در قرون ۱۲ و ۱۳ ميلادى در اروپا توصيف هاى گوناگون، وحشت انگيز و آميخته با افسانه اى از يك فرقه بومى مذهبى در ايران و سوريه دهان به دهان مى گشت كه صليبيون آنها را «اساسين» مى ناميدند- اين واژه مشتق شده از واژه عربى حشيشيون (به معنى: معتاد به حشيش) است.
پيش زمينه مذهبى اين فرقه از نظر اروپاييان پوشيده ماند؛ براى آنها اساسين قاتل هايى اجير شده بودند كه پليدانه، بى هدف و به خاطر پول دست به قتل مى زدند، معنايى كه اكنون در زبان هاى اروپايى از واژه اساسين وجود دارد نيز اين را نشان مى دهد. روحانى كاتوليك آلمانى بروكاردوس (Brocardus) در سال ۱۳۳۲ (ميلادى) درباره آنها نوشت: «آنها تشنه خون بشر هستند و بيگناهان را در قبال گرفتن پول مى كشتند.»فرقه حشاشين در واقع گروهى منشعب از مذهب اسماعيلى بودند. آنها قتل هايى را با انگيزه سياسى مرتكب مى شدند كه بخشى از مبارزه آنها عليه حاكمان سنى بود. پيروان مذهب اسماعيلى يا «شيعه هفت امامى» بعد از وفات ششمين امام در سال ۷۶۵ (ميلادى) از بقيه جريان شيعه جدا شدند و به جاى به رسميت شناختن پسر جوان تر (امام ششم) پسر بزرگ تر را به عنوان جانشين قانونى امامت پذيرفتند.هنگامى كه سلسله اسماعيلى فاطميه در سال ۹۶۹ (ميلادى) موفق به فتح مصر شد، اين فرقه كه مدتى طولانى به تاثيرگذارى در خفا مى پرداخت به قدرت سياسى فراگيرى دست يافت. آنها در قاهره جديدالتاسيس مدارس عالى مذهبى بسيارى تاسيس كردند كه دانشگاه معروف الازهر كه در آن مبلغين اسماعيلى تربيت شدند از آن جمله است.
اين افراد در مقام تبليغ گر به ايران و آسياى مركزى نيز مسافرت كردند و بسيارى از مسلمانان را به تعاليم جديدشان سوق دادند كه بينشان شاعر و فيلسوف معروف ناصرخسرو و حسن صباح كه بعدها اين فرقه را پايه گذارى كرد شاخص اند. صباح ابتدا در محل تولدش رى- كه از قرن نهم (ميلادى) مركز مبلغين اسماعيلى بود- توانست با اصول اسماعيلى آشنا شود؛ مدتى بعد به مصر رفت و سه سال در آنجا دوره ديد.
بعد از بازگشت از مصر فرقه حشاشين را به وجود آورد كه در واقع انشعابى بود از انشعابى ديگر.هدف از مبارزه مذهبى- انقلابى صباح از طرفى تجديد حيات اسماعيليه بود كه بر اثر تضعيف فزاينده حكومت فاطميه در حال اضمحلال بود. از طرف ديگر اين مبارزه عكس العملى بود عليه حاكمان «ستمگر» سنى در ايران و سوريه. در حشاشين اين احساس وجود داشت كه عليه سلطه حكومتى غير مشروع مبارزه مى كنند.
|