بزرگترين پهلوان شاهنامه قهرمان دلير و پيلتني است كه با روح آزاده و جسم نيرومندش تجسم همه آرزوهاي دور و دراز بشري است. اين پهلوان طي قرنها چنان ساخته و پرداخته شده كه نشان دهنده عشق مردم به پيروزي نيكي بر بدي و دستيابي به قدرت و چيرگي باشد. بنابراين او هميشه بهترين، بالاترين، بي نظير و خارق العاده است گرچه مثل ديگر مردم زندگي مي كند، مي خورد، مي خوابد، خسته مي شود و عشق مي ورزد. پهلوانيهاي او همان قدر كه خوشايند و باب طبع مردم عادي بوده گويي رشك حكمفرمايان بيدادگر و صاحبان قدرت را نيز بر مي انگيخته، چنانكه در تاريخ سيستان گفته مي شود. «ابوالقاسم فروسي شاهنامه به شعر كرد و بر نام سلطان محمود كرد و چندين روز همي برخواند. محمود گفت همه شاهنامه خود هيچ نيست مگر حديث رستم و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست. ابوالقاسم گفت: زندگي خداوند دراز باد ندانم اندر سپاه او چند مرد رستم باشد اما اين دانم كه خداي تعالي خويشتن را هيچ بنده چون رستم ديگر نيافريد» و سلطان محمود هرگز شاهنامه را نپسنديد. براي آنكه رستم را بهتر بشناسيم و از خاندانش بيشتر بدانيم ناچاريم به كتابهاي پيش از شاهنامه مراجعه كنيم ولي قبل از اين كتابها مدركي داريم كه راه را برايمان كوتاه مي كند و آن گرشاسبنامه است. گرشاسبنامه داستام منظومي است كه آن را اسدي طوسي در سالهاي 456 تا 458 هجري نوشته و چنانكه از نامش پيداست داستان خاندان رستم و مخصوصاً جد او گرشاسب است. گويا اسدي در نوشتن اين اثر از يك متن منثور استفاده كرده و خود نيز چيزهايي بر آن افزوده است. به هر حال در اين داستان تاريخ خاندان رستم چنين شرح داده مي شود: جمشيد پس از آنكه از ضحاك گريخت به سيستان رفت و به پادشاه آنجا كه كورنگ نام داشت پناهنده شد دختر اين پادشاه دلباخته او شد و از وي پسري به دنيا آورد كه نامش را تور گذاشتند. بعدها از اين تور پسري به وجود آمد به نام شيدسپ و از او طورك و از او نيز شم و از شم، اثرط به وجود آمد. كه اين اثرط پدر گشتاسپ پهلوان بزرگ سيستان شد و موضوع گرشاسبنامه جنگها و سفرهاي عجيب همين گرشاسپ به توران، هند، افريقا و جزاير ناشناس ديگر است. گرشاسپ پهلوان پسري به نام نريمان داشت و او پسري به نام سام پدر زال و جد رستم است. پس اجداد رستم كه نژاد آنها به جمشيد مي رسد چنين ترتيبي دارند. جمشيد- تور- شيدسپ- طورك- شم- اثرط- گرشاسب- نريمان- سام- زال- رستم. اين مفصلترين نسبنامه خاندان رستم است. حال اين نسبنامه را با آنچه در مآخذ ديگر از اوستا تا شاهنامه آمده است مقايسه مي كنيم. سام در اوستا نام شخص بخصوصي نيست فقط نام يك خانواده است كه از چند عضو ديگر آن نيز نام برده مي شود. اين چند عضو اثرط و گرشاسپ و برادرش هستند كه به نامهاي ثريث و گرشاسب و اوروحشيه ظاهر مي شوند ولي از ديگران نامي نيست. ثريث يكي از افراد نيكوكار و از بزرگان اوستاست كه باني علم پزشكي و كاشف داروي بيماريها و زخمهاست. او نخستين كسي است كه ناخوشي و مرگ و زخم تيزۀ پيران و تب سوزان را از تن ها دور كرده و سومين كسي است كه عصارۀ هرم را فراهم نموده و به پاداش اين كار دو پسر به نامهاي گرشاسب و اورواحشيه يافته است. نام پسر دوم كه در اوستا مرد قانون و داد است در مآخذ پس از اوستا فراموش شده ولي نام گرشاسب كه مرد جنگ و پهلواني است چندين بار در اوستا آمده و معروفترين شخص اين خاندان است. او داراي سه صفت است. يكي «گيسوار» ديگري «گرزور» و سومي «نرمنو» يا نرمنش كه در فارسي امروز تبديل به نريمان شده و احتمال دارد كه نريمان نيز نام شخص خاصي نبوده و تنها يك لقب باشد. در اوستا كشته شدن اژدهاي سروور يا شاخدار به دست گرشاسب داستان بسيار مفصلي دارد. اين اژدها زرد رنگ و زهردار بود و آدميان و اسبها را مي كشت و مي خورد و گرشاسب توانست او را از پاي درآورد. در شاهنامه كشتن يك چنين اژدهايي را سام پدر زال به خود نسبت مي دهد و در نامه اي براي منوچهر آن را مي نويسد. از پهلوانيها و قهرمانيهاي گرشاسب در اوستا بسيار سخن رفته و گفته مي شود كه وقتي فر از جمشيد دور شد گرشاسب نريمان آن را گرفت ولي خود در آخر كار در كابلستان فريفته پريي شد كه او را اهريمن آفريده بود. به اين دليل مورد غضب واقع شد. دنباله داستان گرشاسب را كه در اوستا از جاويدانان و نامردمي هاست در روايات پهلوي چنين مي خوانيم: «چون گرشاسب به آيين مزدا بي اعتنا شده بود پنهاك پهلوان توراني تيري بر او زد كه او را نكشت ولي خوابي بر او عارض شد كه تا آخر زمان همچنان در دره اي در كابل بر زمين افتاده باقي خواهد بود و از جسد او فر نگهباني خواهد كرد ولي چون آخر زمان فرا رسد و ضحاك در البرز زنجيرهاي خود را پاره كند و بخواهد جهان را ويران سازد، گرشاسب از اين خواب بيدار مي شود و او را هلاك خواهد كرد و عدل و داد را به جهان باز خواهد گرداند»
|