آدمي به هنگام ضعف و بيچارگي، آنجا كه قدرت و توانايي زورمندترين افراد بشر قادر به حل مشكل نباشد ناگزير از توسل و استغاثه به درگاه حكيم علي الاطلاق است و از او يعني خداي قادر متعال مي خواهد كه دردش را درمان كند و مرهمي بر قلب پريش و مجروحش نهد.
طريقل توسل و استغاثه در چنين مواردي معمولاً دست به آسمان برداشتن است به اين طريق كه دو دست را به سوي آسمان بلند مي كند، چشمانش به افق دور دست ناپيدايي خيره مي شود و سپس آنچه در دل دارد در نهايت عجز بر زبان مي آورد.
اكنون ببينيم آن واقعۀ تاريخي چيست و چگونه دست به آسمان برداشتن به صورت رسم و سنت مذهبي درآمده است. حضرت عيسي بن مريم مانند ساير پيامبران مرسل در دوران رسالت خويش متحمل سختيها و دشواريهاي فراوان گرديد و يهوديان منطقۀ فلسطين كه تبليغات و تعليماتش را با مصالح و منافع خود مغاير و مباين ديدند از همه جهت او را تحت مضيقه و سخريه قرار مي دادند. حضرت عيسي كه فرستاده و رسول خدا بود از اخافه و ارعاب مخالفان و معاندان نهراسيده همه روزه در پرستشگاه اورشليم به نشر تعاليم الهي مي پرداخت و مردم را به صراط مستقيم نيكوكاري و پايمردي در راه حق و عدالت دعوت مي كرد. او و دوازده نفر حواريونش هر روز از شهري به شهري و از روستايي به روستايي ديگر مي رفتند و شريعت و آيين جديد را بر مردم عرضه مي كردند.
حضرت عيسي دست شفابخش داشت كه بيماران را شفاي عاجل و نابينايان را بينايي كامل مي بخشيد و همين خود بر حقانيت و آوازه اش مي افزود. فريسيان يا ملايان يهودي چون از هيچ راهي نتوانستند بر حضرت عيسي دست يابند و زبان گويايش را خاموش كنند به پونتيوس پيلاتوس كه از طرف روميها حاكم شهر اورشليم يا يهوديه بود شكايت بردند و مدعي شدند كه عيساي مسيح علاوه بر كافر بودن! بر حكومت شوريده است و داعيۀ سلطنت در سر مي پروراند.
|