فالگيران و رمالان شياد همواره دركمين مردم نشسته اند تا با حرف هاى اميدوارانه كاذب و واهى از آنان اخاذى و كلاهبردارى كنند. و اين در حاليست كه مسئولان قضايى، انتظامى و كارشناسان كه همواره در اين زمينه به مردم هشدار داده اند، اما بازهم عده اى ساده دل تحت تأثير القائات فريبنده اين گونه شيادان كم سواد يا بى سواد در دام آنها گرفتار مى شوند. طى ماه هاى اخير چندين پرونده مربوط به فالگيران شياد به اتهام كلاهبردارى و اخاذى از افراد ساده دل و آزار و اذيت دختران و زنان جوان درمحاكم قضايى كشور به جريان افتاد . يكى از نمونه هاى آن مربوط به پرونده مرد شيادى است كه با حكم دادگاه كيفرى استان قم به جرم فريب و تعرض به ۶۵ دختر و زن به دار مجازات آويخته شد. همچنين پرونده ديگرى كه در كرج مورد رسيدگى قرار گرفت مربوط به مرد شيادى است كه به بهانه حل مشكلات خانوادگى ، اقتصادى و اجتماعى از طريق جادو و فالگيرى از دهها نفر كلاهبردارى كرده است كه مأموران امنيتى او را در مهرشهر كرج دستگير كردند. مرد فالگير پس از دستگيرى به جرم خوداعتراف كرد و گفت: دو زن دارم كه به خاطر مخارج زياد خانوادگى تصميم گرفتم از طريق رمالى و فالگيرى به ثروت دست يابم. بنابراين با اغفال زنان و دختران جوانى كه هريك آرزويى داشتند يا در زندگى شخصى شان بامشكلاتى مواجه بودند به آنها طلسم هايى به شكل نعل اسب، داروهاى گياهى فاسد شده و كاغذهاى سياه شده بامركب به عنوان دارو و رفع طلسم مى فروختم كه از اين راه پول كلانى به جيب مى زدم. مرد رمال روزانه ۴۰ تا ۵۰ مشترى را به حضور مى پذيرفت و از هركدام آنها نيز به بهانه هاى مختلف مبالغ قابل توجهى دريافت مى كرد. در پرونده اى ديگر مرد فالگير پس از اغفال مردى كه درحسرت پدرشدن بود در ازاى فروش يك داروى فاسد چندميليون تومان از او كلاهبردارى كرد. رمال چرب زبان، بااستفاده از ساده دلى برخى از شهروندان به شكار طعمه هايش مى پرداخت و به بهانه حل مشكلات مردم از آنان ميليون ها تومان پول مى گرفت. يكى از قربانيان اين مرد كه پس از مدت هاجست وجو سرانجام او را در زندان رجايى شهر پيدا كرده بود، در شكايت خود به بازپرس دادسراى عمومى و انقلاب تهران گفت: براى انجام يك مأموريت ادارى درحال خروج از تهران بودم تا اين كه در كرج به يك پمپ بنزين رفتم. پس از سوخت گيرى وقتى خواستم سوار خودرو شوم صداى پيرمردى را شنيدم كه با حالتى ملتمسانه از من خواست تا او را در طول راه به قزوين برسانم. مرد خوش صحبتى بود. من هم از آرزوى بچه دار شدن خود و همسرم برايش حرف زدم. پيرمرد وقتى شنيد مى خواهم پدر شوم لبخندى زد و گفت: اين مشكلى نيست كه حل نشود. بعد هم به من اميد داد كه بزودى بچه اى به جمع خانواده دو نفرى ما افزوده خواهد شد. سپس شماره تلفنى به من داد تا با او تماس بگيرم. همسرم با شنيدن اين ماجرا خيلى خوشحال شد. بنابراين من كه از همه جا نااميد بودم با پيرمرد تماس گرفتم. او گفت پس از بررسى هاى دقيق دريافته كه همسرم طلسم شده است. بنابراين بايد طلسم او باطل شود. در نتيجه پس از مراجعه به او چند تكه كاغذ مركبى كه چيزهايى در آن نوشته شده بود و همراه چند بطرى شربت متعفن به ما داد و از من خواست ۱۴ ورق كاغذ را طى ۱۴ شب در يك گروستان متروكه خاك كنم. بعد هم تأكيد كرد: هر شب پس از بازگشت از گورستان من و همسرم دو قاشق شربت بخوريم. يقيناً اين جادو پس از سه ماه و ۱۰ روز تأثير خواهد كرد و طلسم حسودان باطل خواهد شد و ما صاحب يك نوزاد پسر خواهيم شد. ما هم با پرداخت مبلغ قابل توجهى داروها را از او گرفتيم و با هزار بدبختى دستوراتش را اجرا كرديم. اين در حالى بود كه وقتى نيمه هاى شب به گورستان مى رفتيم تا نسخه نوشته شده را خاك كنيم وحشت زده شده و از ترس مى لرزيديم اما به خاطر بچه دار شدن، تن به هر كارى داديم.
|