جويس كارول اوتس يكى از درخشان ترين چهره هاى ادبيات معاصر آمريكا به حساب مى آيد. ظرافت هاى زبانى و پيچيدگى هاى منحصربه فرد روايت در داستان ها و رمان هاى اين نويسنده او را از بسيارى از هم نسلانش متمايز مى سازد. هرچند كه اين نويسنده در عرصه رمان نويسى و نقد ادبى نيز بسيار ستايش شده است اما شايد بتوان او را اسطوره داستان كوتاه معاصر آمريكا به حساب آورد. به عبارت ديگر اين نويسنده در عرصه داستان كوتاه بيش از هر نويسنده معاصر آمريكايى ديگرى مورد توجه و ستايش قرار گرفته است.
بيست و نه بار برنده شدن جايزه ادبى و هنرى در يك دوره زمانى ۳۸ ساله (۲۰۰۱ -۱۹۶۳) يكى از دلايل قدرت بى نظير اين نويسنده در عرصه داستان كوتاه است. ركوردى كه هيچ نويسنده آمريكايى ديگرى تاكنون به آن دست نيافته است. يكى ديگر از ويژگى هاى خاص و منحصر به فرد اين نويسنده پركارى باورنكردنى اوست. اوتس در فاصله بين سال هاى ۱۹۶۳ تا ۲۰۰۴ چهل و هشت رمان و داستان بلند، ۲۷ مجموعه داستان (فراموشمان نشود كه مثلاً مجموعه داستانى مانند «گرما و ديگر داستان ها» خود شامل ۲۵ داستان كوتاه است) هشت مجموعه شعر، پنج مجموعه نمايشنامه، ده اثر غير داستانى و مجموعه مقالات، سه رمان و يك مجموعه داستان براى نوجوانان و دو كتاب براى كودكان نوشته است.
داستان هاى اوتس را مى توان بيش از هر چيز ديگرى زاييده فلسفه و روانشناسى دوران معاصر به حساب آورد. زاييده روان پريشى انسان (آمريكايى) و وحشت او از روابط حاكم بر كلان شهرهاى محل زندگى اش. از طرفى اين ديدگاه هاى فلسفى و روانشناسانه در داستان هاى اين نويسنده عمدتاً كاركردى مفهومى دارند تا فرمى. به طورى كه عمدتاً با وجود سيطره غيرقابل انكار و آشكار اين درون مايه ها در داستان هاى اوتس، بستر فرمى روايت _ به دور از بازى هاى معمول مدرنيستى و پست مدرنيستى _ بيش از هرچيزى دغدغه روايت دارد. شايد بتوان گفت كه اين رويكرد، از طرفى داستان هاى اوتس را به سمت ناتوراليسم سنتى آمريكايى مى كشاند و از طرف ديگر با پرداختى ژرف از روابط جامعه امروز آمريكا و استفاده عميق وخلاقانه از اين عناصر از محدوديت هاى حاكم بر اين شكل نگارش فراتر رفته و به نوعى نئوناتوراليسم نوين آمريكايى مى رسد. اين ناهمسانى عموماً مشكلات بسيارى را براى منتقدين در درك و تفسير آثار اوتس موجب مى شود و گاهى نيز در انتقال يافتن ساده مفاهيم به مخاطب دشوارى هايى ايجاد مى كند.
به عبارت ديگر اوتس در اين بستر نئوناتوراليستى به جاى پرداختن به روابط و مولفه هاى آشناى ذهن مخاطب (عناصر و روابط مشاركتى كه در آثار اغلب نويسندگان ناتوراليست آمريكايى ديده مى شود) به ارائه پيشنهادات پيچيده اى درباره طبيعت و ذات شخصيت هايش مى پردازد. در حقيقت برخلاف بستر ناتوراليستى روايت، مفاهيم پيشنهاد شده در اين داستان ها از يك سو در ذهن بسيارى از خوانندگان كنشى عملى و حقيقى در روابط عادى زندگى محسوب نمى شوند و از سويى ديگر به شكلى پارادوكس وار اين داستان ها كشش بسيار زيادى را در سطح كنش هاى ذهنى مخاطب ايجاد مى كنند. اين مشخصه خاص و ويژه يكى از مهم ترين دلايلى است كه اوتس را از بسيارى از همنسلان معاصرش همانند ريموند كارور متمايز مى سازد.
نويسنده اى كه با پرهيز از اين پارادوكس عمده تلاشش را بر استفاده از روابط مشاركتى در تفسير جامعه امروز آمريكا متمركز كرده بود. در حقيقت كارور با وفادارى به همان سنت ناتوراليستى آمريكايى از ارائه پيشنهادات جديد و جسورانه درباره طبيعت و نهاد بشرى باز مى ماند و صرفاً در حد مفسر روابط اجتماعى جامعه امروز آمريكا باقى مى ماند. نظر اوتس را درباره كارور و سبك نويسندگى او مى پرسيم: - ساختار پسا _ همينگوياى داستان هاى كارور و روايت هاى بدون پيچ و خم و سرراست او جذابيت هاى بسيار زيادى براى خوانندگان دارد. از طرفى آثار كارور هم در مقايسه با نويسندگانى مانند ويليام فاكنر و يا هنرى جيمز كه داراى پيچيدگى هاى بيشترى در زبان و مفاهيم هستند بهتر ترجمه شده اند. البته نويسندگان مختلف با هم متفاوت هستند و خوانندگان خودشان را با آنهايى وفق مى دهند كه _از نظر خودشان _ نزديكى بيشترى با تحصيلات، هوش و پس زمينه هاى ذهنيشان داشته باشند. من خودم شخصاً سبك پيچيده ترى را در نگارش داستان مى پسندم.
ميزانسنى كه در كليت داستان هاى اوتس به چشم مى خورد و در نهايت تمامى اجزاى داستان را به هم جوشى مى رساند و كليت اثر را به شكل پرتره اى غيرقابل تغيير نمايش مى دهد. چنين پرتره غالبى حتى در كليت بسيارى از مجموعه داستان هاى اين نويسنده نيز ديده مى شود. به عبارت ديگر اوتس به بسيارى از اين مجموعه داستان هاى كوتاه به شكل روايتى تكين كه از واحد هايى مستقل و خودمحور تشكيل شده اند، مى نگرد. واحد هايى كه هم در خدمت ساختارى تكين و يكپارچه قرار دارند و هم در خدمت ساختارى از هم گسسته و جداى از هم. اوتس در بين سال هاى ۱۹۶۳ تا ۲۰۰۴ بيست و هفت مجموعه داستان منتشر مى كند كه بنابرگفته خودش صرفاً بيان كننده داستان هايى مجزا و منفرد نيستند بلكه آنها در حقيقت اجزايى از يك كتاب واحدند. كتابى كه آگاهانه سامان داده شده و به شكل واحد هايى منفك از هم درآمده است. شايد يكى از مهم ترين دلايل موفقيت اوتس در عرصه داستان كوتاه در اين مدت زمان طولانى ارائه چنين ديدگاهى نسبت به داستان كوتاه است.ديدگاهى كه در آن هر داستان به شكل واحد مستقل نوشته مى شود اما در نهايت قسمتى از يك ساختار بزرگتر و كلى تر نگارشى است. (اوتس در مصاحبه اى در سال ۱۹۷۳ در اين باره گفته است: ما به هم پيوسته ايم. تنها به نظر مى رسد كه منفرد و از هم جداييم در حالى كه در واقع اين گونه نيستيم.) بنابراين يكى از بهترين راه هاى درك بهتر داستا ن هاى اوتس فهم اين فراساختارها نسبت به يكديگر و نسبت به مفاهيم فلسفى، اجتماعى و روان شناسانه اى است كه بر مبناى آنها به نگارش درآمده اند. اين مفاهيم و فراساختارها عمدتاً به شكلى ناخودآگاه و طى فرآيندى غير ارادى بر داستان ها اعمال مى شوند. طى اين روند نوع و جنس تاثيراتى كه نويسنده از محيط اطرافش مى گيرد در غنى شدن هرچه بيشتر آنها مهم و تاثيرگذار است. خود اوتس درباره نوع تاثيرات و الهاماتى كه فرآيند نگارشش را شكل مى دهند مى گويد: - مثل بيشتر نويسنده ها من از چيزهاى زيادى الهام مى گيرم. تجربيات شخصى، تاريخ، حوادث روزمره، تصورات و تخيلات و انواع مختلف آثار هنرى. مثلاً در رمان آبشار، تاثيرات و الهامات من از مجموعه اى از تمام اين چيزها نشات گرفته است. مخصوصاً اين كه من در بيست مايلى آبشار نياگارا بزرگ شده ام و به خوبى از فاجعه زيست محيطى كنال لاو خبر داشتم (كنال لاو به وسيله ويليام تى لاو در منطقه آبشار نياگارا براى تسهيل در روند سوخت رسانى صنايع و منازل حفر شده بود. اين كانال بعدها به محل دفن زباله هاى شيميايى كارخانجات صنعتى تبديل شد. اين قبرستان مواد شيميايى در نهايت فاجعه آفريد و با نشت مواد شيميايى به درون زمين تاثيرات وحشتناكى روى ساكنين آن منطقه گذاشت.) البته اين نئوناتوراليسم به هيچ وجه در چارچوب محدودى باقى نمى ماند و در شاخه ها و مسيرهاى مختلفى خودش را گسترش مى دهد. گاهى به رئاليسم اجتماعى نزديك مى شود و گاهى نيز با بهره گيرى از درون مايه هاى اگزيستانسياليستى فضايى پليسى و يا جنايى را شكل مى دهد. گاهى به حوزه ژانرهاى تلفيقى دوران ويكتوريايى (با رمان هايى نظير بلفلور و رازهاى وينترترن) وارد مى شود و گاهى نيز به رمان هاى نيمه اتوبيوگرافيكى نظير ماريا: يك زندگى مى پردازد. در واقع تكثر و گستردگى مولفه هاى تعريف كننده جامعه امروز آمريكا به شكل كامل در داستان هاى اوتس به نمايش گذاشته مى شود. اين ويژگى تا آنجا گسترش پيدا كرده است كه به نظر تاريخ شناسانى همانند هنرى لويس گيتس تنها با داشتن مجموعه اى از آثار اوتس مى توان به راحتى تمامى تاريخ بعد از جنگ آ مريكا را به تصوير كشيد. به علاوه اوتس رابطه بسيار بدى با چيزى كه خودش آن را فمينيسم هنجارى مى نامد، دارد. البته انگيزه ها و حركت هاى فمينيستى تاثير بسيار عميقى در داستان هاى اوتس به جا گذاشته اند به طورى كه به نظر منتقدين فمينيستى همانند جين گالوپ، اوتس موقعيت بحث برانگيزى را در تاريخ نقد فمينيستى اشغال كرده است اما در نهايت برخلاف اغلب فمينيست هاى موج اول، اوتس خودش را به عنوان يك نويسنده زن محدود نكرده است و بيشتر خودش را به شكل زنى كه مى نويسد تعريف مى كند.
|