جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  09/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > افسانه ها و فرهنگ توده

اسطوره
گروه: افسانه ها و فرهنگ توده
نویسنده: ندا معماري پور

تعريف كار كردي اسطوره در دوره ما چيست؟
بايد توجه داشت كه نمي توان تعريف جامع و مشخصي از اسطوره ارائه داد. حتي تعريفي كه در فرهنگ هاي لغت پيرامون آن ارائه شده ، به گونه اي با اسطوره مواجهه پيدا كرده كه نتوان به تعريف واضحي رسيد.
نزديك شدن به مفاهيم به اين شكل، بيشتر به گنگ شدن و محو شدن مفاهيم مي انجامد. چنان كه آگوستين قديس در كتاب اعترافات خود به دانستن اسطوره مشروط به پاسخ نكشاندن و توضيح و نخواستن، اعتراف كرده است.
شايد اينگونه تلقي ها، اساسا به دليل نوع مواجهه جوامع بشري با مفاهيم اسطوره مي باشد. اسطوره، در جايگاهي ايستاده كه انسان هنوز نتوانسته تعريف يكتايي از آن ارائه دهد.
چنانكه فرويد تفسير ديگري دارد و اسطوره را غرايض و كار كردهاي آن عنوان مي كند. اصولا اسطوره هاي برتر از فرهنگ و فرهنگ برتر از قوم برتر مي خيزد.
چگونه خاستگاههاي فرهنگي اسطوره ساز به رفتارهاي عرفي و عادت گونه نزديك مي شوند؟
گاهي هم سنخ بودن اسطوره با فضاي فرهنگي و تاريخي جامعه پيرامون خود، باعث مي شو كه نوعي همزيستي بين اين دو حادث شود. چنين نقش و واكنشهايي رويكرد هاي عادت گونه را پديد مي آورد و از آنجايي كه تعريف مقبول تر و پذيرفتني تر ارائه داده است ، در جريانهاي مختلف زندگي وارد مي شود تا حدي كه شئونات زندگي را براي افراد با آرامش و سهولت بيشتري همراه مي كند .
اين نگرش، تصوري در اذهان ايجاد مي كند كه از آن به عنوان « نقطه امن فرهنگي» ياد مي كنند. از اين پس اعمال اين رويكردهاي تجربه شده و پذيرفتني « روال عادت» به خود مي گيرد تا جايي كه در برابر عقايد و افكار تازه ، به دليل عدم تجربه ، مقاومت مي كند.
آيا مي توان از تمام رويكردهاي پذيرفته شده به عنوان رفتارهاي عادتي ياد كرد و اينگونه تاثير مداوم آن در طول زندگي را به قوت ، عادت گونه ، شدن آنها دانست؟
در اينجا، در حقيقت از يك فن استفاده شده است. اينكه بشر نخستين روابط و زندگي اش را با روشهايي آسان ، ملموس و توفيق آفرين مي كرد، به دليل به كار گيري« فن تبديل رفتارهاي روزمره به روش مكرر» بوده است. شيوه هاي زندگي او با فنوني كه تجربه كرده و آزموده بود ، به مرور زمان مبدل به بخشي از رفتار مكر ر او مي شد.
رابطه باورهاي آييني، اسطوره و رفتارهاي پذيرفتني و مكرر چگونه است؟
جدا از كنش و رفتارهاي فرهنگي كه در بستر جغرافيايي و موضوعات تاريخي پشت سر گذاشته يك قوم اسطوره را پديد مي آورد . برخي اسطوره ها از باورهاي آييني برخاسته است . بسياري از رفتارهاي ما نيز به « آيين» ما باز مي گردد يك بخش مهم آيين ها، فرامين و مناسك آنهاست . يك آيين مي تواند بخشي از رفتارهاي ما را به عنوان رفتارهاي تقديس و تبرك شده ارائه كند. متبرك كردن بخش برون تاب رواني ما، نسبت به اسباب و عللي است كه براي زندگي روزمره خود بر گزيده ايم.
رابطه بشر با آيين ها و اسطوره را چگونه مي بينيد؟
بشر عنصري است كه در فضاي اجتماعي خويش مي تواند ساماندهنده زندگي و مرگ خود باشد. يعني از عواملي براي بهتر زيستن خود بهره گيرد. از سوي ديگر، آيين ها با استفاده از ويژگيهايي كه دارند و قابليت انتقال فرهنگي خود ، امكان دسترسي بشر در طول ادوار زندگي خود را ممكن مي سازد. بشر مي تواند آنها را بياموزد و حتي اين آموزشها را به طور خود كارشدگي ، فعال كند.
گاهي مناسك در حوزه زيست، بهتر از ساير عوامل كاربردي مداخله مي كنند. چون مناسك و آيينها فنون زندگي را مشروعيت مي بخشند. چنانكه در بسياري موارد تاثير عناصر آييني را در رفتار روزمره خود مشاهده مي كنيم. به طور كلي مي توان گفت بشر از حوزه تقديسي آيين ها براي تبديل شدن به مناسك استفاده كرده است.

چه بخش هايي از رفتارهاي روزمره قابليت خود كار شدگي و چه بخشي در حوزه ناخود آگاهي به كار مي روند؟
رفتارهاي ناخود آگاه تأويل پذيرتر به نظر مي آيند اينگونه رفتارها نفش هاي متفاوتي از موضوعات و مضامين را در ذهن متبادر مي كنند و به تبع تغيير ها متفاوت بروز مي كنند.
به طور كلي نگاه اسطوره پردازي بشر، چگونه و از كجا شكل گرفت؟
به نظر مي رسد بشر به لحاظ اعتباري( نه تاريخي) سه دروره را طي كرده است . دوره اول، در بدايت امر بوده كه به جهان- نگاه كلي داشته است . اين نگرش به دليل شناختن اجزاي هستي ايجاد شد . از اين رو بين همه پديده ها، يك ارتباط كلي برقرار كرد. اساطير در اينجا نقش مرتبط كننده كلي ، بين پديده ها ، علت و اسباب پيدايش آنها، ايفا مي كردند . اما به صورت بندي اساطير در اين زمان، بر اساس صورت بندي كه بشر براي آنها توليد كرده بود. چنين روشي هم اكنون نيز به كار برده مي شود.
به اين معنا كه هنوز هم ، در مواردي كه بشر با شناخته ها و مجهولات روبرو مي شود. ابتدا يك شاكله ذهني برا ي خود ايجاد مي كند. زماني كه فريضه اش شكل گرفت، به « مواجهه» با واقعيت و پديدها مي پردازد. مواجهه« وجه شناسا» را نيز در پي مي آورد كه نتيجه آن اصلاح پيش فرض هاست. بشر نخستين كه هنوز ذهن استدلالي پيدا نكرده بود . اسطوره را براي توجيه پذير شدن و تعقل كردن يك هستي ناشناخته مي آفريند.
از ويژگي ديگر اين فصل زندگي ، غير هنري بودن زندگي بشر نخستين است. رفته رفته با انديشمند تر شدن بشر، متوجه عنصري به نام « تخيل» مي شود. به اين ترتيب با ظهور تخيل، وجه هنري نيز وارد اسطوره مي شود. تا اينجا ديديم كه از اسطوره ها براي پاسخ هاي كلي به سئوالات و ابهامات گوناگون بشر نخستين استفاده مي شد . ضمن اينكه موضوعاتي مثل از كجا آمده ايم و به كجا مي رويم از همان دوران مطرح بود.
فصل دوم زندگي بشر كه با دوره ما فاصله كوتاه تري دارد، فصلي است كه بشر « انديشنده » شده است و به مفهوم فراتري از دوره مقدماتي زندگي خويش دست يافته است. اينجا ياد مي گرفت كه به جاي اسطوره سازي در مورد علت پيدايش باران به ساز و كار ابر و ريزش باران بپردازد. دوره دوم، دوره اي است كه بشر به مفهوم علمي، با اجزاي هستي و طبيعت پيرامونش، بر خورد مي كند . متوجه شد كه هر پديده بايد منشاء عقلاني و علمي داشته باشد هر چند كه پاسخي در آن لحظه براي مكشوفات خود پيدا نكند اما قطعا دلايل قابل بررسي وجود خواهد داشت . اين گسستگي و جزئي نگري باعث پس زدن نگاه كلي او شد.
نگاه او در اين دوره به اسطوره، نگاهي بدوي پيدا كرد كه مربوط به دوره كودكي او بود. نماي هراس آلودي كه او در دوره نخستين از موضوعات اطراف خويش ايجاد كرده بود و ناشي از كلي نگري او بود، در دوره دوم احساس ناشي از پاره پاره بودن جهان به او داد. نگاهي نيز براي توجيه پذيري در اجزا به ريشه هاي اسطوره پديده ها توجه مي كرد. اين نگرش به دليل بيگانگي با خويشتن دروني و تنهايي باعث هراس او در شناخت، توجيه و تفهيم پديده ها شده بود.
دوره سوم دوره فرانوگرايي است كه باز به هنر و كليت هستي توجه دارد. در اين دوره بشر، بخشي از مجهولات با خود مجادله مي كند. در عين حال كه با اجزا روبروست اما مي خواهد از پراكندگي اجزا رهايي يابد . او از درون دچار انشقاق در مورد علل و توجيه مسائل شده و براي رهايي از اين اشتقاق باز به نوعي نگاه نمادين و تصورات كلان مي رسد. هاله اي توجيه پذير كه همه هستي را براي او تفهيم كند. او در هم عصر فرانو گرايي متوجه نكاتي مي شود كه بشر در دوره نخست به آنها توجه مي كرد.

توجيه پذيري در درون از يك مبناي مقدس دروني به وجود مي آيد. بايد جايگاهي وجود داشته باشد تا در برابر بي اطلاعي و فقدان معلومات، خلاهاي ترديد و ترس را پر كند. علم در اين زمينه تنها پاره اي از نيازمندي ها را پاسخ داده است. اما ، ايمان مابقي خلاهاي موجود را پر خواهد كرد. لزوما در استفاده از فناوري هاي روز، همگي از ساز و كار آن مطلع نيستيم مگر به ضرورت و ايجاب در چنين مواردي گاهي براي تسلط بيشتر و ايمني در شرايطي كه ذهن با مجهولات و نادانسته ها در گير است و نمي داند به چه علمي مسلح باشد تا از اضطرار و تشويش خويش جلوگيري كند به ذكر نامي مقدس روي مي آورد. يعني ايمان، خلاهاي پر شده علمي را پر مي كند و او را در برابر تر ديدها و مجهولات مسلح مي كند اين رويكردي است كه در زندگي ماشيني و با توجه به سرعت پيشرفت علم كه هميشه از آهنگ رشد علمي بشر جلوتر بوده است، با روشي كلي نگر اما فراتر از صورت بندي پيشين او براي علت ها، به دنياي ناشناخته ها قدم مي گذارد. به همين خاطر اسطوره در زندگي ما ، مثل دوران كهن كار كرد دارد.
اسطوره و افسانه چقدر فاصله دارند؟
دانش در حوزه اي كه براي ما روشن و سازو كارش پذيرفتني شده است. علم آن را تاييد مي كند . هر مسئله اي كه با علم تناقض يافت و مورد تاييد نتايج علمي قرار نگرفت جزو افسانه ها ست. افسانه ذات دروغين دارد. بنابر اين ذات اسطوره اي ندارد . افسانه اگر آگاهانه توليد شود براي سرگرمي و بهره گيري بشر از قدرت خلاقه و تخيل او به كار مي آيد. اسطوره وجود دارد چون جزو موضوعاتي است كه وجود داشته و بايد با آن مواجهه كرد. در اسطوره ملاك در پذيرفتنش نيست بلكه بايد با آن مواجه كرد و نسبت پذيرفته و ناپذيرفته عناصري ناشي از تبعيض نژادي است و هنوز جنگ هاي خونيني به دنبال دارد جز نگرش هاي قومي و اسطوره اي است؟ اسطوره در اين خصلت هاي قوم گرايانه عصر تمدن و حقوق بشر ،سهم مبنايي دارد.
به طور مشخص اسطوره چه نقشي در پژوهش ها و مطالعات به جواب نرسيده و نامعلوم دارد؟
ما هنوز هم براي ورود به مجهولات و يافتن راه حل ها و علت ها، از پيش فرض هايي استفاده مي كنيم كه براي ورود به آن نيز، به توليد تصوير مي پردازيم وقتي مي خواهيم در حوزه ويژه اي پژوهش كنيم ، ناگزير با نوعي تلقي و ميراث هاي فرهنگي و اجتماعي خويش، پيش فرض مي دهيم. بحشي از پرسشهاي بشر كه هنوز مطرح است و پاسخ نگرفته در اساطير مضبوط است. براي شناخت يك سلول، بايد يك تعريف كلي براي پيش فرضيه ارائه داد. با دقت و تعمق در سازمان كلي اين تعريف، وارد جزئيات مي شويم تا مجهولات كمرنگ تر شوند. به عبارتي فرضيه ها پيوسته تراشيده و خرد مي شوند تا به اصلي ترين و بنيادي تر علت رسيد. اينجا هم از شيوه هاي اسطوره اي استفاده شده. اين شيوه ها هنوز كار كرد دارد و به نظر مي رسد بهترين راه براي رسيدن به پرسش هاي كليدي بشر براي اموري چون پيدايش و آغازينه ، اكنون يا زندگي شناخته شده بشر و فر جامينه يا آخرت او ، مي باشند.
اسطوره هنوز نفوذ خود را در دو حوزه از دست نداده و پيدايش فرجامينه حوزه مطلق فرمانروايي اسطوره است . ما هنوز دانش كافي از چگونگي به وجود آمدن خود نداريم و مرگ را نيز تجربه نكرده ايم.
اسطوره با بنياد گرايي چه ارتباطي دارد؟
بنياد گرايي، از يك نوع فرهنگ غالب بر مي تابد كه اين فرهنگ غالب ريشه در اساطير قوم دارد. از آنجا كه ذات اسطوره ، مواجهه پذير است، بايد به فرهنگ ، باور و اعتقادي كه به جامعه خويش مي بخشد توجه كرد. چنانچه با اين خصلت ذاتي مواجهه بر قرار نكرد ، نيروي بنياديني كه در اين انرژي متراكم وجود دارد، ناگهان رها خواهد شد و هيچ چيزي را از سر راه خود سالم نخواهد گذارد. مثل اتفاقي كه در يازده سپتامبر افتاد.

قسمت قبل   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837