جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  09/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > گزارشات

آيا داستان هاى پيرزاد فمينيستى است؟

گروه: گزارشات
نویسنده: زهره حسين زادگان

شايد قبل از خواندن رمان هاى پيرزاد وقتى مى شنويم نام نويسنده «خانم» پيرزاد است، از خود بپرسيم آيا كتاب هايش فمينيستى است؟






شايد هم بعد از اين كه رمان «چراغ ها را من خاموش مى كنم» يا «عادت مى كنيم» را خوانديم و محوريت شخصيت زن را در هر دو رمانش ديديم اين سؤال را بپرسيم؟ شايد هم وقتى فهميديم اكثريت قريب به اتفاق خواننده داستان هاى ايشان زنان هستند.
در هر حالت... خانم پيرزاد چقدر مردها را مى شناسد؟ به نظر من خيلى كم و اين از شخصيت هاى داستان هاى ايشان پيداست. مردان داستان هاى ايشان همه تيپ هستند. تيپ هاى بى حال كه نقشى چنان كمرنگ در داستان ها بازى مى كنند كه حتى مى شود حذفشان كرد. به گونه اى كه مرد «چراغ ها را من خاموش مى كنم» حتى حال خاموش كردن چراغ ها را ندارد. تمام مسؤوليت زندگى اش بر دوش زن است و اين زن است كه زندگى مى كند ونحوه زندگى كردن را تعيين مى كند. آيا اين زن خيلى خارق العاده و استثنايى است يا نويسنده با بى رنگ كردن مرد سعى در بارز كردن نقش زن داشته است و زن خسته از اين همه كسالت، روى به چه مى آورد؟ به يك بى حال ديگر؛ كسى كه حتى نمى تواند براى خودش هم تصميم بگيرد. هر چند كه معلوم نيست زن از او چه انتظارى دارد. ولى هر انتظارى هم كه داشته باشد، حتماً او هم نااميدش مى كند.
در «عادت مى كنيم» حميد، شوهر اول، باز هم بى حال در گوشه اى از دنيا به حال خود رها شده است، اگرچه اينجا و آنجا بودنش بى تأثير است و اصلاً مى تواند هيچ كجا نباشد. حميد مردى است كه زنش، بدون توجه به بودن يا نبودن او، يك شبه تصميم مى گيرد كه براى هميشه تركش كند. حتى تلاش مرد براى گرفتن دخترش هم آنقدر نامحسوس است كه سرانجام خود زن است كه تصميم مى گيرد دختر را پيش پدرش بفرستد.
منكوب شدن بى كم و كاست مردان در مقابل زنان وقتى اوج مى گيرد كه مى بينيم پدر آرزو برده زرخريد مادر اشرافى اوست؛مادرى كه راحت با مردان ديگر معاشرت مى كند و در نهايت فرمانرواى شوهر عاشقى معرفى مى شود كه مثل «غول چراغ جادو» در خدمت خانم است تا تمام تصميم هاى ريز و درشتش را اجرا كند.
يا مرد «شيرين» نامزد بى جربزه اى است ضعيف و ترسو كه بعد از مرگ مادرانشان(!) شيرين را ترك مى كند و مى رود به ناكجا. تا اينجا قدرت زنان در داستان هاى پيرزاد به وضوح ديده مى شود. و اما تنها مرد «قوى» و از سايه درآمده پيرزاد: سهراب زرجو كه نمادى از مردان افسانه اى است. مردى است كه وقتى اراده مى كند همه چيز از بهترين ها حاضر مى شود. مردى كه سراسر گذشت و ايثار است و چنان كامل كه نويسنده كوچكترين نقصى براى او نگذاشته و سرانجام معلوم مى شود ايشان غيراز قفل سازى دكتر هم هستند، طورى كه خواننده شيرفهم مى شود اين «آقا» هم افسانه و رؤيايى بيش نيست. مردى كه هم مى تواند مدرن باشد و هم سنتى، هم لوطى مسلك باشد و هم مبادى آداب، هم قفل ساز و هم دكتر، هم خاكى و هم تشريفاتى … كه در آخرين تحليل چيزى نيست جز تيپى انتزاعى.

سربزنگاه، در داستانى كه نويسنده سعى بسيارى در رئال نشان دادن آن كرده است، بطورى كه حتى نام مكان ها چنان آشناست كه خود را رهگذر هر روزه آنها ببينيم، خواننده بدون هيچ دليلى و بى آنكه قانع شده باشد به فضاى قصه هاى پريان پرتاب مى شود و سهراب، شاهزاده اسب سوار آرزو مى شود؛ شاهزاده اى كه با مخالفت خانواده و بخصوص مادر آرزو مواجه است؛ مادرى كه خودشوهرى بى عيب و نقص داشته است چرا بايد مخالفت كند؟ لابد براى اينكه به مرد نقش مهمترى مثل شوهر داده نشود و وانمود شود كه زن به تنهايى كامل است.
«به زن و شوهرهاى دوروبرت نگاه كن يكى پيدا مى كنى راضى و خوشحال ؟ يا پول ندارند يا جربزه طلاق گرفتن و تنها زندگى كردن ندارد…» (عادت مى كنيم، ص۲۳۷)
و حتى خود نگاه آرزو به سهراب در صفحه ۲۶۲ كتاب «عادت مى كنيم»: «اصلاً چرا داشت مى رفت خيابان سپه؟ سهراب چه كارى از دستش برمى آمد؟ جز اين كه به حرف هايش گوش بدهد و بگويد : «حق با توست»…» و تمام اينها زمينه اى است براى رسيدن نويسنده به هدفش كه مرد را به گونه اى توصيف كند كه در «چراغ ها را من خاموش مى كنم» ضعيف، بى اراده، متزلزل، … و در عادت مى كنيم ترسو و فرارى (نامزد شيرين) يا در گوشه اى رهاشده باشند و بى اعتنا به موجود (شوهر اول آرزو) يا غلام حلقه به گوش كه تنها ضرورت وجوديش تأمين نيازهاى مالى و خواسته هاى كه به وضوح غيرمنطقى اند. (پدر آرزو)
و در بهترين حالت، سهراب، مردى با اين همه حسن براى آرزو از نظر آيه «دوست پسر سرگم كننده» است، از نظر شيرين «مسكن و آرامبخش» و از نظر مادر آرزو… آيا پيرزاد فمينيست است؟

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837