جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  05/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > ضرب المثل

حق بالاتر از دوستي با افلاطون است
گروه: ضرب المثل

ضرب المثل بالا بيشتر در نزد اهل فضل و فلاسفه مصطلح و منتسب به ارسطو است . گاهي به جاي افلاطون نام سقراط را در ضرب المثل مي آورند ولي چون افلاطون استاد و معلم ارسطو بود و از طرف ديگر اختلاف نظر ارسطو با افلاطون بيشتر مورد بحث است بنابراين نام سقراط كمتر مقرون به حقيقت مي باشد .

عبارت مثلي بالا در موردي به كار مي رود كه دو نفر با يكديگر مناظره و مباحثه كنند و در اين موقع بر آنكه كهتر و كوچكتر است خرده گيرند كه در مقابل طرف ديگر كه سمت استادي و اولويت دارد اصرار و احتجاج نكند و از او بخواهند كه هر آنچه بزرگتر گويد تصديق و تاييد كند .

بديهي است چون كتمان حقيقت به خاطر دوستي و اولويت طرف مقابل در نزد عقلا پسنديده نيست لذا به ضرب المثل بالا استناد كرده و حق مطلب را ادا مي كنند .

اكنون بايد ديد حكماي عالي قدر يوناني سقراط و افلاطون چه گفتند و اختلاف نظر و مشرب ارسطو با آنان چه بوده كه عبارت بالا را بر زبان آورده است . سقراط معلم افلاطون و افلاطون معلم ارسطو و اين هر سه نفرموسس و بنيانگزار حكمت خوانده شدند كه حكماي خلف دنبال آنان افتادند و كاروان حكمت و عرفان را تشكيل دادند .

سقراط در راه تعليم و تربيت ابناء نوع ، جام شوكران سركشيد و از اين رو از بزرگترين شهداي عالم انسانيت به شمارآمده است . مبناي نظريات سقراط بر مباحثات اخلاقي و كشف ناداني و كسب معرفت بوده است . اصرار داشت كه مخاطب ، هركه و در هر مقامي باشد به جهل خويش اقرار كند و به لزوم معرفت نفس و فضايل و كمالات نفساني توجه نمايد .

سقراط براي تعريف صفات عاليه شيوه استقرار به كار مي برد يعني از امور جاري شاهد و مثال مي آورد و از جزييات به كليات مي رسيد و پس از دريافت قاعده كليه آن را بر موارد خاص تطبيق مي نمود و براي تعيين تكليف خصوصي اشخاص نتيجه مي گرفت .

در واقع پس از استقرار به شيوه استنتاج و قياس نيز مي رفت و بدين وسيله فلسفه مبتني بر كليات عقلي را پايه گذاري كرده رشته استدلال مبتني بر تصورات كلي را بدست افلاطون و ارسطو داد .

افلاطون( 347-427 ق.م) به محسوسات توجه نداشت و معتقد بود :« آنچه علم بر آن تعلق گيرد عالم معقولات است .» كه در زبان يوناني معني آن صورت است و حكماي ما مثال خوانده اند . مثل جمع مثال يعني : آنچه به خودي خود و به ذات خويش و مستقلاً و مطلقاً و به درجه كمال حقيقت دارد . محسوسات و موجودات عالم كه متغير و مقيد به زمان و مكان و فناپذير هستند به عقيده افلاطون فقط پرتوي از مثل خودشان مي باشند . نسبت آنها به حقيقت مانند نسبت سايه به صاحب است . هر چه بهره آنها از آن مثل بيشتر باشد به حقيقت نزديكترند .

افلاطون اين راي و نظريه را به تمثيلي معروف بيان كرده و آن اين است كه : دنيا را تشبيه به مغاره اي نموده كه تنها يك منفذ دارد و كساني در آن مغاره از آغاز عمر اسير و در زنجيرند . روي آنها به سوي بشن( فتح اول و دوم به معني سر و تن و بدن اطراف هر چيزي است ) مغاره است و پشت سرشان آتشي افروخته است كه به منفذ پرتو انداخته و ميان آنها و آتش ديواري است.

كساني پشت ديواردر حركت هستند و اشيايي با خود دارند كه بالاي ديوار آمده و سايه آنها بر منفذ مغاره كه اسيران رو به سوي آن دارند مي افتد . اسيران سايه ها را مي بينند و گمان حقيقت مي كنند در حالي كه حقيقت چيز ديگري است و آن را نمي توانند دريابند مگر اينكه از زنجير رهايي يافته از مغاره درآيند . پس آن اسيران مانند مردم دنيا هستند و سايه هايي كه به سبب روشنايي آتش مي بينند مانند چيزهايي است كه از پرتو خورشيد بر ما پديدار مي شود و ليكن آن چيزها هم مانند سايه ها بي حقيقت هستند و حقيقت مثل است به انسان كه انسان تنها به قوه عقل و به سلوك مخصوص آنها را ادراك تواند نمود .

به عقيده افلاطون روح آدمي پيش از حلول در بدن در عالم مجردات و معقولات بوده و حقايق را درك نموده است . اكنون آن حقايق فراموش شده و كسب علم و معرفت در واقع تذكر است چه : آدمي اگر يكسره نادان بود و مايه علمي نداشت البته حصول علم براي او ميسر نمي شد .

ارسطو بزرگترين محقق و متبحرترين حكماي تدوين و تنظيم كننده علم و حكمت است . ارسطو از فلاسفه قرن چهارم پيش از ميلاد است . مدت بيست سال شاگرد افلاطون بود و چند سال هم اسكندر كبير را تعليم داد . در بيرون شهر آتن گردشگاهي وجود داشت موسوم به لوكايون كه ارسطو در آن گردشگاه به تعليم شاگردان مي پرداخت . حكمت ارسطو به حكمت مشاء معروف است چه ضمن گردش و راه پيمايي درس مي داد و بهمين جهت پيروان او را مشائي مي گويند .

ارسطو شرافت انسان را در حصول علم مي دانست و مي گفت :« اختصاص و مزيت انسان به اين است كه بدون غرض و قصد انتفاع ، طالب دانش و معرفت است به همين جهت فنون علم هرچه از نفع و سود ظاهري دورتر باشند شريفتر هستند چنان كه اشرف علوم حكمت نظري است كه فايده دنيوي ندارد .» اساس كار ارسطو در كشف طريق تحصيل علم همان تحقيقات سقراط و افلاطون بود وليكن طبع موشكاف او به مباحثه سقراطي قانع نگرديد و بيان افلاطون هم در باب مثل و منشا علم و سلوك در طريق معرفت را مطابق با واقع ندانسته در مقابل مغالطه و مناقشه سوفسطاييان و جدليان ، بنا را بر كشف قواعد صحيح و استدلال و استخراج حقيقت گذاشت و به رهبري سقراط و افلاطون اصول منطق و قواعد قياس را به دست آورده است و آن را برپايه اي استوار ساخت كه هنوز كسي برآن چيزي نيفزوده است .

اينكه او را معلم اول لقب داده اند بسيار بجا بوده است زيرا اهل جدل و حال نبود و جز قوه تعقل چيزي را در تحصيل علم دخيل نمي دانست از اين رو از آغاز با افلاطون اختلاف نظر و مشرب داشت ولي عقايد خويش را ضمن تجليل و مهرورزي به استاد خويش ابراز مي كرد . ارسطو به پيروي و تبعيت از افلاطون افتخار مي كرد و تكيه كلام او در بيان عقايد ما افلاطونيان بوده است ولي در عين حال در تحقيقات خويش از رد و ابطال راي افلاطون در باب مثل و بعض امور ديگر خودداري نكرده در اين مقام مي گفته است :

« افلاطون را دوست دارم اما به حقيقت بيش از افلاطون عقيده دارم .» و يا به صورت ديگر :« حق بالاتر از دوستي با افلاطون است .» كه امروزه به صورت ضرب المثل درآمده است .

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837