جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  31/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > ضرب المثل

اشرف خر
گروه: ضرب المثل

افراد حريص و طماع را اشرف خر گويند. اين نام و عنوان مخصوصأ به آن دسته از طمعكاران اطلاق مي شود كه حرص و طمع و ولع آنها سر انجام به ندامت و پشيماني منتهي مي گردد . نه خود مي خوردند و نه به ديگران مي خورانند. نه خودشان از اين رهگذر طرفي مي بندند و نه آثاري كه نفع و مصلحت عامه بر آن مترتب باشد بر جاي مي گذارند. به عبارت اخري از آن همه ثروت و اندوخته فقط مظلمه و بد نامي با خود به گور مي برند. اكنون ببينيم اشرف كيست و چه خريت و حماقتي نشان داده كه به صورت اشرف خر ضرب المثل شده است.

ملك اشرف بن تيمور تاش چوپاني معروف به اشرف از امراي جابر و سفاك چوپانيان در آذربايجان ، و معاصر شيخ صفي الدين اردبيلي و شيخ صدرالدين موسي بود كه در حرص و طمع و بخل و امساك نظير نداشت. به سكه طلا عشق مي ورزيد به قسمي كه پس از تحصيل قدرت هر جا و نزد هر كس از زر ناب و سكه هاي طلا اثر و نشاني مي يافت آن را به زور و عنف مي ستاند و در خزانه شخصي خود جاي مي داد. اگر چه شادروان عبدالله مستوفي معتقد است كه:« اشرف از القاب پادشاهان صفوي بود و واحد پول طلاي كشور را به همين مناسبت اشرفي ناميده اند كه بعدها اشرف افغان به مناسبت اسم خود اين تسميه را ترويج كرد.» ولي برخي از مورخان اعتقاد دارند كه شدت علاقه ملك اشرف به مسكوكات طلا موجب گرديد كه سكه زر از آن تاريخ به نام اشرفيه تسميه و نامگذاري شود و مقصود از كلمه اشرفي همان انتساب به ملك اشرف چوپاني مي باشد.

به قول فزوني استرا آبادي :« از بس كه اشرف از زر محفوظ بود تنكه اشرفي را به نام او منسوب ساختند.» كار ظلم وستم ملك اشرف به حدي بالا گرفت كه علما و روحانيون و مشايخ بزرگ را نيز از خود رنجانيد و حتي تصميم گرفت شيخ صدرالدين موسي را كه غالبأ از اعمال و تعدياتش انتقاد مي كرد دستگير و زنداني كند . شيخ صدر الدين اضطرارأ از اردبيل حركت كرد و به گيلان رفت. عده اي از علما و عرفاي بزرگ كه از ظلم و ستم اشرف به ستوه آمده هر كدام به كشوري مهاجرت كرده بودند عاقبت با بر خي از خلفاي شيخ صدرالدين موسي از قبيل شمس الدين حافظ سلماني و ديگران به همراهي قاضي محي الدين بردعي ، از راه دربند قفقاز به جانب دشت قپچاق حركت كردند و در شهر غازان سراي كه پايتخت جاني بيك خان اوزبك پادشاه مغولي و مسلمان دشت قپچاق بود رحل اقامت افكنده در آنجا به وعظ و ارشاد خلق پرداختند.

چون جاني بيگ خان از ورود علما و صلحاي مزبور آگاهي يافت. از آنجا كه مسلماني عادل و صاحبدل بود، يكي از روزهاي جمعه به مجلس وعظ آمد و قاضي محي الدين در اثناي موعظه شرح ستمكاريهاي ملك اشرف چوپاني را به نوعي تقرير كرد كه جاني بيگ خان و اهل مجلس به گريه افتادند. قاضي محي الدين در ضمن سخنان خود مخصوصأ به اين حديث اشاره كرد كللكم راع و كلكم مسئول عن رعيته و گفت:« امروز كه خداوند به جاني بيگ خان قدرت عطا فرمود او مكلف است كه مصيبت و بلاي اشرف را از سر مسلمانان آذربايجان دفع فرمايد.»

جاني بيگ خان كه مردي ديندار وفضل دوست بود آن چنان تحت تأثير بيانات نافذ قاضي محي الدين بردعي قرار گرفت كه بي درنگ به تجهيز پرداخت و با سپاهي متشكل از ناراضيان و ستم كشيده ها و افراد ابواب جمع خود كه ظرف يك ماه جمع آوري كرده بود در سال 758 هجري از راه دربند قفقاز عازم آذربايجان شد. اغلب لشكريان جاني بيگ به علت بي برگ و نوايي ، ركاب از چوب و لگام از ريسمان داشتند. با اين چنين سپاه كه صد كس از ايشان را يك سرباز جنگي كفايت مي كرد نخست به اردبيل رفت و روزي چند به انتظار ماند تا شيخ صدر الدين موسي از گيلان رسيد، سپس جانب تبريز را در پيش گرفت و بر سر ملك اشراف تاخت.

چون سكنه آذربايجان همه ناراضي بودند لذا پس از زدو خورد مختصري اشرف كه به خوي فرار كرده بود دستگير شد و جاني بيگ خان بر اثر اصرار حكمران شروان و قاضي محي الدين بردعي فرمان داد شمشيري به پهلويش فرو بردند كه از آن طرف بيرون آمد و اموال و جواهر و زر سرخ و سفيدش را كه بر چهار صد استر( قاطر) و هزار شتر بار كرده به سمت شهر خوي روانه كرده بود، جاني بيگ خان بدون كمترين زحمت و درد سر يك جا ضبط كرد و سر اشراف را بر در مسجد مراغيان تبريز آويخت.

بيچاره بد بخت مدت چهار ده سال آن همه در راه تحصيل سكه اشرفي خون ريخت و ستم روا داشت، نخورد و انفاق نكرد ، سر انجام همه به تاراج رفت و جانش را بر سر آن نهاد و دولت امراي چوپاني با كشته شدن او منقرض گرديد. مستظرفي چون اين واقعه شنيد بر خريت و حماقت اشرف تأسف خورد و گفت:

ديدي كه چه كرد اشرف خر

او مظلمه برد و ديگري زر

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837