جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  04/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

آغاز رنسانس
گروه: نقد و ادبيات

نفوذ فرهنگ كلاسيك در ادبيات ملت هاي جديد از سه طريق ممكن شد: 1) ترجمه
2)تقليد
3) رقابت

و از ميان اين هر سه ، ترجمه را بايد مشخص ترين راه نفوذ دانست (با توجه به آثار و نتايج متنوع حاصل از ترجمه)در مقابل ، تقليد و اقتباس را داريم كه نويسنده عصر جديد، آثار ويرژيل يا ديگر بزرگان را نمونه كار خود قرار مي دهد و اشعاري نغز هم پايه شعر آنان مي سازد.
شكل ديگر آن است كه شاعر يا نويسنده آثاري به زبان خود مي آفريند، اما دقيقا از الگوي آثار لاتيني يا يوناني د لخواه خود پيروي مي كند.
سومين مرحله، مرحله رقابت است . در اين مرحله نويسند گان جديد هم خود را مصروف آن كردند كه آثاري نو و متفاوت ، همسنگ شاهكارهاي كلاسيك بيافريند و در اين راه از آثار كلاسيك فقط سهم مختصري را به وام گرفتند.
شاهكارهاي راستين ادبي مانند تراژديهاي شكسپير - كمدي دانته و بهشت گمشده از جان ميلتن به همين ترتيب خلق شدند. حال به اهميت ترجمه، اين هنر فراموش شده مي پردازيم.
ترجمه معمولا خالق آثار بزرگ نبوده ، اما غالبا به خلق آثار بزرگي ياري رسانده است.( از جمله در رنسانس) . نخستين نمونه ادبي از زباني به زبان ديگر،حدود سال 250 قبل از ميلاد به دست ليويوس آندرو نوكيس، شاعر نيمه يوناني - نيمه رومي انجام گرفت. موضوع ترجمه ، ايلياد هومر و زبان ترجمه ، لاتيني بود. ترجمه وي گامي جدي و تا حدي موفق براي آفريني يك اثر هنري در چارچوب زبان و فرهنگي ديگر بود. ما بسياري از سيستم هاي جديد آموزشي خود را مديون همين اولين قدم هستيم .
مردم يونان جز آثار ادبي خود به مطالعه ادبيات هيچ قومي رغبت نداشتند( به دليل متنوع و اصيل وزيبا بودن اين ادبيات) ولي در مقابل ادبيات روم و فر هنگ رومي خام و ساده بود و از اين رو، از قرن سوم ق.م به بعد، روم به شاگردي يونان تن در داد. از آن زمان به بعد، معيارهاي معنوي هر يك از ملل اروپايي بستگي به ميزان اهميتي داشته است كه آن ملت در زمينه آموزش براي امر فراگيري يك زبان فرهنگي بيگانه و ترجمه آثار آن زبان قائل مي شده است.
ادبيات رومي و تفكر رومي زماني به اوج اعتلا رسيدند كه همه فرهيختگان رومي توانستند زبان يوناني را به خوبي تكلم كنند و بنويسند مثل(خطابه هاي سيسرو يا سنكا كه تركيب كمال يافته فرهنگ يوناني- رومي بودند.) توقف آموختن زبان يوناني از دلايل زوال فرهنگي در اعصار تاريك بود.
در اين دوران كه فرهنگ كلاسيك در زير ضربات خرد كننده اقوام وحشي شمال كمر خم كرده بود، راهبان، كشيشان و ادبايي كه چندين زبان مختلف( لاتين - سلتي ايرلندي و حتي انگلو ساكسون) را مي دانستند ، مشعل فرهنگ را فروزان نگاه داشتند. همين گسترش زبانهاي بيگانه در قرون وسطي و عهد رنسانس بود كه به فرهنگ اروپايي عمق و وسعت بيشتري مي داد.
بنيان رنسانس، اين انقلاب فرهنگي را گروه هاي زيادي كه بر يكديگر تاثير متقابل داشتند و جز زبان خود به لاتين و يوناني نيز تكلم مي كردند ، گذاشتند. در عهد رنسانس، تلفيق فرهنگ يوناني - رومي با فرهنگ جديد اروپايي ؛ عصري سرشار از انديشه هاي گوناگون و آثار بزرگ به وجود آورد كه از حيث عظمت مي توانست با دوران اتحاد روح يوناني و قدرت رومي قابل قياس باشد. لزوم دو زبانه بودن فقط منجر به پيشرفت و گسترش زبان لاتيني نشد. مردم روسيه از زبان آلماني بهره گرفتند و مردم آلمان از زبان فرانسوي استفاده كردند. مهم اين بود كه اين زبان بيگانه ناقل فرهنگ غني باشد و افكار و اذهان خانگي را وسعت دهد و اين فرض غلط را ، كه دلبستگي به امور محدود و محلي را فضيلتي مي داند ، از ميان بردارد.
مي دانيم كه هيچ زباني و هيچ ملتي تامين كننده حوايج خود نيست ( و اين اهميت معنوي ترجمه است.) ذهن افراد هر ملت را انديشه هاي ديگر بايد وسعت بخشد وگرنه به انحراف خواهد گراييد و خواهد خشكيد. حتي زبان انگليسي اين زبان شماره يك دنيا، بسياري از قدرت و انديشه هاي بزرگ خود را از راه ترجمه كسب كرده است ( مانند كتب ديني مردم انگلستان كه ترجمه شده است) بسياري از كتب گرانقدر دنيا با ترجمه شدن، ناقل انديشه هاي بزرگ شدند ( سرمايه از ماركس يا گفتار در روش از دكارت و...) اهميت هنري و زباني ترجمه همپايه اهميتي است كه در زمينه انتقال انديشه دارد.

به نسبت اخذ واژه هاي نو ترجمه سبب غني سازي زبان مترجم ميشود. دليل اين امر آن است كه بسياري از ترجمه ها از زباني با واژگان فراوانتر و وسيعتر به زباني فقير تر صورت مي گيرد و هوش ابتكار مترجم سبب گسترش ايت زبان فقير مي شود. زبانهاي بومي جديد ( انگليسي- فرانسوي و...) از ريشه لحجه هايي صرفا محاوره اي روييدند و رشد كردند.اين زبانهاي براي مصرف علمي و گفتارهاي معنوي بكار مي رفتند و از ادبيات مكتوب عمدتا محروم بودند و به همين دليل در مقابل دو زبان كامل و قدرتمند ( لاتيني و يوناني) ، زبانهايي بودند خام و ساده و فاقد وجه انديشگي.
پس از آنكه نوشتن به اين زبانها آغاز شد ، غني سازي و افزايش توان معنوي آنها مد نظر قرار گرفت. بديهي ترين روش ، وام گرفتن از زبانهاي لاتيني و يوناني بود و اين كار بود كه توسط مترجمان انجام گرفت و راه را براي رنسانس گشود. با گسترش وام گرفتن لغات لاتيني و يوناني قواعد و قوانين توسط نويسندگان زبانهاي جديد اروپايي براي اين امر بيان شد ( مانند وام گرفتن لغات و كلماتي كه در زبان جديد معادل دقيقي براي آنها موجود نيست و...) از مناديان عهد رنسانس بايد به شارل پنجم ( پادشاه فرانسه) اشاره كرد كه اهل علم وادب را در پناه خود گرفت و ترغيبشان كرد تا آثار كلاسيك را براي كتابخانه او ترجمه كنند. از برجسته ترين افرادي كه اين ترجمان عظيم را به عهده داشتند، نيكل ارسم بود كه بعدها به مقام اسقفي لي زيو برگزيده شده و در ترجمه متون لاتيني به زبان فرانسوي دقيق و زبر دست بود.
خويشاوندي نزديك و طبيعي زبان فرانسوي و ذوق سليم مردم فرانسوي زبان از جمله ارسم و همكارانش سبب شد تا غني سازي زبان فرانسوي از طريق وام گرفتن از لغات لاتيني و يوناني با موفقيت كامل به پايان برسد . البته تمام لغاتي كه از زبان لاتين وام گرفته شده اند جزئي از زبان فرانسوي نشده اند و بعضي از آنها اندكي پس از ورود به زبان فرانسوي از آنجا كه نابهنجار و غير ضروري بودند از اعتبار افتادند و منسوخ گشتند.
در اواخر قرون وسطي زبان لاتين با چند روش مختلف در زبانهاي بومي و جديد اروپائي نفوذ كرد. واژه هايي كه از لاتين و يوناني وام گرفته مي شدند به جامه زبان بومي در مي آمدند و به دو طبقه مهم تقسيم ميشدند:
1). اساس معني و صفات وابسته به آنها
2). واژهايي كه به فنون برتر و هنرهاي مربوط به تمدن وابسته اند.
در دسته اول بسياري از لغاتي كه امروزه به چشم ما ساده و بديهي به نظر مي رسند، حضور دارند . جالب است كه بدانيم ، بسياري از اين لغات اندكي پس از ورود به زبان فرانسوي از ميان رفتند و آنگاه در آغاز قرن شانزدهم و برخي قرن هجدهم و نوزدهم بار ديگر در عرصه زبان پديدار شدند. عناصر فعلي از متن واژه هاي لاتيني كه رنگ محلي گرفته بودند، بيرون كشيده شدند و براي آنكه كاربرد وسيعتري در زبان فرانسوي داشته باشند آنها را جرح و تعديل كردند. تعداد بسياري از واژگان زبان فرانسوي كه از لاتين مشق شده اما در سير رشد خود از اصل دور شده بودند ، تصحيح شدند و به صورتي در آمدند كه با ريشه اصلي مطابقت بيشتري داشته باشند. در مقياسي محدود تر، واژه هاي يوناني هم وارد زبان فرانسوي شدند.
اين واژه هاي يوناني بيشتر از طريق ترجمه آثار آباء كليسا يا فلاسفه يوناني ، شكل لاتيني به خود گرفته بودند ( واژهايي مربوط به سياسي- زيبايي شناسي- زبان رايج كليسا و دادگاهها...)

زبان انگليسي نيز در آغاز حيات خود كاملا از تاثير يونان و روم بر كنار نماند. در اعصار تاريك، واژه هاي يوناني و لاتيني مربوط به اموري كه مردم انگلستان با آنها آشنايي نداشتند (واژه هايي در باب دين - سياست و حتي غذاهاي بيگانه و...) جذب زبان انگليسي شدند . تعدادي از اين واژه ها به طور غير مستقيم و در زمان حمله نورمانها فرانسوي زبان، وارد زبان انگليسي شد.
در پايان قرون وسطي و آغاز رنسانس زبان انگليسي دقيقا به دلايل رو به رشد زبان فرانسوي، شروع به وام گرفتن از لاتيني و يوناني كرد. زبان انگليسي به شدت زير نفوذ زبان فرانسوي قرار داشت و در راه غني سازي خود ، جفري چاسر را در مقام اول مي ديد، زيرا چاسر علاوه بر آنكه با زبان لاتيني آشنا بود ، زبان فرانسوي را به خوبي و رواني زبان انگليسي صحبت مي كرد. اغلب الفاظ لاتيني كه رنگ زبان انگليسي به خود گرفته اند از طريق زبان فرانسوي و توسط چاسر وارد زبان انگليسي شده اند. البته تعداد محدودي از لغات هم به طور مستقيم از لاتيني وارد زبان انگليسي شده اند .
طبقه بندي اين لغات هم دقيقا مانند زبان فرانسوي بود . در ميان آنها الفاظ مجردي يا نيمه مجردي بودند كه ظاهرا همه نخستين بار در ترجمه كتاب بوئسيوس توسط چاسر به كار رفته اند ( به همين دليل اين كتاب را اساس نثر فلسفي انگليسي مي نامند.) اهميت توسعه اي كه زبان انگليسي در اواخر قرون وسطي تجربه كرد، غير قابل تخمين است، از همان عهد بود كه اين زبان به صورت يكي از زبانهاي فرهنگي بزرگ جهان در آمد. همانطور كه در زبان فرانسه گفتيم، املاي واژه هاي روميايي در انگليسي نيز تصحيح شد. تمام اين شواهد اثبات مي كند كه برخلاف تصور عامه، چاسر استاد انگليسي ناب نبوده است!
تفاوت چاسر در توانايي او در باب انگليسي سره خلاصه نمي شد بلكه او همچون بستري بود كه رود نيرومند و قوي زبان لاتيني و همتاي يونانيش را به سوي انگلستان جار ي ساخت و حقيقتا اين برتري اصلي چاسر بر همكارانش بود.
زبان اسپانيايي نيز، در اوايل قرون پانزدهم چنين گسترشي را تجربه كرد. بخشي از اين توسعه مستقيما زير نفوذ زبان لاتيني قرار داشت و بخشي نيز ناشي از تاثير فرهنگ ايتاليايي بود و واژه هايي به اين زبان وارد شدند شامل همان طبقه بندي زبانهاي انگليسي و فرانسوي مي شدند و مانند آنها مورد اصلاح نيز قرار گرفتند. اسپانياي ها حتي تا آنجا پيش رفتند كه الگوهاي نحوي يوناني و لاتيني را نيز كه واقعا نمي توان به آنها رنگ بومي داد اقتباس مي كردند! (مانند آثار لوييس گونگورا). در حالي كه زبانهاي انگليسي - فرانسوي و اسپانيايي - به مدد واژه هاي لاتيني بومي شده و به نحو محسوس رشد كردند و استحكام و نرمي پذيرفتند زبانهاي آلماني- لهستاني- مجار و ديگر زبانهاي اروپاي شمالي و شرقي همچنان به حيات خود ادمه دادند.
البته درميان اين ملل هم نويسندگان زبر دست و شاعران بلند مرتبه اي بودند كه به زبانهاي بومي و يا لاتيني آثار خود را منتشر كردند ولي در ميان آنها اگر بودند ، اندك بودند نويسندگان توانايي كه بر شكاف ميان فرهنگ بومي و فرهنگ يوناني و رومي پلي زدند و حتي مترجمان فراواني نيز حضور نداشتند.
در مقابل، در غرب مردان بسياري چون چاسر و گاور در انگلستان ، خوآن ده مانا در اسپانيا و... هم به زبان خود مي نوشتند و هم در عين حال با تزريق لغات و اخذ الگوهاي فعلي و ابداعات انشائي يوناني و لاتيني ، زبان خود را غني مي ساختند و مانند مجراي زنده اي بودند كه دو فرهنگ فعالانه در آنها مي آميختند و فرهنگ كهنسال به فرهنگ جوان نيرو و طراوت مي بخشيد.
اين جريان در اروپاي غربي با رشد كردن رنسانس، شدت مي گرفت. آموزش تعميم بيشتري يافت و كتابهاي دشوارتر با دقت فراوان مطالعه شدند و در نهايت زبان مفهومي دقيقتر و باريكتر پيدا كرد و از لهجه هاي خشن ، درشت و ساده اعصار تاريك به زبانهاي مدرن امروزين تبديل شد. در پايان بايد اشاره كرد كه ترجمه سبب غناي سبك زبان مترجم مي شود. زيرا هر اثر بر جسته اي وقتي ترجمه شود معمولا الگوهاي انشايي بسياري را به زبان مترجم ، منتقل مي كند. براي مثال اگر شكل اين اثر در زبان جديد وجود نداشته باشد، با ترجمه اثر شكل نيز به زبان جديد منتقل مي شود و با قواعد اين زبان سازگار مي شود. يا شعر ترجمه شده كه مترجم را وا ميدارد تا بحر مناسب اين شعر را در زبان خود بيابد و يا دست به تقليد از بحر شعر بزند. اين اثر كه يقينا داراي تصاوير تازه و بديع است و غالبا ابداعات فعلي نو ، ارزشمند و بسيار پيشرفته اي در آن به كار رفته است كه حاصل سالها و نسلها تجربه و تكامل بوده و مي توان با همه جذابيت و تازگي به زبان جديد برده شود، ابداعات آن را مي توان دقيقا تقليد كرد يا آنها را با زبان گيرنده هماهنگ و متناسب ساخت. از چنين ترجمه اي ، نويسندگان اصيل زبان دوم الگوها را تقليد خواهند كرد و آن ترجمه خود در اندك زماني به صورت يكي از مأخذ بومي در خواهد آمد.
شعر سفيد را شاعران ايتاليايي عهد رنسانس ابداع كردند تا سيلان پر دوام و وسعت ميدان شعر شش تدي لاتيني و سه تدي اياميك را به زبان خود انتقال دهند و اين يكي از هزاران مثال افزايش غناي سبك نويسندگان بومي است.

قسمت قبل   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837