جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  04/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > داستان كوتاه

دو داستان خيلي كوتاه


گروه: داستان كوتاه
نویسنده: مهدي كاوندي
منبع: mkavandi@yahoo.com

پايان


وقتي از نايت كلاب خارج مي شد، قلبش تير مي كشيد. به قدم زدن مشغول شد و بي توجه به دردقلبش سيگار برگي خريد. پك عميقي زد و قلبش باز تير كشيد. سوار تاكسي شد و پنجره را پايين كشيد. راننده با خنده گفت سلام پير مرد ولي جوابي نشنيد.

چشمانش سوي آينه چرخيد. جز دود چيزي نديد. درد قلبش را هم نفهميد. با خود گفت: پير مردو محله فاحشه ها!

پيرمرد، غرق در دود، سيگار و درد مي كشيد و مي انديشيد: تو هم روزي كارت به اينجا خواهد كشيد. سيگارش ته كشيد، دردش فرو كشيد، عمرش هم به پايان رسيد.




جنايت


بيش از نيم ساعت بود كه كنار پنجره انتظار سرويس دبيرستان دخترانه را مي كشيد. در اتوبوس كه باز شد، دخترك معصومي پياده شد و بي درنگ به پنجره نگاه كرد. پسرك دستي تكان داد-تنها كاري كه آنهم مخفيانه مجاز به انجامش بود-. دخترك لبخندي زد و در سايه ديوار، از ديد خارج شد.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837