جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  10/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > ضرب المثل

گربه تنبل را موش طبابت مي‌كند
گروه: ضرب المثل

مي‌گويند: در زمان‌هاي قديم پيرزن نخ ‌ريسي بود كه از چند سال پيش شوهرش مرده بود و با دو تا گربه‌اش زندگي مي‌كرد.

اسم يكي از گربه‌‌ها عروس بود و اسم يكيش هم ملوس. گربه عروس خيلي زرنگ بود و روزي نبود كه چند تا موش گت و گنده از پشت كندو و هيمه‌هاي پير زال نگيرد و سبيلي چرب نكند برعكس او ملوس، گربه خيلي تنبل و تن‌پروري بود و بيشتر وقت‌‌ها مي‌رفت پهلوي پيرزن و آنقدر لوس‌ بازي در مي‌آورد تا پيرزن از غذاي خودش يك چيزي به او مي‌داد. موش‌هاي خانه پيرزن خيلي از عروس مي‌ترسيدند اما ميانه‌شان با ملوس خيلي خوب بود به‌ طوري كه وقتي ملوس تنبل مي‌خوابيد موش‌‌ها از سر و كولش بالا مي‌رفتند، بعضي از موش‌‌ها شيطان هم زير دم او سيخونك مي‌زدند، خلاصه وقتي موش‌‌ها از تنبلي و بي‌بخاري ملوس خبردار شدند قرار گذاشتند چند تا از گردن كلفت‌هاشان بروند پيش او و ميانه آن دو تا را به هم بزنند تا از شر آن يكي خلاص شوند.

در همين گير و دار ملوس ناخوش شد و به سراغ رفقاش رفت و از آنها كمك خواست، موش‌‌ها هم دور او جمع شدند تا فكري به حالش كنند. پيرزن كه از بدحالي و ناخوشي ملوس باخبر بود به همراه زن همسايه وارد خانه شد.

زن همسايه همين كه چشمش به گربه و موش‌‌ها افتاد رو كرد به پيرزن و گفت: «اينها چه ميكنن؟ اين چه وضعيه؟» پيرزن جواب داد: «اين گربه من ناخوشه، مرضش هم تنبلي است، حتماً رفته پيش موش‌‌ها به حكيمي؟» زن همسايه خنده‌اي كرد و گفت: «بله! گربه تنبل ره موش حكيمي منه!» (گربه تنبل را موش طبابت مي‌كند!).

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837