جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  29/12/1402
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > افسانه ها و فرهنگ توده

سخني چند درباره عنصرالمعالي و كتاب قابوس نامه
گروه: افسانه ها و فرهنگ توده
نویسنده: عنصرالمعالي كيكاوس بن اسكندربن قابوس

نويسنده كتاب عنصرالمعالي كيكاوس بن اسكندربن قابوس بن و شمگيرين زيار از اميران دانشمند و از اديبان توانا و نويسندگان چيره دست خاندان زياري است.

زياريان خانداني بودند كه از آخرين سالهاي دهه دوم قرن چهارم هجري تا واپسين سالهاي دهه هشتم قر ن پنجم هجري در شمال ايران يعني در نواحي گرگان، طبر ستان (مازندران امروزي) گيلان، ديلمستان، رويان، قومس (ناحيه وسيعي در دامنه كوههاي طبرستان در بين ري نيشابور شامل شهرهاي دامغان، شاهرود، بسطام و سمنان) و ري و جبال سلطنت و امارت داشته اند.
فرمانروائي اين سلسله از مرداويج بن زيار شروع و ظاهراً به امارت و حكومت گيلانشاه فرزند عنصرالمعالي خاتمه مي يابد. اين خاندان محلي كه بروزگار حكومت غزنويان بر ايران از طريق وصلت با خاندان غزنوي حكومت خويش را از خطر زوال و نابودي مصون داشته بودند، در دوران سلطنت سلجوقيان بتدريج قدرت خويش را از دست داده و سرانجام هنگامي كه فقط در بخشي از گرگان و طبرستان امارت داشتند با مرگ گيلانشاه آخرين بازمانده اين سلسله ستاره بخت و دولت آنها به افول گرائيد.
دو تن از اميران اين سلسله داماد سلطان محمود غزنوي بودند. يكي منوچهر و ديگري همين عنصرالمعالي كيكاو (نويسنده قابوس نامه).

چنانكه از متن كتاب برمي آيد كيكاس مدتي دراز از زندگي خويش را خارج از قلمرو حكومتي سپري نمود. هشت سال در دربار سلطان مودود غزنوي، مدتي را در هندوستان و سرحدات روم، چند سالي را در گنجه نزد امير ابوالسوار شاوور بن فضل، پادشاه شدادي ( 422-459 هجري) و مدت زماني را در سفر حج گذراند همين سفرهاي طولاني و دور بودن از دستگاه حكومت و فرمانروائي عده اي از پژوهشگران را معتقد ساخته كه اصولاً او حكومت و امارتي نداشته است. اما با امعان نظر به قراين ديگري كه در قابوسنامه هست بطلان اين نظريه اثبات و محقق مي شود كه اين امير زياري در گرگان و طبرستان حكومتي محدود داشته ولي بلحاظ توسعه نفوذ آل باوند در شمال ايران و استقرار حكومت سلجوقيان در ايران ديگر براي او و فرزندش گيلانشاه سلطنت و حكومتي آنچنان كه ساير خاندانش از آن برخوردار بوده اند باقي نمانده بوده است.

تاريخ وفات او را ابن اسفنديار كاتب، صاحب تاريخ طبرستان و هم بتبع از او ميرسيد ظهيرالدين مرعشي در تاريخ طبرستان و رويان مازندران 462 هجري نوشته اند كه بهيچوجه صحيح نيست و با تاريخ شروع تأليف «قابوس نامه» سنه خمس و سبعين و اربع مأة (سال 475 هجري) كه بصراحت در نسخ خطي كتاب قيد گرديده تطبيق نمي كند. از سوي ديگر رأي و نظر محققاني چون دكتر امين عبدالمجيد بدوي كه تاريخ 475 را محرف 457 هجري دانسته اند حدس و گماني بيش نيست و تاكنون مهر تأييدي بر آن نخورده است. با اين توضيحات تحقيقاً مي توان گفت كه عنصرالمعالي حتي چند سالي بعد از پايان نگارش كتاب خويش در قيد حيات بوده و سپس دنياي ف اني را وداع گفته است.

سيماي عنصرالمعالي در قابوس نامه- در آينه شفاف و پاكيزه نامه ارجمندش از او سيماي مرد پخته و كامل، مجرب و كارآزموده و سرد و گرم روزگار چشيده اي ظاهر مي شود كه بعنوان آموزگاري بزرگ هر چند در كسوت اميري اديب، شاعري دردمند، سخنوري توانا، دانشمندي فرزانه، جامعه شناسي آگاه، سياستمداري واقع بين، مصلحي دورانديش، قاضي اي دادگر، فقيهي متفقه، طبيبي حاذق، منجمي دانا، بازرگاني منصف، كشاورزي پركار، جوانمردي كريم، عارفي خداجوي، جنگاوري شجاع، سپهسالاري رئوف، پندآموزي صادق، ياوري همدل، دوستي مشفق، پدري مهربان، و حتي رندي هوشمند و....
به فرزندش گيلانشاه و همه فرزندان اين مرز و بوم علي الدوام، درس تقوي پرهيزكاري، خداشناسي و دين باوري، اداي فرايض و واجبات اسلامي، احترام خاص و شايسته نسبت به پدر و مادر، آموختن دانش و فرهنگ، چگونگي انتخاب همسر و آئين همسرداري، شيوه تعليم و تربيت فرزندان اعم از دختر يا پسر و رعايت حقوق آنان، محترم شمردن حق همسايه، فضيلت عدالت و دادگري، ارزش روحيه اعتدال و ميانه روي، پرهيز از اسراف و تبذير، طريق بدست آوردن رزق و روزي حلال، وفاي بعهد و امانت داري، راه و رسم برخورداري از نيروي شباب و جواني، بكار بستن تجربيات پيري و سالخوردگي، رعايت سلامت جسم و بهداشت روحي و رواني، آداب خوردن و آشاميدن، آماده سازي و ورزيدگي تن و بدن و روي آوردن به ورزشهائي چون اسب سواري، چوگان بازي و شناگري، شيوه مهماني رفتن و مهماني كردن، طرز شوخي و مطايبت، نحوه جنگيدن و كارزار كردن و قهرمان ميدان نبرد بودن، آئين دوست يابي و انديشه كردن از دشمن، طريق فتوت و جوانمردي، حرفه ها و پيشه هاي گوناگون را آموختن، چگونگي تحصيل فقه و قضا و فن سخنوري، نحوه اشنائي با اصول علم تجارت و بازرگاني، زراعت و آبياري و دانش پزشكي و نجوم و هندسه و هنر شعر و شاعري و نويسندگي و شكوفا ساختن خلاقيتهاي هنري، شرايط وزيري و رسم سپهسالاري...

خلاصه همه چيز و همه فرهنگ زندگي را مي آموزد كه اطاله كلام درخصوص هر يك از موضوعات ذكر شده از حوصله اين مقلل خارج مي باشد.
عنصرالمعالي از آن چهره هاي حكيم و انديشمند، فروتن و وزين، معتدل و ميانه رو، و دوست داشتني و نادري است كه هميشه مصاحبت با آنان برايم مغتنم بوده است. حتي از همان دوران صباوت و كودكي همواره در مقابل عظمت و بزرگي آنها سرتعظيم فرود آورده و راهنمائيها، هدايتگريها و نصايح زندگي سازشان را بگوش جان شنوده ام. از آموخته هاي آنان درس گرفته و در زندگي بكار بسته ام.
دو ديگر شخصيت استثنائي و كم نظير اوست در تاريخ ادبي ايران. در طول اين يازده قرني كه از گسترش زبان و ادب پارسي دري مي گذرد هرگز سابقه نداشته كه پادشاه يا اميري بچنان درجه اي از دانش و فرزانگي رسيده باشد كه شاهكاري چنين خلق كرده و به فرهنگ و تمدن ايران اسلامي تقديم نموده باشد كه در آن همه علوم و فنون و معارف و آداب و عادات و عقايد نيك عصر خويش را به بهترين صورت ممكن به آيندگان تعليم داده باشد.

چنين انتظاري از امرا و پادشاهاني كه پيوسته در فرهنگ سياسي ايران زمين نام آنها مرادف با ظلم و جور، فساد و تباهي، سفاكي و خون ريزي، عياشي و خوشگذر اني است كاري محال بوده است.
اما كتاب او يكي از زيباترين، شيواترين، سليس ترين، و آموزنده ترين آثار منثور فارسي در قرن پنجم هجري است. در اهميت و معروفيت و درجه اشتهار اين كتاب همين بس كه مطالب نغز و دلكش و روحپرور آن بنوشته شادروان استاد سعيد نفيسي مورد توجه و اقتباس بسياري از نويسندگان و شاعران در سده هاي متمادي واقع شده است. سنائي غزنوي در مثنويهاي حديقة الحقيقه و الهي نامه، نورالدين محمدبن محمد عوفي بخاري اديب و نويسنده معروف اواحر قرن ششم و اوايل قرن هفتم هجري در جوامع الحكايات و لوامع الروايات، قاضي احمد غفاري در تاريخ نگارستان، محمد حبله رودي در جامع التمثيل، فزوني استرآبادي در بحيره، افضل الدين ابوحامد احمدبن حامد كرماني در عقدالعلي في موقف الاعلي، ابن اسفنديار در تاريخ طبرستان، سعدالدين كافي در قصيده خود، امير خسرو دهلوي در مثنوي مطلع الانوار، عبدالرحمن جامي در مثنوي سلسلة الذهب، مجدالدين محمدالحسيني مجدي در زينة المجالس و محمد باقر معرو.ف به محقق سبزواري در روضة الانوار بسياري از حكايات و داستانها و مضامين آن را نقل كرده اند.

اين كتاب بارها و بارها در ايران و خارج از ايران چاپ و منتشر شده ولي نكته شايان توجه اينكه «قابوس نامه» حوزه هاي قلمرو زبان فارسي را درنورديده و تاكنون بزبانهاي تركي، آلماني، فرانسه، انگليسي، روسي، عربي و ژاپني ترجمه شده است.
وجه تسميه كتاب به «قابوس نامه» دقيقاً معلوم نيست چرا كه نويسنده خود در مقدمه كتاب از آن بعنوان «جمع كننده اين كتاب پندها الامير عنصرالمعالي كيكاوس... با فرزند خويش گيلانشاه» ياد مي كند، و عوفي در جوامع الحكايات از اين كتاب بعنوان نصايحي كه كيكاوس بفرزند خويش نموده سخن بميان مي آورد.

در اين زمينه حدس استاد فقيد، سعيد نفيسي صائب مي نمايد كه عنوان «قابوس نامه» را تحريف يا تصحيفي دانسته اند از نام «كاووس نامه» كه بعدها بوسيله كاتبان و ناسخان به كتاب الحاق شده است. آنچه مهم است پر مايگي كتاب و وسعت اطلاع نويسنده است كه محتواي كتاب را با انديشه هاي بكر، حكايات شيرين، اشعار دلچسب، ضرب المثلهاي هشداردهنده و پندهاي حكيمانه مي آميزد و با صداقت ذاتي، صراحت لهجه و شهامت اخلاقي به طرح مسائل مي پردازد. همين شيوه نگارش و خصوصيات اخلاقي نويسنده، دلنشيني سخن او را دو چندان مي كند.

سبك كتاب- سبكي را كه عنصرالمعالي در نگارش كتاب در پيش گرفته «سبك نثر مرسل» است يعني نثري كه از همه قيدها لفظي و معنوي آزاد باشد. هيچگونه تكلف و پيچيدگي در آن ملاحظه نشود. و بنيان آن بر سادگي و صراحت استوار باشد. اين آئين نگارش در قرنهاي چهارم و پنجم هجري معمول اكثر نويسندگان ايراني بوده است.

بطور كلي مي توان اختصاسات و مشخصات كتاب «قابوس نامه» را از لحاظ شيوه نگارش بشرح زير خلاصه و فهرست وار ذكر نمود:


1- استشهاد به آيات قرآني و احاديث نبوي كه در حواشي متن به ترجمه آنها و نام سوره ها و شماره آيات اشاره شده است.
2- آوردن اخبار و اشعار و عبارات و مثلهاي عربي در نثر فارسي.
3- آوردن واژه ها و تركيبات زيباي فارسي بحدي كه به نصاحت و شيوائي كلام خدشه اي وارد نيايد.
4- استعما ل جمعهاي عربي با نشانه جمع فارسي (جمع بستن دوباره جمعهاي عربي با نشانه جمع فارسي) كه در حواشي به آنها اشاره شده است.
5- بكارگيري ايدون، (در پهلوي eton) بمعني چنين و همچنين وايدر، (در پهلوي e tar) بمعني اينجا.
6- بكار بردن الف در بعضي از كلمات فارسي برسم زبان كهنه دري.
7- كمتر بكار بردن مصدرهاي مرخم و بكارگرفتن مصدرهاي مركب بصورت كامل.
8- آوردن جمعيهاي مونث و مكسر عربي در نثر فارسي.
9- آوردن كلمات عربي با نشانه جمع فارسي.
10- آوردن شعر در ميان نثر، فقيد شعر و ادب استاد محمدتقي بهار (ملك الشعرا) در جلد اول سبك شناسي نوشته اند «معلوم ميدارد كه آوردن شعر در ميانه نثر ابتدا از او (عنصرالمعالي) و همانند او بوده است كه خود شاعر بوده اند.
11- نقل حكايات و داستانها و امثال و ضرب المثلها، پندها و اندرزهاي بي بديل در جاي جاي كتاب نيازي به ذكر نمونه هاي آنها نيست. و سخن آخر اينكه اگر سبك نثر «قابوس نامه» را با «سيرالملوك يا سياستنامه» خواجه نظام الملك طوسي و «كيمياي سعادت» امام محمد غزالي كه تقريباً با فاصله هاي زماني كوتاهي تدوين و نگارش يافته است مقايسه كنيم نشانه هاي كهنگي نثر در آن خيلي بيشتر از دو كتاب مذكور ملاحظه مي شود كه بحث در اين زمينه فرص موسعي را مي طلبد و اينجاي جاي آن نيست.

چنين گويد جمع كننده اين كتاب پندها، الامير عنصرالمعالي كيكاوس بن اسكندر بن قابس بن وشمگير، با فرزند خويش گيلان شاه. بدان اي پسر كه من پير شدم و ضعيفي و بي نيرويي و بي توشي بر من چيره شد و منشور عزل زندگاني را ا ز موي خويش بر روي خويش كتابتي همي بينم كه اين كتابت را دست چاره جويان بستردن نتواند. پس اي پسر چون من نام خويش را در دايره گذشتگان يافتم روي چنان ديدم كه پيش از آنكه نامه عزل بمن رسد نامه اي ديگر در نكوهش روزگار و سازش كار و بيش بهرگي جستن از نيك نامي ياد كنم و ترا از آن بهره كنم بر موجب مهر خويش، تا پيش از آنكه دست زمانه ترا نرم كند تو خود بچشم عقل در سخن من نگري فزوني يابي و نيك نامي در دو جهان، و مبادا كه دل تو از كار بستن بازماند كه آنگه از من شرط پدري آمده باشد؛ اگر تو از گفتار من بهره نيكي نه جويي و جويندگان ديگر باشند كه شنودن و كار بستن نيكي غنيمت دارند و اگرچه سرشت روزگار برانست كه هيچ پسر پند پدر خويش را كاربند نباشد، چه آتش در دل جوانان است از روي غفلت پنداشت خويش ايشان را بران نهد كه دانش خويش برتر از دانش پيران بينند، و اگرچه اين سخن مرا معلوم بود مهر پدري دل سوزگي پدران مرا نگذاشت كه خاموش باشم؛ پس آنچه از موجب طبع خويش يافتم در هر بابي سخني چند جمع كرده و آنچه بايسته تر بود و مختصرتر درين نامه نبشتم.

اگر از تو كاربستن خيزد خود پسنديده آمد و الا من آنچه شرط پدري بود بجاي آورده باشم كه گفته اند كه: بر گوينده جز گفتار نيست چون شنونده خريدار نيست جاي آزار نيست.
و بدان اين پسر كه سرشت مردم چنان آمد كه تكاپوي كند تا از دنيا آنچه نصيب او آمده باشد بگرامي تر كس خويش بماند و نصيب من از دنيا اين سخن گفتن آمد و گرامي تر كس بر من تويي. چون ساز رحيل كردم آنچه نصيب من بود پيش تو فرستادم تا خودكامه نباشي و پرهيز كني از ناشايست و چنان زندگاني كني كه سزاي تخمه پاك تست كه ترا اي پسر تخمه بزرگ و شريفست و زهر دو طرف كريم الطرفيني و پيوسته ملوك جهاني: جدت ملك شمس المعالي قابوس بن وشمگير بود كه نبيره آغش وهادان بود و آغش وهادان ملك گيلان بود بروزگار كيخسرو، و ابوالمؤيد بلخي ذكر او در شاه نامه آورده است و ملك گيلان ازيشان بجدان تو يادگار بماند و جده تو، مادرم، دختر ملك زاده المرزبان بن رستم بن شروين بود كه مصنف مرزبان نامه است سيزدهم پدرش كابوس بن قباد بود، برادر ملك انوشروان عادل، و مادر تو فرزند ملك غازي محمودبن ناصرالدين بود و جده من فرزند ملك پيروزان ملك ديلمان بود. پس اين پسر هوشيار باش و قدر و قيمت نژاد خود بشناس وز كم بودگان مباش؛ هر چند من نشان خوبي و روز بهي اندر تو همي بينم اين گفتار بر شرط تكثر واجب ديدم.

آگاه باش پسر كه روز رفتن من نزديكست و آمدن تو بر اثر من زود باشد چه امروز تا درين سراي سپنجي بايد كه پر كار باشي و زادي و پرورشي را كه سراي جاودان را شايد برداري و سراي جاوداني برتر از سراي سپنجي است و زاد او اين سراي بايد جست كه اين جهان چون كشت زاريست كه ازو كاري و ازو دروي از بد و نيك؛ و كس دروده خويش در كشت زار نخورد بلكه در آباداني خورد و آباداني اين سراي سراي باقيست. و نيك مردان درين سراي همت شيران دارند و بدمردان همت سگان و سگ همانجا كه نخجير گيرد بخورد و شير چون بگيرد بجاي ديگر خورد. و نخجيرگاه تو اين سراي سپنجي است و نخجير تو دانش و نيكيست. پس نخجير ايدركن تا وقت خوردن بسراي باقي آسان تواني خوردن كه طريق سزاي ما بندگان طاعت خدايست عزوجل. و مانند آن كس كه راه خداي تعالي جويد و طاعت خداي تعالي جويد چون آتشي بود كه هر چند سرنگونش كني برتري و فزوني جويد، و مانند آن كس كه از راه خداي تعالي و طاعت او دور باشد چون آبي بود كه هر چند بالاش دهي فروتري و نگوني جويد؛ پس بر خويشتن واجب دان شناختن ر اه ايزد تعالي، «والله ولي التوفيق» .

   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837