جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  09/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > ضرب المثل

ديگه خرت نميشم
گروه: ضرب المثل

مادرزني هر روز به دخترش ياد مي‌داد كه چطور براي شوهرش خرج‌تراشي كند و از او پول در بياورد و او را مطيع و فرمانبر خودش بكند. تا اينكه روزي به دخترش گفت: «خب! تا حالا خرش كردي سوارش شدي يا نه؟» دختر گفت: «چطور خرش كنم و سوارش بشم؟» گفت: «امشب كه مي‌خواهيد براي خوابيدن به پشت‌بوم بريد به او بگو كه ترا به پشتش سوار كند و به پشت بوم ببره» از قضا داماد اين زن پشت ديوار ايستاده بود و حرف آنها را گوش مي‌داد اما به روي زن و مادرزنش نياورد. تا اينكه شب شد و موقعي كه زن و شوهر خواستند بالاي بام بروند به شوهرش گفت: «امشب بايد منو به پشت خودت سوار كني و به پشت بوم ببري»

شوهر قبول كرد و گفت: «من كه تا حالا مطيع تو بودم و هر كاري كه گفتي كردم اين كار رو هم به خاطر تو مي‌كنم» شوهر، زنش را به پشتش سوار كرد و از پله‌‌ها بالا رفت و همين كه به پله آخري رسيد يك دفعه كمرش را راست كرد، زن بيچاره از بالاي پله‌‌ها به پايين پرت شد و پاش شكست شوهر پايين آمد و رو كرد به زنش و گفت: «آنكه گفت سوار خر شو يادت نداد كه تنگ خر را محكم ببندد! تو لايق من نيستي، برو كه ديگه خرت نميشم!»

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837