سعدى شاعر لحن و اخلاق بود. زيبايى و حكمت به گونه اى در آثار او يكى شدند كه گزافه نخواهد بود اگر به اعتبار آثارش ادبيات و ادب را يكجا ببينيم. در همين رابطه، به گفت وگويى با ضياء موحد نشستيم كه در پژوهش خود در تك نگارى «سعدى» حكمت و لحن آورى وى را مورد بررسى قرار داده بود. نام سعدى با اخلاق گره خورده است. لطفاً كمى در اين معنى سخن بگوييد. يكى از مسائل مهمى كه در ادبيات داريم، اخلاق است. در واقع، چنان ادبيات و اخلاق به هم نزديك اند كه بعضى معتقدند ادبيات يعنى اخلاق. در زبان فارسى نيز نزديكى اصطلاح ادب و ادبيات نشان مى دهد، رابطه دقيقى ميان آن دو وجود دارد. مانند اين كه اصلاً ادبيات همان اخلاق است. ولى در ايران نه تنها بعضى متوجه نشدند اخلاق در مركز ادبيات است، بلكه خيال مى كنند كسى كه مسائل اخلاقى را مطرح مى كند حالت خطيب و موعظه گر را مى يابد. اين اشتباه است. اخلاق هيچ گاه از مركز ادبيات خارج نشده است. به قول همينگوى، رمان هاى بزرگ از احساس بى عدالتى زاييده مى شوند. هيچ رمان بزرگى نداريم كه اخلاق در مركز آن مطرح نشده باشد. منتهى تفاوت در شيوه بيان و ارائه مطلب وجود دارد. گاهى نصيحت مى كنيد. همان طور كه در اندرزنامه ها ديده مى شود، ولى كار ادبيات اين نيست. ادبيات ما در قالب داستان و شعر به نحو ظريفى، به گونه اى كه خواننده متوجه نشود، كار اخلاقى خود را انجام مى دهد. توجه داشته باشيد كه به هر شكلى مسأله اخلاقى را بيان كنيد، قدرت و نفوذ شكل ادبى را نخواهد داشت. از تولستوى پرسيدند در «آناكارنينا» چه مى خواستيد بگوييد؟ گفت: اگر بخواهم بگويم چه مى خواستم بگويم، بايد دوباره «آنا كارنينا» را بنويسم. يعنى بيان تولستوى همان داستان است. اخيراً نقل قولى از ويتگنشتاين خواندم كه گفته است: «تولستوى جايى موفق بود كه داستان مى گفت و هر جا مى خواست راجع به مسائلى كه در موردش داستان نوشته حرف بزند، خراب مى كرد.» به طور دقيق تر، مى توانم شما را توجه دهم به داستان هاى قديمى كه در پايانش مى نوشتند: «و اين حكايت بدان آوردم» و از اين قبيل. امروزه، كسى اين كار را نمى كند. حكايت را مى نويسند واجازه مى دهند مخاطب خود نتيجه بگيرد، زيرا چه بسا خواننده نتايج بيشتر و بهترى بگيرد. نبايد راه را بر نتيجه گيرى مخاطب بست. حالا به سعدى برگرديم. سعدى دو دسته كار دارد. در برخى كارهايش نصيحت مى كند؛ روشى كه در گذشته شايع بود. تمام شاعران ما بدون استثنا اين تجربه را داشتند. حتى حافظ كه از همه شاعرانه تر مى نوشت، مى گويد: «دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر/ كاى نور چشم من به جز از كشته ندروى» يا «چو بشنوى سخن اهل دل نگو كه خطاست/ سخن شناس نه اى جان من خطا اينجاست». سعدى نيز بخشى از آثارش نصيحت است: «دوست دارم كه همه عمر نصيحت گويم/ يا ملامت كنم و نشنود الا مسعود». اما در بعضى از آثارش داستان مى گويد. در بوستان و گلستان معمولاً نتيجه گيرى هم نمى كند. اهميت سعدى - حتى وقتى نصيحت مى كند - در زيبايى آثار اوست. او لحن هاى متفاوتى به كار مى برد. در واقع، به اين معنا سعدى شاعر خوش الحانى است. من در كتاب «سعدى » خود گفته ام كه هر كس به جاى سعدى تا اين حد نصيحت مى كرد، شايد خسته مى شديم، ولى لحن سعدى متفاوت است. لحن غمگنانه، عامرانه، خشن، مهربانانه و ساير لحن ها در كار او ديده مى شود.
|