اين جمله ي آغازين رمان "زندگي نو" از اورهان پاموك است. اين كتاب به سال 1994 انتشار يافت و در زماني كوتاه دويست هزار نسخه از آن به فروش رفت و نويسنده ش مدام در برابر ِ اين پرسش قرار گرفت كه كدام كتاب زندگي ِ شخصيت ِ رمان او را چنين زير و رو كرد. پاسخ ساده است: خود ِ كتاب.رمان درباره ي كتابي نيست كه زندگي كسي را دگرگون كرده است، بلكه خود، آن كتاب است. همه چيزي كه در آن است به خود ِ شخصيت ِ اصلي بازمي گردد كه به درستي درباره ي كتابي كه دارد مي خواند، مي گويد "انگار كتاب، دارد زندگي خودم را روايت مي كند." كتاب، در انتهاي چرخش دايره وار توسط ِ نويسنده ي كتاب - عموي شخصيت اصلي- تكرار مي شود كه خيلي وقت پيش به پسرك نوجوان قول داده است، روزي كتابي بنويسد كه "روايت زندگي ِ تو" باشد. خواننده و شخصيت اصلي از جمله ي نخست به درون كتاب فرود آمده اند. زندگي ِ خواننده نيز با خواندن كتاب دگرگون شده است، زيرا خواندن ِ "زندگي نو" زندگي مان را به داستاني شكل گرفته از واژگان تغيير مي دهد. نوشته در طول ِ زمان ِ خواندن به هستي مان شكل تازه اي مي دهد. پاموك به موضوعي پرداخته است كه پذيرفته شده است: رمان چيزي را در زندگي خواننده تغيير مي دهد. كتاب هايي كه درباره ي نوشتن هستند، اغلب كتاب هاي آكادميك ِ خسته كننده اي اند براي تعداد ِ اندكي خواننده ي اهل تخصص. در تركيه و در همه ي كشورهايي كه رمان "زندگي نو" ترجمه و منتشر شده است، كسي اين فكر را نمي كند. زيرا اين رمان همه چيزي هست جز درازگويي دانشمندانه. گونه اي كشش سينمايي دارد. داستان جست و جويي است كه مي تواند هم چون داستان كارآگاهي خوانده شود. با كنار گذاشتن بخش هاي البته غني و دل پذير، مي توان داستان اين كتاب را سرگذشتي عاشقانه دانست. در كتابي كه زندگي شخصيت ِ اصلي را دگرگون مي كند، از دختر هم كلاسي ياد مي شود كه او دل باخته ش است. دختر به او از آخر و عاقبت كتاب هشدار مي دهد. ممكن است كسي كه خود را زيادي به كتاب سپرده باشد، با مرگ رو به رو شود. دوست او، كسي كه كتاب را به او داده است، كشته شده است. از اين جا جست و جوي پس زمينه ها آغاز مي شود. با اتوبوس به گشت و گذار در كشور مي پردازند و در نهايت با پدر ِ دوست ِ مرده برخورد مي كنند كه رابطه ي بسياري با كارآگاهان و آدم كشان حرفه اي دارد كه دنبال ِ خواننده گان كتاب مي گردند.
|