جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  01/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > مكاتب فلسفي

كامو، سيزيف و ديگران

گروه: مكاتب فلسفي
نویسنده: روژه گرونيه ترجمه: اصغر نورى

كامو عميقاً تحت تاثير تفكر نيچه بود.

هر چند كه او بيشتر به سوى فلسفه اعتدال متمايل شد تا فلسفه قدرت، اما هميشه علاقه اى نسبت به نابغه جنون زده در خود نگه داشت. نويسنده هايى هستند كه دوستان صميمى مان باقى مى مانند حتى وقتى كه افكارشان ديگر ما را قانع نمى كند.

فكر مى كنم براى كامو و براى خيلى از ما، نيچه يكى از اين نويسنده ها است. در سال ،۱۹۳۲ كامو نوزده ساله است و در حال آماده شدن براى دانشسراى عالى الجزيره، اولين متن هايش را مى نويسد. در «شهودها» پرسوناژى به زرتشت شباهت دارد و كلمه خستگى را از او وام مى گيرد. همان سال، «مقاله اى درباره موسيقى» كه در Sud چاپ مى شود، در واقع چيزى نيست جز يك رساله فلسفى اندكى تغيير يافته كه با تضاد بين جنبه آپولونى و ديونيزوسى بيشتر از «تولد تراژدى» حرف مى زند. بازگو مى كند كه «مفهوم زيبايى براى يونانى ها، از رنج حاصل شده است.» و با خاطر نشان كردن «خوش بينى سرسختانه»ى نيچه مى گويد: «اين نوعى مبارزه ابدى است عليه ياس و چيزى است كه ما در اين شخصيت بسيار عجيب، جذاب تر از هر چيز ديگر يافته ايم.» سحرى كه مديترانه روى نيچه اعمال مى كند نمى توانسته به همان اندازه كامو را تحت تاثير قرار بدهد، هر چند كه او درمى يابد كه وقتى فيلسوف واگنر را انكار مى كند و شروع مى كند به ستايش كارمن، گمراه مى شود.

«تولد تراژدى» بى آنكه نامى از آن برده شود، تاثير زيادى روى اولين كتاب كامو «مرگ خوش» مى گذارد، نام عجيب زاگروس، مردى با پاهاى قطع شده، از رساله نيچه مى آيد. در بخش ده، فيلسوف ديونيزوس را به ياد مى آورد، خدايى كه «افسانه هاى شگفت انگيز حكايت مى كنند كه هنگام كودكى توسط تيتان ها۲ از هم دريده شده است و او را همان طور معلول و تكه تكه شده تحت نام زاگروس گرامى مى دارند.» زاگروس رمان، «نيمه انسان»[ى است كه] وقتى پاتريس مرسو به ديدنش مى آيد تا او را بكشد، در حال خواندن «مرد دربارى» نوشته بالتازار گرسيان۳ است، اثرى كه نيچه آن را در ترجمه شوپنهاور كشف كرده بود و بسيار تحسين اش مى كرد. اما به خصوص، مرسو قهرمان «مرگ خوش» كه فكر مى كند تنها چيز با ارزش «خواست سعادت» است، يك پرسوناژ تماماً نيچه اى است تا كوچكترين جزئياتش.

در ژن، همانند كامو در سپتامبر ،۱۹۳۷ به جاده اى مى رود كه به شهر منتهى مى شود، جاده اى كه نيچه دوست اش مى داشت و مى گذارد «تمامى درياى سرشار از عطرها و نورها در تورمى طولانى به سوى او بالا بيايد.» كامو هرگز «مرگ خوش» را منتشر نخواهد كرد. او «بيگانه» را مى نويسد. مرسو جاى خود را به مورسو مى دهد و نيچه جاى خود را به نگرش ابزورد اما «افسانه سيزيف» از نقل قول هاى نيچه انباشته مى شود يا به نوعى از نقل نقل قول ها. در اين كتاب چيزى را مى يابيم كه نيچه درباره كيركگارد و كشيش گاليانى مى گويد. كامو در [فرضيه] انكار جاودانگى اش، استغاثه زرتشت را مال خود مى كند: «به زمين وفادار بمانيد و به كسانى ايمان نياوريد كه از اميدهاى فرازمينى برايتان موعظه مى كنند.» در چهارمين نامه به يك دوست آلمانى دوباره مى نويسد: «من عدالت را انتخاب كرده ام... براى وفادار ماندن به زمين.»

موقعيت كامو در قبال نيچه باز هم تغيير مى كند. در سال ،۱۹۴۳ مقابل استفاده اى كه نازى ها از نيچه مى كنند در «يادداشت ها»يش مى نويسد: «به نظر مى رسد براى نيچه لازم است كه به وسيله برهان هايى قوى به سقراط و مسيحيت حمله كند، اما به همين ترتيب، برعكس براى ما ضرورى است كه امروز از سقراط دفاع كنيم يا حداقل از چيزى كه او عرضه مى كند، زيرا در اين دوره اين خطر وجود دارد كه ارزش هايى جايگزين آنها شوند كه نافى تمامى فرهنگ ها هستند و به اين دليل كه نيچه براى به دست آوردن پيروزى اى خطر مى كند كه طالبش نيست.» نبايد هيچ چيز حذف شود. «و در نهايت تجربه نيچه كه به تجربه ما افزوده شده، همانند تجربه پاسكال كه به تجربه داروين و تجربه كاليكملس به تجربه افلاطون، تمام سبك هاى بشرى را بازسازى مى كند و ما را به ميهن مان بازمى گرداند.»

خط سير «انسان طاغى» نمى توانست از نيچه اجتناب كند و از طرفى قصد و آهنگ آن را نداشت. متاسفانه بخشى كه به نيچه اختصاص داده شده است، تماماً خود را وقف نقدى درباره «خواست قدرت» مى كند، اثرى كه امروزه مى دانيم كه هرگز وجود نداشته است و فقط مونتاژى مغرضانه است كه توسط اليزابت فورستر نيچه صورت گرفته است. به رغم اين موضوع، كامو به خوبى مى بيند كه چطور فيلسوف، پس از تصديق مرگ خدا، از غيبت ايمانش يك متد مى سازد و آزادى او چه رياضت دردناكى است براى آزادى و او عدالت را درباره كسى اجرا مى كند كه نازى ها بيهوده مى خواستند او را به خودشان ملحق كنند:

«تا زمان نيچه و ناسيونال سوسياليسم، هيچ نمونه اى در دست نبود كه انديشه اى تماماً روشن توسط اشرافيت و رنج هاى يك روح استثنايى، به وسيله نمايشى از دروغ ها و توده اى ترسناك از اجساد اردوگاه ها، در چشم جهانيان به تصوير كشيده شده باشد.» يافتن [رد پاى] نيچه در مسير آثار كامو، پايانى ندارد.

«سقوط» ديالوگى تك صدايى كه در حين آن، مردى همزمان خود را محكوم و با نوع بشر تسويه حساب مى كند، يك الگوى اعتراف شده دارد: «زيرزمين» اثر داستايوفسكى. كامو براى خاطرنشان كردن اين موضوع كه نيچه با خواندن «زيرزمين» داستايوفسكى را كشف كرده است، چيزى كم نمى گذارد. كامو هميشه علاقه اى نسبت به نابغه جنون زده در خود نگه مى دارد، حتى اگر «اسم ديونيزوس، فقط يادداشت هايى براى آريان را جاودانه كرده است كه او هنگام ديوانگى اش نوشت.»

در مارس ،۱۹۵۹ كامو چند ماه قبل از مرگش، در «يادداشت»هايش اين جمله را از نيچه نقل مى كند: «هيچ رنجى نتوانسته و نخواهد توانست وادارم كند عليه زندگى، آن طور كه من مى شناسمش، شهادتى نادرست بدهم.»

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837