تعريف كار كردي اسطوره در دوره ما چيست؟ بايد توجه داشت كه نمي توان تعريف جامع و مشخصي از اسطوره ارائه داد. حتي تعريفي كه در فرهنگ هاي لغت پيرامون آن ارائه شده ، به گونه اي با اسطوره مواجهه پيدا كرده كه نتوان به تعريف واضحي رسيد. نزديك شدن به مفاهيم به اين شكل، بيشتر به گنگ شدن و محو شدن مفاهيم مي انجامد. چنان كه آگوستين قديس در كتاب اعترافات خود به دانستن اسطوره مشروط به پاسخ نكشاندن و توضيح و نخواستن، اعتراف كرده است. شايد اينگونه تلقي ها، اساسا به دليل نوع مواجهه جوامع بشري با مفاهيم اسطوره مي باشد. اسطوره، در جايگاهي ايستاده كه انسان هنوز نتوانسته تعريف يكتايي از آن ارائه دهد. چنانكه فرويد تفسير ديگري دارد و اسطوره را غرايض و كار كردهاي آن عنوان مي كند. اصولا اسطوره هاي برتر از فرهنگ و فرهنگ برتر از قوم برتر مي خيزد. چگونه خاستگاههاي فرهنگي اسطوره ساز به رفتارهاي عرفي و عادت گونه نزديك مي شوند؟ گاهي هم سنخ بودن اسطوره با فضاي فرهنگي و تاريخي جامعه پيرامون خود، باعث مي شو كه نوعي همزيستي بين اين دو حادث شود. چنين نقش و واكنشهايي رويكرد هاي عادت گونه را پديد مي آورد و از آنجايي كه تعريف مقبول تر و پذيرفتني تر ارائه داده است ، در جريانهاي مختلف زندگي وارد مي شود تا حدي كه شئونات زندگي را براي افراد با آرامش و سهولت بيشتري همراه مي كند . اين نگرش، تصوري در اذهان ايجاد مي كند كه از آن به عنوان « نقطه امن فرهنگي» ياد مي كنند. از اين پس اعمال اين رويكردهاي تجربه شده و پذيرفتني « روال عادت» به خود مي گيرد تا جايي كه در برابر عقايد و افكار تازه ، به دليل عدم تجربه ، مقاومت مي كند. آيا مي توان از تمام رويكردهاي پذيرفته شده به عنوان رفتارهاي عادتي ياد كرد و اينگونه تاثير مداوم آن در طول زندگي را به قوت ، عادت گونه ، شدن آنها دانست؟ در اينجا، در حقيقت از يك فن استفاده شده است. اينكه بشر نخستين روابط و زندگي اش را با روشهايي آسان ، ملموس و توفيق آفرين مي كرد، به دليل به كار گيري« فن تبديل رفتارهاي روزمره به روش مكرر» بوده است. شيوه هاي زندگي او با فنوني كه تجربه كرده و آزموده بود ، به مرور زمان مبدل به بخشي از رفتار مكر ر او مي شد. رابطه باورهاي آييني، اسطوره و رفتارهاي پذيرفتني و مكرر چگونه است؟ جدا از كنش و رفتارهاي فرهنگي كه در بستر جغرافيايي و موضوعات تاريخي پشت سر گذاشته يك قوم اسطوره را پديد مي آورد . برخي اسطوره ها از باورهاي آييني برخاسته است . بسياري از رفتارهاي ما نيز به « آيين» ما باز مي گردد يك بخش مهم آيين ها، فرامين و مناسك آنهاست . يك آيين مي تواند بخشي از رفتارهاي ما را به عنوان رفتارهاي تقديس و تبرك شده ارائه كند. متبرك كردن بخش برون تاب رواني ما، نسبت به اسباب و عللي است كه براي زندگي روزمره خود بر گزيده ايم. رابطه بشر با آيين ها و اسطوره را چگونه مي بينيد؟ بشر عنصري است كه در فضاي اجتماعي خويش مي تواند ساماندهنده زندگي و مرگ خود باشد. يعني از عواملي براي بهتر زيستن خود بهره گيرد. از سوي ديگر، آيين ها با استفاده از ويژگيهايي كه دارند و قابليت انتقال فرهنگي خود ، امكان دسترسي بشر در طول ادوار زندگي خود را ممكن مي سازد. بشر مي تواند آنها را بياموزد و حتي اين آموزشها را به طور خود كارشدگي ، فعال كند. گاهي مناسك در حوزه زيست، بهتر از ساير عوامل كاربردي مداخله مي كنند. چون مناسك و آيينها فنون زندگي را مشروعيت مي بخشند. چنانكه در بسياري موارد تاثير عناصر آييني را در رفتار روزمره خود مشاهده مي كنيم. به طور كلي مي توان گفت بشر از حوزه تقديسي آيين ها براي تبديل شدن به مناسك استفاده كرده است.
|