نامى به عمر جهان
خليج فارس - به عنوان شعبه اى بزرگ از اقيانوس هند - كه بر سر راه كليه خطوط دريايى در مشرق عدن واقع شده است و در مقام محل و معبر مبادله كالا و تجارت ميان شرق و غرب؛ نه تنها از زمان هاى دور صحنه رقابت و كشمكش هاى ملل ذينفع و متجاوزان و استعمارگران بوده است بلكه هميشه و بيش از هر درياى ديگرى مورد توجه علماى معرفه الارض و باستان شناسان و مورخان و جغرافيانويسان قرار داشته است. شايد اين جستار باز نمود كيفيت پيدايش خليج فارس را برنتابيد، اما همين قدر مى توان گفت كه در روزگاران بسيار دورى كه «تمام سرزمين مقدس ايران و عراق و عربستان را اقيانوس گسترده اى فراگرفته بود، يك فشار تحت الارضى در عصر هيوسن طبقات زمين را بالاآورده و فلات را فرو برده و خليج فارس را ايجاد كرده است.»۱به رغم اين كه نخستين جغرافيانويسان مسلمان - سده سوم تا ششم ه.ق - بالطبع در افق علمى بسيار محدودى حركت مى كردند و از يافته هاى آزمايشگاهى و فسيل شناسى در تبيين نظريه هاى زمين شناسى خود بى بهره بودند، اما با اين همه نظريه دانشمند بزرگ ابوريحان بيرونى درباره «چگونگى پيدايش خشكى ها و درياها؛ و به عبارتى بيرون آمدن خشكى ها از درياها و يافته هاى فسيل شناسى» به اصول دانش پيشرفته زمين شناسى و مبانى علمى جغرافيا بسيار نزديك است. بيرونى گويد: «با گذشت زمان دريا به خشكى و خشكى به دريا تبديل مى شود و اگر اين كار پيش از بودن مردمان در جهان بوده باشد دانسته نيست و اگر پس از آن بوده باشد گزارشى از آن برجاى نمانده است... اين بيابان عربستان كه مى بينيم نخست دريا بوده و سپس پر شده است و نشانه هاى آن هنگام كندن چاه ها و حوض ها آشكار مى شود، چه در آن چينه هايى از خاك، ريگ و قلوه سنگ ديده مى شود و نيز پاره هاى سفال، شيشه و استخوان به دست مى آيد كه ممكن نيست كسى آن را به عمد در زير خاك پنهان كرده باشد. همچنين سنگ هايى بيرون مى آيد كه چون آنها را بشكند، صدف ها، حلزون ها و چيزهايى كه گوش ماهى ناميده مى شود به نظر مى رسد... و اين گونه چيزها در باب الابواب بر كناره درياى خزر هست. و البته براى تبديل دريا به خشكى وقت معين و تاريخى به ياد كسى نيست.»۲
اوضاع و احوال خليج فارس در ادوار پيش از ميلاد به درستى دانسته نيست و مدرك مدون و قاطعى كه منشاء قضاوتى دقيق قرار گيرد به دست نيست. اين كه آيا در آن دوران فنيقى ها در مناطق مسكونى خليج فارس مستقر بوده اند يا نه؛ پاسخ محكمه پسندى ندارد. ولى قدر مسلم اين كه از چهار هزار سال ق.م تجارت دريايى ميان اقوام ساكن اين منطقه جريان داشته است. بابلى ها كه به اعتبار گفته تورات (- كتاب يوشع) نيروى دريايى عظيمى داشته اند و هميشه به خليج فارس توجهى خاص نشان مى دادند.
اكثر مورخان يونانى - از جمله هرودوت - معتقدند كه بابلى ها وسائل مورد نياز خود را كه از عربستان و هندوستان تهيه مى كردند از طريق خليج فارس حمل مى كردند. به لحاظ موقعيت سوق الجيشى نيز بابل در حوالى خليج فارس در كنار دجله و فرات قرار گرفته بود و سه درياى فارس، هند و اسود را به هم مرتبط مى ساخت. با وجود اينها پيش از همه احتمالاً پاى فنيقيان به خليج فارس باز شده است كه در مركز عالم متمدن عهود باستان مى زيستند و در كشتى هاى خود از بيبلوس۳ و صور و صيدا رموز دريانوردى و همچنين آداب خط و كتابت را به نقاطى از عالم بردند كه يكى دو هزار سال بعد قلمرو گسترده مسيحيت و اسلام گشت. حتى بر آنچه هرودوت مى نويسد:
«فارسيان دانشمند مدعى هستند كه وقتى فنيقى ها از درياى اريتره (سرخ) به سواحل مديترانه شرقى مهاجرت كردند و در سرزمينى كه امروز در آن مى زيند ساكن شدند بى درنگ به بحرپيمايى هاى طويل دست زدند»۴ مى توان احتمال داد كه فنيقى ها شرقى تر از آن بوده اند كه تاكنون پنداشته ايم. «بسيارى از مولفان پنداشته اند كه بحرين وطن اصلى فنيقى هاى دريانورد بازرگان مديترانه اى بوده است كه به مثابه ارابه تمدن هاى باستانى بودند. اين پندار مبتنى است بر شباهت عجيب گورهاى بى شمارى كه در بزرگترين جزيره بحرين ديده مى شود با مقابر فنيقيان.
باستان شناسان متعدد سال هاست كه در اين باره مشغول مطالعه اند ولى هنوز تعبير واحد و قاطعى از آنها ديده نشده است. اما به هر جهت آن چه مسلم مى نمايد اين است كه فنيقيان پيش از استقرار در سواحل مديترانه در خليج فارس مستعمراتى داشته اند.۵ چنين قومى دست كم ضمن راه هاى تجارتى خود آشنايى هايى با خليج فارس داشته است؛ به خصوص اگر در نظر داشته باشيم كه بزرگترين لشكركشى هاى سرداران بزرگ تاريخ در آن زمان به استعانت دريانوردان فنيقى امكان مى پذيرفته است. لشكركشى اسكندر به اين سوى جهان فصل تازه اى است.
اسكندر در بازگشت از فتح هند به يك دسته از سربازان خود به سركردگى نئارخوس ماموريت داد كه در مصب رود سند به كشتى بنشيند و به كمك دريانوردان قبرسى، فنيقى و مصرى همراه خويش در ساحل عمان و خليج فارس تا آنجا كه مى تواند پيش براند.»۶ نئارخوس كه دوست زمان كودكى اسكندر بود در حدود سال هاى ۳۲۵ ق.م سفر اكتشافى خود را آغاز كرد و طول خليج فارس از سند تا فرات را پيمود.
اين دريانوردى اكتشافى بسيار مهم، ۱۴۶ روز ادامه داشته و نئارخوس در ۲۴ فوريه ۳۲۵ ق.م در حاشيه رودخانه اهواز (كارون؟) لنگر انداخته و به سپاه اسكندر پيوسته است. به عقيده استرابون - كه به تفصيل از حركت نئارخوس صحبت كرده - مهمترين دستاورد اين سفر نظامى - اكتشافى؛ اتصال اروپا به مناطق دوردست شرق و به ويژه هندوستان و چين بوده است.۷ در اين كه ميان هندوستان و نواحى مسكونى خليج فارس - جزاير و شهرهاى ساحلى - و حوزه اروندرود، از روزگاران دور ارتباط برقرار بوده است؛ شكى نيست.
در سال ۳-۱۹۲۲م، مسترماكىMr. E. Macky؛ در جريان حفارى هاى جزيره كيش؛ مهر منقوشى يافت كه از هر حيث، با مهرهايى كه توسط سرجان مارشال Sir.j Marshal در شمال هندوستان كشف شده، مشابه است. از اين مانستگى قابل تامل دانسته مى آيد كه نه فقط رابطه منظمى بين دو مكان مزبور وجود داشته؛ بلكه تمدن مشتركى نيز در اين دو جا جارى و حاكم بوده است، كه چندين هزار سال، بر ادوارى كه ما از آن مطلعيم، اقدم است... به نظر دكتر تئودور بنت، Dr. T. Bent ملاحان و بحرپيمايان جسورى كه در آن روزگاران در توسعه تجارت مى كوشيده اند از نژاد فنيقى بوده اند، اما براى اثبات اين ادعا دليل مستندى به دست نيست.
هرودوت گويد: «فنيقى ها مدعى اند كه از نواحى خليج فارس آمده اند ولى مدركى براى اثبات مدعاى فوق موجود نيست... با اين همه هم هرودوت و هم استرابون تاكيد مى كنند كه در اين نواحى مراكز مهم تجارتى وجود داشته است و فنيقى ها در سواحل خليج فارس آمد و شد داشته اند.»۸ •فتوحات اسلامى در جزاير خليج فارس با وجود جايگاه مهم جغرافيايى خليج فارس و جزاير آن؛ نزديكى به شبه جزيره عربستان (پايگاه و خاستگاه اوليه اسلام)؛ و سرعت گسترش اسلام و دامنه وسيع فتوحات، چنين به نظر مى رسد كه مسلمانان، نيرو و برنامه ريزى خيلى جدى و دقيقى به منظور فتح شهرهاى ساحلى و جزاير خليج فارس خرج نكرده اند و فى الواقع هدف اصلى و نوك تيز پيكان يورش مسلمانان متوجه مناطق مركزى، غربى و به ويژه صفحات شمالى ايران - على الخصوص شمال قزوين - بوده است.
|