانع موجوده منصور نگردد . در چنين موقعي به آن شخص مايوس و نااميد از راه دلجويي و تقويت حس اعتماد و اطمينان چنين مي گويند:« هر گز نا اميد مشو . از آينده كسي خبر ندارد كه چه نقشي بازي مي كند كسي چه مي داند؟ شايد صلاح و مصلحت كار تو در وقوع اين حادثه باشد زيرا از قديم گفته اند : سنگي كه به هوا مي رود تا برگردد هزار چرخ مي خورد»

متوكل عباسي از خلقاي سفاك و خونخواري بود كه مراتب عناد و دشمني او نسبت به خاندان بني هاشم و آل علي (ع) حد و ميزاني نداشت و مخصوصا جريان به آب بستن سرزمين كربلا كه به دستور متوكل انجام گرفت بر اهل اطلاع پوشيده نيست. باري اين مرد شقي افراد بي گناه را به عناوين مختلف و معاذير غير موجه به زندان مي انداخت به قسمي كه در زمان خلافت او تمام آزاد مردان در قيد و زنجير بودند و كليه زندانها پر شده بود چون مدتي بدين منوال گذشت و خليفه از نگهداري زندانيان بي گناه خسته شده بود به جاي آنكه دستور دهد آن بيچارگان بي گناه را آزاد سازد به عادت خبث طينت فر مان داد همه را گردن بزنند.
عمله سياست دست به كار شدند و آن بخت بر گشتگان را به كشتار گاه برده يكي پس از ديگري از دم تيغ مي گذراندند. در ميان زندانيان جوان خوش سيمايي وجود داشت كه صباحت و جوانيش دل فرمانده كشتار را به رقت آورده بود. از آن جوان پرسيد« كجايي هستي؟» جواب داد « اهل همدانم» سوال كرد« گناهت چه بود؟» پاسخ داد: « نمي دانم» فر مانده كشتار گفت « چون قدرت و جرئت تخلف از اجراي فرمان خليفه را ندارم و از كشتن تو نمي توانم سر پيچي كنم لذا اگر چيز ديگري كه انجام و اجابتش براي مقدور و ميسر باشد از من بخواهي با كمال ميل اطاعت مي كنم و مشعوف مي شوم. »
جوان همداني گفت:« مدتي است چيزي نخوردم . لقمه ناني به من برسان تا صد جوع كنم.» به دستور فر مانده كشتار غذاي ماكولي آوردند و جوان با نهايت خونسردي و بدون اعتنا به صحنه كشتار شروع به خوردن غذا كرد. فر مانده كشتار را از حال جوان شگفتي و حيرت به دست داد و گفت:« اي جوان از حال و رفتار تو سر در نمي آورم. چنان به خوردن مشغول هستي انگار در سفره خانه نشسته اي و هيچ حادثه شومي در انتظار تو نيست در حالي كه چون چند نفر ديگر كشته شوند نوبت به تو ميرسد كه در زير تيغ جلاد دست و پا بزني.»
جوان همداني كه دست راستش در قدح غذا بود با دست چپ سنگي از زمين برداشت و گفت:« نگاه كن، تا اين سنگ به هوابرود و بر گردد هزار چرخ مي خورد. خدا داناست كه در طول مدت اين چرخش چه اتفاقي روي خواهد داد.» اين بگفت و سنگ را به هوا افكند و لقمه غذا را در دهان گذاشت . از عجايب روزگار آنكه هنوز سنگ به زمين فرود نيامده بود كه از دور گرد خاكي بر خاست و سواري در رسيده فرياد بر آورد:« دست نگهداريد. دست نگهداريد. متوكل را كشتند.»
با اين ترتيب جوان همداني و بقيه بي گناهان از كشته شدن نجات يافتند و عبارت بالا ضرب المثل گرديد.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837