جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  31/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > شاهنامه

داستان ذوالقرنين
گروه: شاهنامه

اما داستان ذوالقرنين چه بود؟ در قرآن كريم آياتي به نام ذوالقرنين آمده (سوره كهف آيه 82 به بعد) كه شأن نزول آن اين است:
مشركان عرب و مخالفان پيامبر اسلام به راهنمائي يهوديان و نصارا، سه مسئله از كتاب تورات براي او مطرح نمودند تا اگر جوابي درست برابر با آنچه كه نوشته و در دست داشتند شنيدند، پيامبري او را بپذيرند.
سؤال اول آنها راجع به نوشته اي بنام روح بود كه بزرگترين فرشته تورات است و بعضي او را جبرئيل ميدانند و بزرگي او چنانست كه هر دو عالم و آنچه بيان هفت آسمان، زمين و فلك الافلاك است در ميان دو ابروي او جاي مي گيرد و پرسش دوم درباره اصحاب كهف و سؤال سوم قصه ذوالقرنين بود كه چگونه به مشرق و مغرب رسيد و حديث سد ياجوج و ماجوج چه بود.

آنها پاسخ خود را از پيامبر شنيدند. پاسخي كه از آن در شگفت ماندند و آنگاه پيامبر از آنان پرسيد: اكنون كه پاسخ خود را مطابق با تورات شنيدند چه مي گوئيد؟ آيا ايمان آورديد؟ ولي آنها باز ايمان نياوردند و گفتند:
يكي جادو توئي و ديگري موسي.

ولي ذوالقرنين چه كسي بود؟ خيلي ها را ذوالقرنين دانسته اند كه بعضي از آنها معروفتر از سايرين هستند. بعضي ها گفته اند كه ذوالقرنين شمر يرعش ابن افريتس حميري است كه پادشاه يمن بود و از همانست كه در شاهنامه به نام شاه هاماوران آمده است كه كيكاوس را زنداني نمود و او را از آن جهت ذوالقرنين گفته اند كه دو گيسوي او بر شانه اش بود و از مشرق زمين به مغرب رفت و بلاد را فتح كرد و مردم را به زير فرمان خود آورد.
در تفسير طبري سخن از دو ذوالقرنين به ميان آمده يكي ذوالقرنين اكبر كه معاصر حضرت ابراهيم است و خضر، مقدمه لشكر او بوده و ديگري ذوالقرنين اصغر كه اسكندر مقدوني است و سد ياجوج و ماجوج را ساخته.
بعضي ها هم مي گويند اصلاً ذوالقرنين، پادشاهي معاصر حضرت ابراهيم است. بعضي ديگر معتقدند كه ذوالقرنين اول پادشاهي عادل و مردي مومن بود كه وزيرش خضر بود. ولي ذوالقرنين ثاني مردي مشترك بود كه وزيرش فيلسوف بوده.
عقيده عده زيادي از مفسرين قرآن آن است كه ذوالقرنين اسكندر بن قيصر الرومي بوده است كه بفرمان خدا، قومي كافر را به دين حق خوانده و آن قوم زخمي بر نيمي از سر او زدند، بطوري كه او هلاك شد. ولي خداوند او را زنده كرد و آنان با زخمي ديگر بر نيمي ديگر از سر او زدند و خداوند باز او را زنده كرد و دو نشان بر سر او بوجود آمد. گفته مي شود كه اسكندر خود معتقد بود كه چون فرزند ژوپيتر است، خداوند دو شاخ به او عطا كرده كه نشانه تسخير جهان است و فرمان داد تا تصوير او را با دو شاخ قوچ بر سكه ها ضرب كنند.
گفته مي شود لقب اسكندر از اين جهت ذوالقرنين بود كه او به دو قرن شمس، يعني محل طلوع و غروب خورشيد رسيد و بعضي مي گويند به آن جهت او را ذوالقرنين مي نامند كه شبي آفتاب را در خواب ديد و مانند اسبي بر او سوار شد.
از خاور تا باختر تاخت و ديگر آنكه مي گويد اسكندر موهاي خود را در دو طرف صورت مي تابيد و بصورت دو شاخ درمي آورد. يا آنكه دو دستي شمشير مي زد يا آنكه تاجش داراي دو شاخ بود و يا آنكه دو شاخ داشت كه به معني اقتدار و عزت او بود.
يا آنكه دو گوش پهن و بزرگ داشت و يا چون از طرف پدر و مادر هر دو شريف بوده يا چون دو قرن سلطنت و يا زندگي كرده و يا به دو قطب زمين رسيده.

يكي ديگر از كسانيكه او را ذوالقرنين مذكور در قرآن مجيد مي دانند، كورش هخامنشي است و لقب ذوالقرنين را هم اشاره به خرابي ميدانند كه دانيال ديد و در سفر او چنين آمده است:

شبي دانيال در خواب ديد كه در كنار نهراولاي، قوچي دو شاخ ايستاده بود كه با شخ هاي خود به شرق و غرب، شمال و جنوب حمله مي كرد و شاخ مي زد و كسي را ياراي مقاومت در برابر او نبود. اما ناگهان از طرف مغرب، بز نري پيدا شد كه يك شاخ بلند در ميان چشمانش داشت.
او با آن قوچ در افتاد و او را نابود كرد و جبرئيل جواب دانيال را چنين تعبير كرد كه: آن قوچ دو شاخ، ملوك ماد و فارس هستند. و بز نر پادشاه يونان است كه آن ملوك را از پاي درمي آورد.
ضمناً مجسمه اي در كنار نهر مرغاب در نزديكي اصطخر پايتخت قديم ايران كشف شد كه سنگ نوشته هاي در كنار آن، نام كورش را بر خود داشت. اين مجسمه مردي را مجسم مي كند كه داراي دو شاخ و دو بال است و بهمين جهت كساني كه موافق ذوالقرنين بودن كورش بودند. آن را دليلي بر صحت ادعاي خود دانستند.

آنان به روياي دانيال و پيشگوئي يشعياي بني استناد مي كردند كه كورش روياي دانيال بصورت قوچ دو شاخ (ذوالقرنين) مشاهده شده بود و يشعياي بني نيز او را به شكل (عقاب مشرق) ديده بود.

بعضي ها داريوش اول و بعضي ديگر نيز تن شي هوانگ امپراطور چين در قرن سوم قبل از ميلاد را ذوالقرنين مي دانند. زيرا او ديوار عظيم چين را در مقابل اقوام مغول ساخت كه گفته مي شود همان سد ياجوج و ماجوج است.

قسمت قبل   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837