جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  09/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

سعدى، زبان و اخلاق
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: عليرضا سميعى

گفت وگو با دكتر ضياء موحد

سعدى شاعر لحن و اخلاق بود. زيبايى و حكمت به گونه اى در آثار او يكى شدند كه گزافه نخواهد بود اگر به اعتبار آثارش ادبيات و ادب را يكجا ببينيم. در همين رابطه، به گفت وگويى با ضياء موحد نشستيم كه در پژوهش خود در تك نگارى «سعدى» حكمت و لحن آورى وى را مورد بررسى قرار داده بود.
نام سعدى با اخلاق گره خورده است. لطفاً كمى در اين معنى سخن بگوييد. يكى از مسائل مهمى كه در ادبيات داريم، اخلاق است. در واقع، چنان ادبيات و اخلاق به هم نزديك اند كه بعضى معتقدند ادبيات يعنى اخلاق. در زبان فارسى نيز نزديكى اصطلاح ادب و ادبيات نشان مى دهد، رابطه دقيقى ميان آن دو وجود دارد. مانند اين كه اصلاً ادبيات همان اخلاق است. ولى در ايران نه تنها بعضى متوجه نشدند اخلاق در مركز ادبيات است، بلكه خيال مى كنند كسى كه مسائل اخلاقى را مطرح مى كند حالت خطيب و موعظه گر را مى يابد. اين اشتباه است.
اخلاق هيچ گاه از مركز ادبيات خارج نشده است. به قول همينگوى، رمان هاى بزرگ از احساس بى عدالتى زاييده مى شوند. هيچ رمان بزرگى نداريم كه اخلاق در مركز آن مطرح نشده باشد. منتهى تفاوت در شيوه بيان و ارائه مطلب وجود دارد. گاهى نصيحت مى كنيد. همان طور كه در اندرزنامه ها ديده مى شود، ولى كار ادبيات اين نيست. ادبيات ما در قالب داستان و شعر به نحو ظريفى، به گونه اى كه خواننده متوجه نشود، كار اخلاقى خود را انجام مى دهد. توجه داشته باشيد كه به هر شكلى مسأله اخلاقى را بيان كنيد، قدرت و نفوذ شكل ادبى را نخواهد داشت. از تولستوى پرسيدند در «آناكارنينا» چه مى خواستيد بگوييد؟
گفت: اگر بخواهم بگويم چه مى خواستم بگويم، بايد دوباره «آنا كارنينا» را بنويسم. يعنى بيان تولستوى همان داستان است. اخيراً نقل قولى از ويتگنشتاين خواندم كه گفته است: «تولستوى جايى موفق بود كه داستان مى گفت و هر جا مى خواست راجع به مسائلى كه در موردش داستان نوشته حرف بزند، خراب مى كرد.»
به طور دقيق تر، مى توانم شما را توجه دهم به داستان هاى قديمى كه در پايانش مى نوشتند: «و اين حكايت بدان آوردم» و از اين قبيل. امروزه، كسى اين كار را نمى كند. حكايت را مى نويسند واجازه مى دهند مخاطب خود نتيجه بگيرد، زيرا چه بسا خواننده نتايج بيشتر و بهترى بگيرد. نبايد راه را بر نتيجه گيرى مخاطب بست.
حالا به سعدى برگرديم. سعدى دو دسته كار دارد. در برخى كارهايش نصيحت مى كند؛ روشى كه در گذشته شايع بود. تمام شاعران ما بدون استثنا اين تجربه را داشتند. حتى حافظ كه از همه شاعرانه تر مى نوشت، مى گويد: «دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر‎/ كاى نور چشم من به جز از كشته ندروى» يا «چو بشنوى سخن اهل دل نگو كه خطاست‎/ سخن شناس نه اى جان من خطا اينجاست». سعدى نيز بخشى از آثارش نصيحت است: «دوست دارم كه همه عمر نصيحت گويم‎/ يا ملامت كنم و نشنود الا مسعود». اما در بعضى از آثارش داستان مى گويد. در بوستان و گلستان معمولاً نتيجه گيرى هم نمى كند. اهميت سعدى - حتى وقتى نصيحت مى كند - در زيبايى آثار اوست. او لحن هاى متفاوتى به كار مى برد. در واقع، به اين معنا سعدى شاعر خوش الحانى است. من در كتاب «سعدى » خود گفته ام كه هر كس به جاى سعدى تا اين حد نصيحت مى كرد، شايد خسته مى شديم، ولى لحن سعدى متفاوت است. لحن غمگنانه، عامرانه، خشن، مهربانانه و ساير لحن ها در كار او ديده مى شود.

خاقانى شعر معروفى دارد كه در آن به عنصرى ايراد مى گيرد: «زِ ده شيوه كان حليت شاعرى است‎/ به يك شيوه شد داستان عنصرى‎/ سپس ۱۰ موضوع را مى شمارد: وعظ، عشق، هزل، مدح، عرفان، ذم و... و اشكال مى كند كه چرا عنصرى فقط مدح مى كند و بدين ترتيب مى خواهد بگويد خودش كه در تمام شيوه ها تجربه شاعرى دارد، برتر از عنصرى است. مى خواهم بگويم كسى كه بيش از همه، «همه گونه نويس» بود، سعدى بود. نه تنها در نظم و نثر استاد بود، بلكه در غزليات عاشقانه قوى ترين غزليات را سرود؛ در قصيده نويسى اصلاً مكتب خاص خود را داشت؛ در پند واندرز هم كه خداوندگار اندرز بود.
سعدى يك شاعر جهانى است، آيا آثار او نيز مورد توجه جهانيان است؟ وقتى آثار سعدى در دوره رنسانس به زبان فرانسه ترجمه شد، همين داستان هاى اخلاقى سعدى مورد توجه قرار گرفت. كسى كه وقتى او را براى اعدام مى بردند، مى گفت: «اى آزادى، چه جنايت ها كه به نام تو مرتكب نمى شوند!» در دفتر خاطراتش حكايت هاى سعدى را نوشته بود. در كتاب «از سعدى تا آراگون» دكتر حديدى مى توانيد اين ماجرا را به طور كامل بخوانيد. در اين كتاب بسيار ارزشمند كه متأسفانه هنوز به خوبى شناخته نشده، حديدى كسانى را نام مى برد كه تحت تأثير سعدى بودند و حتى داستان هاى او را حفظ مى كردند. بعضى از روشنفكران در همان دوران معتقد بودند سعدى شاعر دوران روشنگرى است. ما هم اخلاق گرا هستيم، حتى اگر متفاوت باشيم يا متوجه نشويم. ويتگنشتاين در تعبير زيبايى مى گويد: «اخلاق و زيبايى يكى هستند، يك موضوع اند.» در اين باره، مقالات زيادى نوشته شده است. اخيراً مقالاتى را مطالعه كردم كه حول همين جمله ويتگنشتاين نوشته شده بود. زيبايى شناسى مربوط به هنر مى شود، با اين حال نظر دانشمند بزرگى مانند او دال بر يكى بودن آن با اخلاق است.
مى توان از جمله او نتيجه گرفت ادبيات و اخلاق هم يكى هستند. نبايد اخلاق را دست كم گرفت. در زمان ما، به خصوص با پيشرفتى كه در تكنولوژى و بيوتكنولوژى ديده مى شود، اخلاق روز به روز حياتى تر مى شود. امروز در دپارتمان هاى بزرگ فلسفى، اخلاق پزشكى مورد بحث قرار مى گيرد، زيرا دنياى ما نياز به اخلاق دارد. آيا مسأله ويتگنشتاين در بحث از يكى بودن اخلاق و زيبايى اشاره دارد به سخنش در كتاب «تراكتاتوس»، آنجا كه مى گويد: «نمى توانيم اخلاق و زيبايى را بيان كنيم، بلكه بايد نشان دهيم»؟

به يك معنا، وقتى مى گويد اخلاق و زيبايى شناسى يكى است؛ در واقع برمى گردد به آن كه مى گفت همان گونه كه هنرهايى مانند موسيقى و نقاشى نشان دهنده هستند، ادبيات نيز بايد از توصيف فاصله بگيرد و به نشان دادن نزديك شود. شايد يكى از منظورهاى ويتگنشتاين همين باشد. اگر بخواهيم «تراكتاتوس» وار مسأله را ببينيم، بايد بگوييم كه زبان اصولاً براى اين كار ساخته نشده است؛ زيرا زبان براى نشان دادن امور واقع به وجود آمده است، در حالى كه اخلاق و زيبايى شناسى را انسان به دنيا آورد. اگر انسان وجود نداشت، اخلاق و زيبايى نيز نبود، ولى جهان و روابط درون آن در نبودن انسان هم وجود دارد. بنابراين، زبان براى نشان دادن همان جهان پيش از ماست، نه براى آن چيزى كه ما به جهان افزوديم.
مانند زشت و زيبا و درست و نادرست. اين بحث ها در تراكتاتوس مطرح مى شود و به اين اعتبار، بله مى توانيم نظر شما را بپذيريم ولى به گونه ديگرى نيز مى توان گفت: مانند اين كه اين دو، يك بازى زبانى هستند و اگر بخواهيم نظر ويتگنشتاين را كمى رقيق تر كنيم، شايد بتوانيم بگوييم وظيفه هر دو نشان دادن است، همان گونه كه موسيقى نشان مى دهد. از اين رو، بهترين شيوه داستان گفتن و شعر نوشتن است. اين كه مى گويند: «از باران نگو، بباران.» مصداق آن است كه شاعرى چيزى از شب نمى گويد، بلكه آن را نشان مى دهد.
شاعر در حقيقت با زبان، شىء مى سازد. حد عالى شعر همين است. كارى كه سعدى مى كند، طورى سهل و ممتنع نوشتن است كه هيچ كس ديگرى نمى تواند مانندش بنويسد. سعدى ساحت ديگرى از زبان است.
يكى از ويژگى هاى كتاب شما دقيق شدن بر مسأله گفتار در سعدى است. آيا مطالعات شما در مورد «فرگه» و پيروانش كه بر روى مسأله دلالت شناسى دقيق بودند، باعث شد كه به اين جنبه از آثار سعدى علاقه مند شويد؟
نه، نوعى شعر هست كه به آن «گفتارى» مى گويند كه يك اصطلاح در شعر غربى است. ولى ما اين گونه شعر را در گذشته داشته ايم. شاعر مى تواند حرف بزند و هيچ تصويرى به كار نبرد. بعضى مى گويند آهنگ كلمات باعث مى شود احساس شاعرانه پيدا كنيم و از آن به عنوان «تصوير شنيدارى» ياد مى كنند. اگر موسيقى مى تواند حالات مختلف را القا كند، آهنگ كلام نيز مى تواند برانگيزاننده باشد. ولى سعدى گاهى تصاوير ديدارى را حذف مى كند و آنگاه شما با يك تصوير شنيدارى صرف روبه رو مى شويد. اين گونه آثار هم به صورت نثر نوشته شده اند و هم به صورت نظم، هم در غزليات يافت مى شوند و هم در گلستان و بوستان.
در پايان، بفرماييد براى شناخت بيشتر سعدى چه آثارى را مورد مطالعه قرار دهيم؟ چه در مورد سعدى و چه در مورد انديشمندان ديگر، توصيه من مطالعه آثار خود اين نويسندگان است.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837