ساموئل جانسون در كتاب «زندگي گري» آورده است:
«من با شادماني موافقتم را با خوانندهي معمولي اعلام ميكنم، زيرا سرانجام عقل سليم خوانندگان است كه به دور از شائبهي تعصبات ادبي با آن همه ظرافتهاي نكتهبينانه و جزم انديشي علامه وار، بايد براي افتخارات ادبي حكم صادر كند .» (1. منتقد معروف قرن هجدهم انگلستان. رك: مباني نقد ادبي، ويلفردگرين و ديگران، ترجمهي فرزانه طاهري، ج 2، مقدمه ص 17، نيلوفر، تهران، 1380.)
بيان اين نظر از سوي يك منتقد معروف به معني نقد «نقد حرفهيي» و تأييد واقعيت غيرقابل انكاري است كه پيش رو داريم: روند فزايندهي تبديل ادبيات به درس با مصارف تعليم و علمي شدن آن به رونق بازار نقد انجاميده است، اما هنوز هم سختگيري متخصصان ادبيات خيل «خوانندگان معمولي» - غيرمدرسي – را از بينشهاي غني و عميقي كه نقد ادبي قادر است هوشمندانه در ايشان برانگيزد، تارانده است.
حتي با وجود توسعهي روز افزون «نقد» در دانشگاه نيز عملاً آزردگي خاطر دانشجويان و اجتناب آنها از پرداخت جدي به اين مقوله مشهود است. عدم اعتبار شيوههاي فردگرايانه و كمتر فني تحليلهاي ادبي در محيط درس از يكسو و ديگر هراس و پرهيز خوانندگان معمولي (غيرمتخصصان علمي – ادبي) از مباحث نقد فني پيچيده، انديشمندانه و بشدت تحليلي با تكيه بر شاخههاي متعدد علوم (همچون روانشناسي، جامعهشناسي، تاريخ و علوم ادبي) همواره شيوهي دو سويهي خوانش درست و نقد صحيح اثر ادبي را براي ايشان مشكل ساخته است.
اگر از يك خوانندهي معمولي بخواهند نظرش را دربارهي داستان «تنگسير» يا «سنگ صبور چوبك» بگويد، به سادگي و با عباراتي كه حاكي از ميزان تأثير، جذبه يا لذت او از داستان بوده و طبعاً ميعار ارزشگذاري نيك و بد آن است، سخن ميگويد اما اگر همين سؤال را از يك دانشجوي رشته ادبيات بپرسند، او براي پاسخ عالمانه و درست تأمل بيشتري خواهد كرد؛ چون آموخته است كه پاسخ مقبول حتماً بايد مبتني بر اصول علمي نقد باشد. شيوهيي كه حتي بسياري از منتقدين حرفهيي تأثير منفي آن را بر خواننده پذيرفتهاند.
چاره كار در معتبر داشتن هر دو ديدگاه «واكنش مقدم بر نقد » و «واكنش نقادانه» اثر ادبي است. واقعيت آن است كه واكنش خوانندهي معمولي نسبت به يك اثر به دور از مباني علمي نقد، واكنش ناشي از «لذت» است و اين مفهوم راستين ادبيات است، چه ادبيات پيش و بيش از هر چيز براي «التذاد و حظّ خاطر» است.
|