زياريان خانداني بودند كه از آخرين سالهاي دهه دوم قرن چهارم هجري تا واپسين سالهاي دهه هشتم قر ن پنجم هجري در شمال ايران يعني در نواحي گرگان، طبر ستان (مازندران امروزي) گيلان، ديلمستان، رويان، قومس (ناحيه وسيعي در دامنه كوههاي طبرستان در بين ري نيشابور شامل شهرهاي دامغان، شاهرود، بسطام و سمنان) و ري و جبال سلطنت و امارت داشته اند. فرمانروائي اين سلسله از مرداويج بن زيار شروع و ظاهراً به امارت و حكومت گيلانشاه فرزند عنصرالمعالي خاتمه مي يابد. اين خاندان محلي كه بروزگار حكومت غزنويان بر ايران از طريق وصلت با خاندان غزنوي حكومت خويش را از خطر زوال و نابودي مصون داشته بودند، در دوران سلطنت سلجوقيان بتدريج قدرت خويش را از دست داده و سرانجام هنگامي كه فقط در بخشي از گرگان و طبرستان امارت داشتند با مرگ گيلانشاه آخرين بازمانده اين سلسله ستاره بخت و دولت آنها به افول گرائيد. دو تن از اميران اين سلسله داماد سلطان محمود غزنوي بودند. يكي منوچهر و ديگري همين عنصرالمعالي كيكاو (نويسنده قابوس نامه). چنانكه از متن كتاب برمي آيد كيكاس مدتي دراز از زندگي خويش را خارج از قلمرو حكومتي سپري نمود. هشت سال در دربار سلطان مودود غزنوي، مدتي را در هندوستان و سرحدات روم، چند سالي را در گنجه نزد امير ابوالسوار شاوور بن فضل، پادشاه شدادي ( 422-459 هجري) و مدت زماني را در سفر حج گذراند همين سفرهاي طولاني و دور بودن از دستگاه حكومت و فرمانروائي عده اي از پژوهشگران را معتقد ساخته كه اصولاً او حكومت و امارتي نداشته است. اما با امعان نظر به قراين ديگري كه در قابوسنامه هست بطلان اين نظريه اثبات و محقق مي شود كه اين امير زياري در گرگان و طبرستان حكومتي محدود داشته ولي بلحاظ توسعه نفوذ آل باوند در شمال ايران و استقرار حكومت سلجوقيان در ايران ديگر براي او و فرزندش گيلانشاه سلطنت و حكومتي آنچنان كه ساير خاندانش از آن برخوردار بوده اند باقي نمانده بوده است. تاريخ وفات او را ابن اسفنديار كاتب، صاحب تاريخ طبرستان و هم بتبع از او ميرسيد ظهيرالدين مرعشي در تاريخ طبرستان و رويان مازندران 462 هجري نوشته اند كه بهيچوجه صحيح نيست و با تاريخ شروع تأليف «قابوس نامه» سنه خمس و سبعين و اربع مأة (سال 475 هجري) كه بصراحت در نسخ خطي كتاب قيد گرديده تطبيق نمي كند. از سوي ديگر رأي و نظر محققاني چون دكتر امين عبدالمجيد بدوي كه تاريخ 475 را محرف 457 هجري دانسته اند حدس و گماني بيش نيست و تاكنون مهر تأييدي بر آن نخورده است. با اين توضيحات تحقيقاً مي توان گفت كه عنصرالمعالي حتي چند سالي بعد از پايان نگارش كتاب خويش در قيد حيات بوده و سپس دنياي ف اني را وداع گفته است.
سيماي عنصرالمعالي در قابوس نامه- در آينه شفاف و پاكيزه نامه ارجمندش از او سيماي مرد پخته و كامل، مجرب و كارآزموده و سرد و گرم روزگار چشيده اي ظاهر مي شود كه بعنوان آموزگاري بزرگ هر چند در كسوت اميري اديب، شاعري دردمند، سخنوري توانا، دانشمندي فرزانه، جامعه شناسي آگاه، سياستمداري واقع بين، مصلحي دورانديش، قاضي اي دادگر، فقيهي متفقه، طبيبي حاذق، منجمي دانا، بازرگاني منصف، كشاورزي پركار، جوانمردي كريم، عارفي خداجوي، جنگاوري شجاع، سپهسالاري رئوف، پندآموزي صادق، ياوري همدل، دوستي مشفق، پدري مهربان، و حتي رندي هوشمند و.... به فرزندش گيلانشاه و همه فرزندان اين مرز و بوم علي الدوام، درس تقوي پرهيزكاري، خداشناسي و دين باوري، اداي فرايض و واجبات اسلامي، احترام خاص و شايسته نسبت به پدر و مادر، آموختن دانش و فرهنگ، چگونگي انتخاب همسر و آئين همسرداري، شيوه تعليم و تربيت فرزندان اعم از دختر يا پسر و رعايت حقوق آنان، محترم شمردن حق همسايه، فضيلت عدالت و دادگري، ارزش روحيه اعتدال و ميانه روي، پرهيز از اسراف و تبذير، طريق بدست آوردن رزق و روزي حلال، وفاي بعهد و امانت داري، راه و رسم برخورداري از نيروي شباب و جواني، بكار بستن تجربيات پيري و سالخوردگي، رعايت سلامت جسم و بهداشت روحي و رواني، آداب خوردن و آشاميدن، آماده سازي و ورزيدگي تن و بدن و روي آوردن به ورزشهائي چون اسب سواري، چوگان بازي و شناگري، شيوه مهماني رفتن و مهماني كردن، طرز شوخي و مطايبت، نحوه جنگيدن و كارزار كردن و قهرمان ميدان نبرد بودن، آئين دوست يابي و انديشه كردن از دشمن، طريق فتوت و جوانمردي، حرفه ها و پيشه هاي گوناگون را آموختن، چگونگي تحصيل فقه و قضا و فن سخنوري، نحوه اشنائي با اصول علم تجارت و بازرگاني، زراعت و آبياري و دانش پزشكي و نجوم و هندسه و هنر شعر و شاعري و نويسندگي و شكوفا ساختن خلاقيتهاي هنري، شرايط وزيري و رسم سپهسالاري... خلاصه همه چيز و همه فرهنگ زندگي را مي آموزد كه اطاله كلام درخصوص هر يك از موضوعات ذكر شده از حوصله اين مقلل خارج مي باشد. عنصرالمعالي از آن چهره هاي حكيم و انديشمند، فروتن و وزين، معتدل و ميانه رو، و دوست داشتني و نادري است كه هميشه مصاحبت با آنان برايم مغتنم بوده است. حتي از همان دوران صباوت و كودكي همواره در مقابل عظمت و بزرگي آنها سرتعظيم فرود آورده و راهنمائيها، هدايتگريها و نصايح زندگي سازشان را بگوش جان شنوده ام. از آموخته هاي آنان درس گرفته و در زندگي بكار بسته ام. دو ديگر شخصيت استثنائي و كم نظير اوست در تاريخ ادبي ايران. در طول اين يازده قرني كه از گسترش زبان و ادب پارسي دري مي گذرد هرگز سابقه نداشته كه پادشاه يا اميري بچنان درجه اي از دانش و فرزانگي رسيده باشد كه شاهكاري چنين خلق كرده و به فرهنگ و تمدن ايران اسلامي تقديم نموده باشد كه در آن همه علوم و فنون و معارف و آداب و عادات و عقايد نيك عصر خويش را به بهترين صورت ممكن به آيندگان تعليم داده باشد. چنين انتظاري از امرا و پادشاهاني كه پيوسته در فرهنگ سياسي ايران زمين نام آنها مرادف با ظلم و جور، فساد و تباهي، سفاكي و خون ريزي، عياشي و خوشگذر اني است كاري محال بوده است. اما كتاب او يكي از زيباترين، شيواترين، سليس ترين، و آموزنده ترين آثار منثور فارسي در قرن پنجم هجري است. در اهميت و معروفيت و درجه اشتهار اين كتاب همين بس كه مطالب نغز و دلكش و روحپرور آن بنوشته شادروان استاد سعيد نفيسي مورد توجه و اقتباس بسياري از نويسندگان و شاعران در سده هاي متمادي واقع شده است. سنائي غزنوي در مثنويهاي حديقة الحقيقه و الهي نامه، نورالدين محمدبن محمد عوفي بخاري اديب و نويسنده معروف اواحر قرن ششم و اوايل قرن هفتم هجري در جوامع الحكايات و لوامع الروايات، قاضي احمد غفاري در تاريخ نگارستان، محمد حبله رودي در جامع التمثيل، فزوني استرآبادي در بحيره، افضل الدين ابوحامد احمدبن حامد كرماني در عقدالعلي في موقف الاعلي، ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان، سعدالدين كافي در قصيده خود، امير خسرو دهلوي در مثنوي مطلع الانوار، عبدالرحمن جامي در مثنوي سلسلة الذهب، مجدالدين محمدالحسيني مجدي در زينة المجالس و محمد باقر معرو.ف به محقق سبزواري در روضة الانوار بسياري از حكايات و داستانها و مضامين آن را نقل كرده اند. اين كتاب بارها و بارها در ايران و خارج از ايران چاپ و منتشر شده ولي نكته شايان توجه اينكه «قابوس نامه» حوزه هاي قلمرو زبان فارسي را درنورديده و تاكنون بزبانهاي تركي، آلماني، فرانسه، انگليسي، روسي، عربي و ژاپني ترجمه شده است. وجه تسميه كتاب به «قابوس نامه» دقيقاً معلوم نيست چرا كه نويسنده خود در مقدمه كتاب از آن بعنوان «جمع كننده اين كتاب پندها الامير عنصرالمعالي كيكاوس... با فرزند خويش گيلانشاه» ياد مي كند، و عوفي در جوامع الحكايات از اين كتاب بعنوان نصايحي كه كيكاوس بفرزند خويش نموده سخن بميان مي آورد. در اين زمينه حدس استاد فقيد، سعيد نفيسي صائب مي نمايد كه عنوان «قابوس نامه» را تحريف يا تصحيفي دانسته اند از نام «كاووس نامه» كه بعدها بوسيله كاتبان و ناسخان به كتاب الحاق شده است. آنچه مهم است پر مايگي كتاب و وسعت اطلاع نويسنده است كه محتواي كتاب را با انديشه هاي بكر، حكايات شيرين، اشعار دلچسب، ضرب المثلهاي هشداردهنده و پندهاي حكيمانه مي آميزد و با صداقت ذاتي، صراحت لهجه و شهامت اخلاقي به طرح مسائل مي پردازد. همين شيوه نگارش و خصوصيات اخلاقي نويسنده، دلنشيني سخن او را دو چندان مي كند. سبك كتاب- سبكي را كه عنصرالمعالي در نگارش كتاب در پيش گرفته «سبك نثر مرسل» است يعني نثري كه از همه قيدها لفظي و معنوي آزاد باشد. هيچگونه تكلف و پيچيدگي در آن ملاحظه نشود. و بنيان آن بر سادگي و صراحت استوار باشد. اين آئين نگارش در قرنهاي چهارم و پنجم هجري معمول اكثر نويسندگان ايراني بوده است.
|