جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  31/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > ضرب المثل

از پشت خنجر زد
گروه: ضرب المثل

پناه بر خدا از منافقان روزگار كه در لباس دوستي جلوه مي كنند ولي چون وثوق و اعتماد طرف مقابل را جلب كردند در فرصت مناسب از پشت خنجر مي زنند و دشنه را تا دسته در قلب دوست فريب خورده فرومي كنند . افراد منافق به سابقه تاريخ و شوخ چشمي هاي روزگار هرگز روي خوش نديدند و اگر هم احيانأ چند صباحي از باده غرور و خيانت سرمست بودند ، آن سرمستي ديري نپاييد و آن شهد موقت به شرنگ جانكاه و جانگداز مبدل گرديد.

اكنون ببينيم چه كسي براي اولين بار از پشت خنجر زد و فر جام كار محرك اصلي به كجا انجاميد: هنگامي كه ذونواس فرزند شواحيل- يا به قولي تبع الاوسط پادشاه يمن موسوم به حنيفة بن عالم- را به قتل رسانيد و به دستياري بزرگان و امراي كشور بر مسند سلطنت مستقر گرديد، چون پيرو هيچ مذهبي نبود و يا به روايتي از آيين موسي پيروي مي كرد، در مقام آزار و كشتار امت مسيح بر آمد و كار ظلم و شكنجه را نسبت به اين قوم به جايي رسانيد كه عاقبت پادشاه حبشه، كه دين مسيحيت داشت ، در صد دفع و رفع وي بر آمد و يكي از سرداران نامي خود به نام ارياط را با هفتاد هزار سپاهي به كشور يمن اعزام داشت.

در جنگي كه بين ارياط و ذونواس رخ داد زونواس به سختي شكست خورد منهزم گرديد و ارياط زمام امور يمن را در دست گرفت. دير زماني از امارات ارياط در يمن نگذشت كه يكي از سرداران سپاه او موسوم به ابرهه كه نسبت به وي حسد مي ورزيد سپاهياني فراهم آورده متوجه شهر صنعا پايتخت يمن شد. ارياط مردي سلحشور و شجاع بود و ابرهه مي دانست كه از عهده وي در ميدان جنگ بر نخواهد آمد .

بنابر اين در صنعا به غلام خود غنوده دستور داد كه وقتي در ميدان جنگ با ارياط روبرو مي شود و او را به كار جنگ و جدال مشغول مي دارد وي ناگهان از پشت به ارياط حمله كند و كارش را بسازد. چون ابرهه و ارياط مقابل يكديگر قرار گرفتند ، ارياط با ضرب شمشير خود چنان بر فرق ابرهه نواخت كه تا نزديك ابروي وي، شكافي عظيم بر داشت! ولي در همين موقع غنوده به دستور ارباب خود ، ارياط را نامردانه از پشت خنجر زد و به قتل رسانيد.

وقتي كه خبر كشته شدن ارياط به نجاشي پادشاه حبشه رسيد سخت بر آشفت و سوگند ياد كرد كه تا قدم بر خاك يمن نگذارد و موي سر ا برهه را به دست نگيرد از پاي ننشيند. چون ابرهه از قصد نجاشي و سوگندي كه ياد كرده بود آگاه شد تدبيري انديشيد و نامه اي مبني بر پوزش و معذرت با انباني از خاك يمن و موي سر خويش توسط يكي از كسان و نزديكان به حضور سلطان حبشه فرستاد و در نامه معروض داشت:« براي آنكه سوگند سلطان راست آيد، خاك يمن و موي سر خويش را فرستادم. »

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837