جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  31/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > مقالات عمومي

اختراعاتي كه دنيا را متحول كرد / هانري فورد ۱
گروه: مقالات عمومي

مرديكه دنيا را روح چرخ گذارد



باران شديد و بيرحمي فرو مي باريد. گوئي طوفان نوح تجديد شده و ميخواست دنيا را در آب غرقه سازد. جاده هاي اطراف شهر ديترويت زير آب مدفون شده بود. كارخانه برق دهكده دير بورن در خارج شهر صنعتي ديترويت در اثر باران از كار افتاده بود. چراغهاي برقي خانه هاي دهكده خاموش شد. حرارت مركزي و جريان تلفن نيز در سراسر شهر قطع گرديد.
در قصر مجللي در دهكده دير بورن پيرمردي در حال نزع روي تخت خواب دراز بود. اطاقش را شمع ها و چراغهاي روغني روشن و آتش هيزم فراواني گرم ميكرد.
زنش با يك خدمتكار قديمي در كنار تخت حاضر بودند پيرمرد آرزو داشت نوه خود را كه تنها وارث و بازمانده اش بود در اين دم آخرين به بيند اما كليه وسايل ارتباط در آن باران و طوفان مهيب قطع شده و بهيچ جا دسترسي نبود. پسر وي چند سال قبل دار فاني را وداع گفته بود.
اين پيرمرد 83 سال داشت و يكي از متمولترين مردان روي زمين بود. همان كسي كه دنيا را روي چرخ گذارد و اول كسي كه توانست با توليد محصولات زياد و ارزان قيمت آنچه را تجمل و لوكس زندگي پولداران حساب ميشد بصورت يك وسيله كار و مايحتاج روزانه مورد استفاده عمومي سازد.
اين مردي بود كه يك شهر مهم صنعتي بوجود آورد و براي خاندان خود ثروتي معادل (500) ميليون ليره بجاي گذارد.
آنشب آوريل سال 1947 كه باران شديدي كليه وسايل راحتي تمدن جديد را فلج ساخته بود اين پيرمرد در خانه خود وفات يافت.
در سالهاي 1840 و 1850 كه آيرلند دچار كمبود محصولات كشاورزي و قحطي بود فاميل فورد كه از قديم در آن مملكت بزراعت و دهداري روزگار ميگذراندند براي فرار از فقر و بدبختي موطن خود و پيدا كردن خاك حاصلخيز و باران كافي رخت سفر بستند و بقاره امريكا مهاجرت كردند و در جلگه هاي پر آب و حاصلخيز ميشيگان رحل اقامت افكندند و كلبه هاي چوبي و پناهگاه هاي خود را در كنار رودخانه ديترويت بر پا ساختند.
در اين زمان آن ناحيه اسمي نداشت و بعدها معروف به « اسپرينگ و لزتون شيپ» گرديد.
هانري فورد در اين محل بسال 1863 يعني بهبوحه جنگ هاي داخلي امريكا متولد شد. درسن هفت سالگي بمدرسه « اسپرينگ ولز» وارد گرديد و با عده اي از پسران و دختران برزگران ديگر همدرس شد.
هانري فورد بمحض آنكه از مدرسه مرخص ميشد باطاق كار خود كه در زير بام يك انبار بزرگ قرارداشت ميرفت و در آنجا اسباب و ادوات مكانيكي خودراروي ميزي ميگسترد و شروع بدرست كردن ساعت هاي ديواري و ساعت هاي بغلي خراب شده ميكرد. هانري بيشتر اسباب كارش را خودش درست ميكرد و در كارگاهش از سوزن و آچار و فنر و پيچ و مهره هاي مختلف نمايشگاهي بوجود آورده بود.
بزودي ساعت ساز كوچولو در دهكده شهرت يافت و هر كس ساعتش خراب ميشد يكسر باطاق زير بام انبار نزد هانري ميرفت. هانري فقط بلذت وررفتن و درست كردن ساعت ها دلخوش و قانع بود ولي پدرش كه آدمي اهل معامله بود و ارزش كار را ميشناخت او را سرزنش نموده وادار ميكرد در مقابل كارش مزدي دريافت دارد. هر وقت كسي از عهده پرداخت اجرت ساعت سازي بر نميآمد هانري از ترس پدر آنرا محرمانه درست ميكرد و بصاحبش ميداد.
هانري فورد كم كم بماشينهاي بزرگتر علاقمند شد. يكروز يكشنبه بكارخانه اره كشي كه با ماشين بخاري كار ميكرد رفت. كارخانه تعطيل بود و دستگاه كار نميكرد. فورد شروع بدرستكاري ماشين بخار نمود و در اندك مدتي قسمت هاي مختلف آنرا باز كرد و مورد بررسي و مداقه قرار داد. همچنين در موقع ديگري كه با واگون اسبي پدرش براي حمل مقداري پشم بطرف شهر ميآمدند فورد براي اولين بار ماشيني را ديد اسب با نيروي بخار در جاده حركت ميكرد. فورد فرصتي بدست آورد و خود را بآن رسانيد و با دقت از نزديك قسمتهاي فني آنرا معاينه نمود. در اين هنگام هانري فورد 12 سال داشت و همين بر خورد تصادفي مسير زندگي آينده او را طرح كرد.
وقتي فورد بكارگاه خود مراجعت كرد فوراً دست بكار شد و پس از چندي ماشين بخاري ساخت و آنرا بر روي چهار چرخ عرابه اي نصب كرد و چرخها را با زنجيري بماشين متصل نمود و آنرا بحركت درآورد. اين اولين « عرابه بي اسبي» بود كه توسط هانري فورد مورد آزمايش قرار گرفت.

فرار
فورد كارهاي دهقاني را دوست نداشت اما بنا بميل و اصرار مادرش ناچار بود در خانه و مزرعه خدماتي انجام دهد. در مقابل علاقه فورد بماشين آلات، پدرش بحسرت سري تكان ميداد و ميگفت:
اين ماشين بازي تو عاقبت خوشي ندارد. اگر مزرعه و ده خود را ترك كني جاي تو در دارالمجانين خواهد بود.
چون فورد بسن 13 رسيد مادرش فوت كرد. تا سه سال بعد از آن فورد بكارهاي دهقاني و روزمره ادامه داد ولي دائماً آرزوي رفتن بشهر ديترويت را در سر ميپروراند و حس ميكرد كه دلبستگي بده و خانه خود ندارد پدرش همواره با نقشه او مخالفت داشت و بوي اجازه نميداد كه بشهر رود.
بالاخره موقع آن رسيد كه فورد خانواده خود را ترك كند و بشهر ديترويت فرار نمايد. اولين كاري كه در آنشهر بدست آورد در يك كارگاه فني بود، ولي فورد در آنجا بيش از يك هفته نماند و پس از گرفتن مزد خود بمبلغ (6) دلار و 60 سنت مرخص شد. پس از آن فورد بعنوان شاگرد در كارگاه تعمير ماشين آلات و ريخته گري برادران « جيمز فلاورز» با هفته اي دو دلار و نيم استخدام شد و چون كار مزدش فوق العاده كم بود سعي كرد در خارج نيز كار اضافي براي خود پيدا كند و بالاخره در يك مغازه جواهر و ساعت فروشي با حقوق شبي نيم دلار شروع بكار كرد. در آنجا شغلش فقط اين بود كه ساعت ها را بشويد و پاك كند اولي اجازه نداشت در امر تعمير آنها مداخله اي نمايد.
يكشب فورد پاك كردن ساعت ها نتوانست در مقابل ميل شديد خود مقاومت كند و بي اختيار دست بتعمير كاري زد و همه ساعتها را شخصاً درست كرد و تحويل اربابش داد. وقتي ارباب ساعتها را معاينه كرد و بمهارت و استعداد فورد پي برد او را مورد مرحمت قرار داد و شغل تعمير ساعتها را بوي سپرد. از آن ببعد فورد باطاق پستوي مغازه فرستاده شد كه ساعتهاي مشتريان را تعمير كند. ارباب مخصوصاً او را از انظار مشتريان خود مخفي كرد كه كسي نداند پسر 16 ساله اي ساعت ها را درست ميكند.
پس از چندي پدر فورد رد پسر را پيدا كرد و به آدرس وي نامه اي نوشت و خواهش كرد كه فورد فوراً بده مراجعت نمايد و بكارهاي وي برسد بخصوص كه اخيراً درده پدرش يك ماشين را بكار اندازد. بنابراين فورد مجبور شد بده برگردد.
در اينوقت فورد جواني 19 ساله بود و در مجالس و اجتماعات ده شركت ميكرد. يكشب جشن سال نو در باشگاه رقص با دختر زيبائي بنام كلارا بريانت آشنا شد. نيمسال پس از آشنائي هر دو حس كردند كه براي يكديگر آفريده شده اند. در آوريل 1888 هانري فورد و كلارا بريانت با يكديگر ازدواج كردند. داماد 25 سال و عروس 21 سال داشت. اما از آنجائيكه هانري خيلي كار داشت زوج و زوجه نتوانستند بمسافرت ماه عسل بروند. در اينوقت فورد در مدرسه تجارت درس ميخواند و ماشين خرمن كوبي پدرش را بكار مي انداخت و بعنوان عامل فروش ماشين بخارهاي دستي باطراف مسافرت ميكرد علاوه بر اين ها فورد مجبور بود در زمين وسيعي كه پدرش بعنوان هديه عروسي بوي بخشيده بود خانه چوبي براي خود بسازد و آنجارا آباد كند.
بمحض آنكه فورد در خانه خود مستقر گرديد كارگاهي براي عمليات فني ترتيب داد و شروع بآزمايش درباره ماشين بخار خود رو كرد، ولي در هر قدم ملاحظه مينمود كه نيروي بخار براي منظور وي وسيله خوبي نيست و او را چنانكه بايد در انجام نقشه و هدف اصل ياري نمينمايد. پس روش كار را تغيير داد و مشغول مطالعه و آزمايش در راه جديدي گرديد.

اتوموبيلي كه زنگ ميزد
هانري فورد چندي قبل در مجله «دنياي علم» راجع بيك ماشين خودرو كه توسط يكنفر عالم آلماني بنام دكتر نيكولوس اوتو ساخته شده بود مقاله اي خوانده بود. در اين ماشين نيروي محر كه در اثر انفجار دائمي گاز قابل اشتغالي توليد ميشد ولي مانند ماشين بخار بتوسط سيستم سنبه و استوانه بحركت در ميآمد. يكروز فورد ضمن مسافرتهاي معاملاتي خود درد يترويت چنين ماشيني را ديد و مدت يكساعت بدقت آنرا مورد مطالعه قرار داد. شب كه بخانه مراجعت كرد نتيجه افكار خود را براي كلارا چنين شرح داد.
مدتها است كه براي درست كردن يك ماشين خودرو مغزم در تلاش بوده. حالا تصور ميكنم راه حل خوبي اي پيدا كرده باشم. يقين دارم كه ميشود بكمك يك ماشين و جمع و جور عرابه ها و درشكه هاي خودرو بكار اندازم كه با نيرو و سرعت كافي مردم و بارهاي سنگين را از هر نقطه به نقطه ديگر انتقال دهند بايد دست بكار شوم و نقشه هاي خود را عملي سازم.
پس منتظر چه هستي؟.
اينجا درده هيچ كاري نميشود انجام داد. بايد كارگاه مجهز و آلات و لوازم فراوان و چند نفر مهندس و مكانيسين در اختيار داشته باشم. بهرحال بايد بشهر ديترويت برويم.
باوجود نصايح و سرزنشهاي اطرافيان كلا را با نقشه هانري موافقت كرد. در سپتامبر 1819 هانري فورد و كلا را خانه و مزرعه خود را ترك كردند و اسباب و اثاثيه مورد نيازشان را در عرابه اي بار كرده بسوي ديترويت و آينده نامعلومي بحركت در آمدند.
در ديترويت فورد ابتداء بشغل مهندسي در يك كارخانه توليد برق شروع بكار كرد ولي اين شغل با آنكه از ساعت 6 شب تا 6 صبح وقت او را ميگرفت حقوق مكفي عايدوي نميساخت، پس فورد در ايام روز هم بدرس دادن در يك مدرسه فني و تعمير ساعت مشغول بكار شد تا كمبود حقوق را جبران سازد. بعد از دو سال فورد اوضاع مالي خود را بهبود بخشيد و توانست شروع بانجام نقشه هايش نمايد. در اين هنگام فورد سر مهندس كارخانه برق و صاحب پسري بنام ادسل شده بود پس خانه بهتري تهيه كرد و در حيات كوچك آن كارگاه سر پوشيده اي براي خود ترتيب داد و در همين محل بود كه فورد موفق شد اولين ماشين خويش را كه به نيروي احتراق بنزين حركت ميكرد بسازد. اين ماشين كلاً در خانه بدست فورد ساخته شد. بعضي از آلات آنرا شخصاً درست كرد و پاره اي قسمتهاي ديگر را از لوله گاز و چرخ تسمه و دستگاه تراش موجود بعاريت برداشت.
در اولين آزمايش كمك كلاً را لازم بود. فورد مخزن بنزين را بوي سپرد كه با يكدست آنرا نگهدارد و با دست ديگر شير لوله ايكه بنزين را بموتور ميرساند تنظيم نمايد. سپس خود ماشين را بكار انداخت كه با صداهاي وحشتناكي شروع بغريدن و لرزيدن نمود. هرگاه بگاه انفجار شديدتري كارگاه را بلرزه درميآورد و شعله آتش از دهانه لوله تخليه بخارج زبانه مي كشيد. معذالك كلاً را با كمال دلاوري مأموريت خود را بپايان رساند.
فورد در اولين آزمايش موفق از كار درآمد. همينقدر كه ماشين بكار افتاد براي وي كافي بود. حالا ميبايستي دستگاه بهتري بسازد و آنرا برروي چرخها نصب نموده براه اندازد. ماشين بدوي و غير مكمل وي در يك هفته ساخته شد، ولي ايندفعه براي تهيه اولين اتوموبيل واقعي ميبايستي دو سال وقت صرف كند.
يكي از علل تأخير اين بود كه فورد شغل جديدي در شركت اديسن بدست آورده بود و بيشتر وقت خود را بانجام وظايف سرمهندسي در آنجا مي گذارند. معذالك كم كم ماشين كوچك در كارگاه سرپوشيده فورد تكميل مي يافت و پس از اتمام كار آن فوردنشيمن گاهي برروي چهار چرخ دوچرخه نصب كرد و دسته اي براي پيچ دادن چرخهاي جلوي بر آن افزود و موتور را برروي دوچرخ عقب سوار كرد. موتور بتوسط تسمه هائي بدوچرخ عقبي متصل بود تا آنها را بحركت در آورد. سرعت ماشين در دنده اول ده ميل و در دنده دوم يعني حداكثر سرعت 20 ميل در ساعت بود. اتوموبيل ترمز نداشت و براي خبر كردن عابران فورد با ميله فلزي بر كاسه زنگ بزرگي مينواخت و زنگ را بصدا درميآورد.
يكروز صبح در سال 1896فورد اتوموبيل خود را براي اولين نمايش در خيابانهاي شهر ديترويت بحركت درآورد.

سوارخ ديوار
البته اين اولين ماشيني نبود كه بنيروي بنزين بحركت درميآمد. هانري فورد خود ميدانست كه مخترعان ديگري در اروپا ماشينهائي نظير آن ساخته بودند. در سال 1875 يك مهندس اطريشي ماشيني را كه بقوه انفجار بنزين حركت ميكرد در خيابانهاي وين گردش داد. در 1884 يكنفر انگليسي سه چرخه موتوري خود را كه با بنزين كار ميكرد در لندن بمعرض نمايش در آورد. دو سال بعد از آن يكنفر مهندس آلماني با درشكه موتوري خود در خيابانهاي شهر مانهايم حركت كرد. در همان زمان يك مخترع آلماني ديگر در شهر و ورتمبرگ اولين موتورسيكلت را ساخت و مورد آزمايش قرار داد.
اولين مسابقه اتوموبيل راني بسال 1894 در فرانسه داير گرديد. طول مسافت 80 ميل بود و برنده مسابقه اتوموبيلي بود كه به سيستم ماشين بخار كار ميكرد و بسرعت سرسام آور 12 ميل در ساعت حركت مينمود. سال بعد مسابقه طولاني و مهم ديگري بر پا شد كه در آن 15 اتوموبيل بنزيني شركت نمودند. خط سير پاريس …#34; بر دو- پاريس يعني مسافت كشنده اي بطول ( 730) ميل بود و حد متوسط سرعت به 21 ميل در ساعت رسيد.
اما در انگلستان كار ساختمان اتوموبيل و مسابقات اتوموبيل راني نگرفت زيرا يك قانون مضحك قديمي سرعت سير آلات نقليه موتوري را محدود بسرعت راه رفتن انسان مينمود و سرعتي بيش از آن اكيداً ممنوع بود. پس ناچار در آن جا كسي اعتنائي باتوموبيل نداشت و بازرگانان و صاحبان كارخانجات نيز حاضر نبودند سرمايه و كوشش خود را صرف ساختن چيز بطئي الحركه و بيفايده اي سازند تا آنكه در سال 1896 يعني همانساليكه فورد اولين اتوموبيل خود را براه انداخت بسياري از اعضاء پارلمان كه باهميت وسائط نقليه موتوري پي برده بودند اصرار ورزيدند تا آن قانون ملغي شود. در اثر اين اقدام حد٧اكثر سرعت آلات نقليه به 14 ميل در ساعت افزايش يافت. از آن پس صنعت اتوموبيل سازي در انگلستان نيز رونق گرفت و بشكرانه الغاي آن قانون سخيف باشگاه اتوموبيل راني لندن از دارندگان اتوموبيل دعوت نمود كه در مسابقه سرعت بين لندن و برايتون شركت كنند. اين مسابقه در نوامبر 1896 انجام يافت و يكي از مهمترين وقايع سال بشمار آمد.
بنابراين اختراع اتوموبيل در هر يك از ممالك اروپائي بنحوي صورت گرفته بود و عجب اينجاست كه مملكت امريكا كه امروزه سرزمين اصلي صنعت اتوموبيل سازي است در آنوقت كه هانري فورد اتوموبيل خود را در خيابانهاي ديترويت بنمايش درآورد نظير چنين چيزي نديده بود و انجام اين امر خطير در امريكا بدست هانري فورد صورت گرفت.
هانري فورد وقتي خواست اتوموبيلش را از كارگاه منزل بيرون آورد متوجه شد كه درب ورودي كارگاه خيلي تنگ بود و اتوموبيل از آن رد نميشد پس ناچار ديوار عقب كارگاه را سوراخ كرد و با ماشين خود از آن سوراخ وارد شارع عام گرديد. وقتي ماشين هانري فورد در خيابان بزرگ شهر ديترويت بحركت درآمد خلق كثيري بدنبال آن براه افتادند يا گرد آن جمع شده با تعجب و حيرت آنرا ور انداز ميكردند. ماشين سبك در حاليكه غرش كنان از روي قلوه سنگها و دست اندازها باتكان شديد و جست و خيزهاي خنده آور عبور ميكرد ناگهان از كار ماند و در وسط خيابان متوقف شد. يك فنر كوچك دريچه اي در رفته و موتور از كار افتاده بود.
خوشبختانه در آنوقت فورد خود را در نزديكي شركت اديسن يافت. پس فوراً بكارگاه فني شركت رفت و وسيله لازم را درست كرد و در مدت نيم ساعت فنر ديگري بماشين نصب نموده با فيروزي و موفقيت اتوموبيل را بمنزلگاه اصلي عودت داد. وقتي هانري فورد بخانه رسيد صاحبخانه خود را ديد كه با حالتي خشمگين در كنار سوراخ ديوار كارگاه ايستاده زير لب غرغر ميكند.
آقاي فورد شما اينكار را كرده ايد؟
بله! هيچ نگران نباشيد، خودم آنرا تعمير ميكنم.
اصلاً چرا اين خرابكاري را كرديد؟
ميخواستم اتومبيل را بيرون ببرم و درب كارگاه تنگ بود.
صاحبخانه با تعجب بماشين نگاه كرده گفت:
آيا واقعاً اين راه ميرود؟
بله من الان نصف شهر را با آن چرخيدم و برگشتم.
صاحبخانه بفكر اندرشد. خشم وي فرو نشسته و معلوم بود بمسئله تازه اي فكر ميكند، ناگهان سر بر آورد و گفت:
خوب بمن ميگوئيد كه ميخواهيد ديوار را مثل اولش تعمير كنيد شما مخترعان همه از يك قماشيد و آدمهاي ساده لوحي هستيد. خوب اگر ديوار را تعمير كنيد اتوموبيل تان را درباره چطور بيرون خواهيد برد. پس بيائيد عوض تعمير كردن ديوار بكارگران خود دستور دهيد دولنگه درب بزرگ با لولاي فنري در محل اين سوراخ كار بگذارند تا هر وقت ميخواهيد براحتي اتوموبيل را بيرون ببريد و برگردانيد.
هانري فورد از نصيحت صاحبخانه خود بسيار تشكرد كرد. باين ترتيب اولين گاراژ با درب فنري مخصوص براي خروج و دخول اتومبيل نيز اختراع شد.

دوره كودكي اتوموبيل
بزودي اتوموبيل هانري فورد در خيابانهاي ديترويت معروف شده گاهگاهي ماشين وسط خيابان از كار ميماند و فورد در ميان هياهو و غلغله ازدحامي كه بدورش جمع شده بود شروع بتعمير آن مينمود و بهر نحوي بود دوباره ماشين را براه ميانداخت واضح است كه ادسل فرزند خردسال فورد از سواري در اتوموبيل پدر خيلي لذت ميبرد. در اوايل كار جاي ادسل در دامن مادرش بود كه روي نشيمن گاه پهلوي فورد ميگرفت. بعداً فورد روي جعبه باطري ماشين دري تخته اي گذارد و نشيمن گاه مستقلي براي ادسل تهيه نمود.
پس از چندي فورد اتوموبيل را بيكنفر ورزشكار دلاور از اهالي ديترويت بمبلغ 200 دلار فروخت و شروع بساختن ماشين تازه اي كرد. البته اينكار هم ماهها طول كشيد و در آنمدت فورد آرزوي تأسيس كارخانه اتوموبيل سازي را در سر ميپروراند و با مهندسان و همكاران خود درباره روش توليد مقادير زيادي اتوموبيل مذاكره و مشورت مينمود ولي بيشتر همكاران وي نسبت به موتور بنزيني وي التفاتي نشان نميدادند و آنرا ماشيني پر صدا و بد بو و ناراحت و بسيار خطرناك ميدانستند. ايشان فكر ميكردند كه در آينده اتوموبيل هاي برقي در سراسر جهان مورد استفاده واقع خواهيد شد و با بودن منبع بزرگ نيروي برق اتوموبيل هاي بنزيني ميدان عملي پيدا نخواهند كرد.
معذالك فورد عاشق موتور بنزيني خود بود و با اين مخالف گوئيها از ميدان در نميرفت. بالاخره فورد موفق شد چند نفر از بازرگانان را بشوق آورده با خود همراه سازد. باين ترتيب شركتي تأسيس گرديد و سرمايه كافي براي ساختن ده اتوموبيل فراهم آمد. يكي از شرايط اصلي اين بود كه فورد از شغل خود در شركت اديسن دست بكشد و رئيس فني « شركت اتوموبيل سازي ديترويت» شود. در اين هنگام فورد 35 سال داشت.
اين بار فورد با مطالعه و درنگه بيشتري دست بكار شد و سعي كرد قسمتهاي مختلف اتوموبيل را به بهترين و صحيح ترين وجهي بسازد و بهمين جهت وقت و پول زيادي صرف شد و سرمايه ايكه براي ساختن ده اتوموبيل بكار گذارده شده بود حتي براي تهيه يك اتوموبيل تكافو نكرد ناچار ميان شركاء تفرقه افتاد و همه بمخالفت با هانري فورد از پرداخت وجوه لازم براي ادامه كار شانه خالي كردند. هانري فورد ناچار كارگاه جديدي براي خود ترتيب داد و منفرداً ساختمان اتوموبيل را تمام كرد. وي اميدوار بود كه بالاخره مردم بارزش اختراع وي پي خواهند برد و بمحض اينكه اتوموبيل مجهز و تكميل يافته او را به بينند با آغوش باز از آن استقبال خواهند نمود.
يكروز زمستان سال 1900 هانري فورد خبرنگار يكي از روزنامه هاي مهم ديترويت را بگردش در اتوموبيل جديدش دعوت كرد. در نتيجه اين عمل مقاله مفصلي در روزنامه فردا مندرج گرديد و عنوان زير با حروف درشت انظار مردم را جلب كرد: « گردش هيجان انگيز در اولين اتوموبيلي كه در شهر ديترويت ساخته شده ... سرعت آن از اسبهاي مسابقه اسب دواني بيشتر و گوئي روي خيابانهاي يخ بسته شهر پرواز مينمود.» در گزارش خبرنگار فوق مردم باتعجب و تحسين خواندند كه اتوموبيل آقاي فرد چگونه در جاده سنگلاخ با سرعت 8 ميل در ساعت و در جاده اسفالت با سرعت 25 ميل در ساعت حركت نموده و با چه راحتي در جاهاي تنگ پيچ وخم خورده و در مورد لزوم مانند ميخ ترمز شده و دوباره بحركت درآمده است.
چندي بعد اولين مسابقه بزرگ اتوموبيل راني براي تعيين قهرمان اول جهاني در خارج شهر ديترويت بر پا گرديد. طول مسافتي كه اتوموبيلها ميبايستي طي كنند ( 10) ميل بود. هشت هزار نفر تماشاچي در محل مسابقه گرد آمده و چندين اتوموبيل در مسابقه شركت نموده و آماده حركت بودند اما در لحظه شروع مسابقه فقط سه اتوموبيل توانستند براه افتند. اولي متعلق به ميليونري از اهالي پيتسبورگ بود، دومي را آلكساندروينتون مشهور ترين و متهورترين قهرمان اتوموبيل راني امريكا ميراند و در پشت رل اتوموبيل سوم هانري فورد داشت. فورد اين ماشين را مخصوص مسابقه ساخته بود و در حقيقت براي مقابله با حريف پر زوري چون وينتون بميدان آمده بود.
در ابتداي حركت اتوموبيل ميليونر نيز بعلتي از كار ماند و فقط اتوموبيل وينتون به نيروي 40 اسب بخار و ماشين كوچك فورد با 26 اسب بخار مسابقه را ادامه دادند. پس از اندك مدتي اتوموبيل نيرومند وينتون باندازه نيم ميل از فورد پيش افتاد و بر همه معلوم گرديد كه كار اتوموبيل هانري فورد ساخته شده ديگر بآن نخواهد رسيد ولي ناگهان صداهاي انفجاري از ماشين وينتون بگوش رسيد و دود غليظي از آن بهوا برخاست. پس از آن ديگر اتوموبيل وينتون نتوانست بهمان سرعت اوليه بسير خود ادامه دهد. هانري فورد بآسودگي خيال مثل آنكه از ابتداء منتظر چنين پيش آمدي بوده از وينتون رد شد و بدون حادثه اي مسابقه را برد. اتوموبيل وي مسافت 10 ميل را در مدت ۴۰ دقيقه طي كرده بود. آنگاه سيل جمعيت براي تبريك و تحسين بسوي او هجوم آورد. يكي از آن ميان فرياد زد:
آقاي فورد شما از كليه رانندگان ماهرتر بودند. تنها كسي هستيد كه قهرمان اتوموبيل راني را شكست داديد.
اشتباه ميكنيد. اين هنر اتوموبيل من بود كه مسابقه را برد. آقاي وينتون را در اين اتوموبيل بگذاريد و خواهيد ديد كه هيچكس قدرت رقابت و همسري با او را نخواهد داشت...

   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837