در نقطه اي از اقيانوس، جائي كه اقيانوس از هر جاي ديگر گودتر است و تاريكي ابدي بر آن حكومت مي كند، روزگاري، در قصري از مرمر سياه، اژدهاي پير زندگي مي كرد. او بر تمام موجودات دريائي حاكم بود. از چشمانش، كه هر كدام از نور افكني بزرگ تر بودند، وقتي او عصباني مي شد، آتش بيرون مي زد و آب اقيانوس به جوش مي آمد. دمش به قدري بزرگ بود كه اژدها وقتي آن را تكان مي داد اقيانوس دو نيم مي شد. در چنين مواقعي امواج بزرگي ساحل ها را مي پوشاند. پشت اژدها را ورقه هاي آهني پوشانده بود و شكمش را صدف هاي نقره اي رنگ. ناخن هايش مي توانستند سنگ هاي بسيار بزرگ را از جا بكنند. دهانش مانند گودالي بزرگ، باز بود هميشه اژدها در دشت هاي زير آبي مي چريد و با نهنگ ها بازي مي كرد و خيلي وقت ها هم براي اين كه گرسنگي علاج ناپذيرش را از بين ببرد شن ها را مي خورد. روزي از روزها كه اژدها مشغول گردش بود به يك دسته ماهي رسيد كه كنار هم شنا مي كردند و دم تكان مي دادند. بايد بدانيد كه ماهي هاي سفيد نقره اي خيلي كنجكاو هستند. اژدها وقتي ماهي ها را ديد كه مثل مار حركت مي كنند متعجب شد. رئيس ماهي ها با احترام زياد به اژدها گفت: - به ما اجاز مي دهي كه وارد دهان تو بشويم و از نزديك دندان هايت را كه مثل برج هاي عاجي هستند تماشا بكنيم؟ اژدها گفت:- مسلم است. و دهانش را بيش از پيش باز كرد. وقتي همه ماهي ها به داخل دهانش رفتند، اژدهاي اول چشم هايش را بست، بعد هم دهانش را و ماهي هاي بيگناه را با لذت بسيار بلعيد. بعد هم به شكار موجودات دريايي پرداخت و آن قدر خورد و خورد كه شكمش مانند كوهي بزرگ شد. وقتي كه شب رسيد اژدها به قصر سياهش برگشت و در باغش خوابيد. آن طور خرناسه مي كشيد كه امواج بسياري برخاست و كشتي ها را غرق كرد. اژدها وقتي ماهي ها را خورد، يكي از كشتي هاي غرق شده را هم بلعيد، اما باز هم گرسنگي اش برطرف نشد. به همين جهت برخاست و به ساحل آمد و مدت ها به دهكده ماهيگيرها كه پشت نيزارها پنهان شده بود نگاه كرد. بعد با خودش گفت: - آن جا حتماً چيزهاي خوبي پيدا مي شود.
|