جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  10/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > ضرب المثل

پنبه اش را زدند
گروه: ضرب المثل

اصطلاح بالا كنايه از اين است كه اسرارش را فاش و برملا كردند و به مردم فهمانيدند كه توخالي است و چيزي در چنته ندارد .

خلاصه آن طوري كه بود نه آنچنان كه مي نمود شناسانيده و رسوا گرديده است .

يكي از مراسم جالب كه در بعض اعياد وجشنها ضمن ساير برنامه ها اجرا مي شد ، اين بود كه مسخره و دلقكي لباس مضحك مي پوشيد كه داخل و لابلاي آن لباس پر از پنبه بود و قسمتهاي لخت و عريان بدن او هم پوشيده از گلوله هاي پنبه اي بوده است كه مسخره و دلقك را به صورت پهلوان پرباد و بروتي نشان ميداد .

اين پهلوان نامدار! با اين ريخت مضحك با يك نفر حلاج كه كماني در دست داشت در مقابل تماشاچيان به رقص و پايكوبي مي پرداخت و حلاج در حال رقص و شلنگ اندازي كم كم پهلوان پنبه را با زدن كمان عور و برهنه مي كرد و اين عمل را تا زماني ادامه مي داد كه تمام پنبه هاي تن اوبر باد مي رفت وچهره واقعي و اندام نحيف و مردني و استخوانيش نمودار ميگرديد .

در واقع چون پهلوان پنبه از آيين پهلواني چيزي نمي دانست وازعلايم پهلواني هم جز پنبه هاي گلوله شده كه او را به صورت يك پهلوان با سينه هاي برجسته وبازوان سطبر نشان مي داد نشاني ديگرنداشت ، لذا چون پنبه اش را زدند ديگر چيزي از او باقي نمي ماند تا اظهار وجودكند . به ناچار در مقابل شليك خنده تماشاچيان ازصحنه خارج مي شد و نوبت به پهلوانان واقعي مي رسيد .

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837