جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  01/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > مقالات عمومي

آتش در خرمن دانش

گروه: مقالات عمومي
نویسنده: دكتر محمد يلپانى‎

با مرورى بر تاريخ كتابخانه در غرب و ايران

در برداشتى سنتى، يك كتابخانه مجموعه ايست از كتب. طبق تعريفى مدرن تر، يك كتابخانه قرار است دسترسى سهل و كامل به اطلاعات، شامل تمام كتب و مجلات و هر گونه اطلاعات نوشته و يا چاپ شده را براى همگان تضمين نمايد.

كتابخانه هاى مدرن محدود به مجموعه اى كه كتاب ها را در چهارديوارى خود نگه دارى مى كنند، نيستند، بلكه به هرچه كه در بانك هاى اطلاعاتى سراسر دنيا نيز ذخيره شده است، دسترسى دارند. در چنين مكانى بايد، براى تسهيل در يافتن اطلاعات مورد نظر جست وجو كننده، كتابداران متخصص و متبحر در يافتن، تنظيم و تعبير اطلاعات در دسترس باشند.

كتابخانه ها در گذشته:

در اولين كتابخانه ها لزوماً نوشته هاى چاپى گردآورى و نگه دارى نمى شده اند.
سومرى ها

[قرن ~ ۳۵۰۰ ق م] در معبدى، اتاقهاى زيادى را به لوح هاى گلين، نوشته هايى با خطوط ميخى، تخصيص داده بودند. محتواى اين نوشته ها اغلب محدود به اسناد تجارى بوده است. همينطور در مصر قديم در مجموعه هاى حكومتى و مكان هاى عبادتى، اطلاعات بر روى پاپيروس [نوعى كاغذ تهيه شده از لايه هاى چوب خيزران] نوشته مى شده اند.

در اولين بايگانى هاى اوگاريت ها (Ugarit) - [قوم و دولتى در كناره هاى شهر كنونى لاداكيه در سوريه، قرن ~ ۱۲۰۰ ق م ] - بجز مكاتبات و ليست موجودى هاى مالى به خط ميخى، نوشته هايى با محتواى داستان هاى اساطيرى نيز كشف شده اند.

به نظر مى رسد كه كتابخانه هاى خصوصى و شخصى، غير از اهداف دولتى، با محتواى افسانه اى و غير آن، براى اولين بار در يونان قديم داير شده اند كه اولين آنها به حدود ۵ قرن قبل از ميلاد بر مى گردد. بعدها، مجموعه هاى پراكنده در سراسر سواحل مديترانه را، پادشاه يونانى الاصل مصر، پتولمئوس فيلادلفوس خريدارى كرده و به كتابخانه معروف اسكندريه منتقل كرد.

اغلب نوشته هاى آن زمان بر ورق هاى پارچمنت [پوست آهوى دباغى شده، اولين بار اختراع شده در شهر پرگامنِ (Pergamon) آسياى صغير - در دوران اشغال آن توسط ايرانيان زمان شاهان هخامنشى-] و يا روى پاپيروس ثبت شده بودند. اين اوراق سپس لوله شده در قفسه هايى مانند لانه كبوتر ، بايگانى مى شده اند. نيز لازم به ذكر است كه در آن زمان صادرات پاپيروس و پارچمنت و تجارت آن دو بسيار اهميت داشته است.

كتابخانه هايى مانند كتابخانه اسكندريه كه افراد باسواد جامعه به آن دسترسى داشته اند، بسيار نادر بودند. حتى در اين گونه كتابخانه ها نيز مخازن باز، معمول نبودند.

مداركى نيز پيدا شده كه در حدود سال هاى ۱۹۰۰ در شهر نيپور، و در حدود سال ۷۰۰ قبل از ميلاد، در شهر نينوه، كتابخانه و سيستم طبقه بندى نوشته ها وجود داشته است.بعد از اسلام نيز، كشور هاى مختلف اسلامى، در شمال آفريقا، جزيره سيسيل و اسپانيا، دورانى كوتاه از رشد را طى كردند.تا قرن ۸ ميلادى، ايرانيان و اعراب راه و روش توليد كاغذ را از چين وارد كرده بودند و در سال ۷۹۴ ميلادى، يك كارخانه كاغذ سازى در بغداد داير شده بود.در نتيجه مطالب برروى كاغذ نوشته و مشابه كتب فعلى صحافى مى شدند.اين گونه نوشته ها را مى شد در مساجد، خانه هاى خصوصى و «دانشگاه ها» يافت.به طور مثال در شهر حلب، در احتمالاً قديمى ترين كتابخانه هاى نوع مسجدى آن، ساخته شده توسط بنى اميه، از قرار شاهزاده سيف الدوله [نامى] مجموعه اى ۱۰ هزار جلدى كتاب را به آن مكان بخشيده بود. كتاب فهرست ابن النديم، شامل ليستى از هزاران كتاب كه در سال ۱۰۰۰ ميلادى، در كشور هاى اسلامى موجود بود، مى شود.

تا قرن ۹ ميلادى در بسيارى از شهرهاى اسلامى كتابخانه هايى تحت عنوان دار العلم افتتاح شده بودند.
بانى هركدام از آنها فرقه اى از اسلام بوده كه سعى مى كرده علاوه بر ترويج علوم دهرى و يا سكولار، از آن طريق اصول فكرى و اعتقادى خود را نيز تبليغ نمايد. ولى در دنياى اسلام با هجوم مغولان و انواع بلاهاى طبيعى، و خود ساخته ( ر.ك. Peter Christensen, The Decline of Iranshahr) بسيارى از اين كتابخانه ها نابود شدند.بعضى ديگر نيز در اثر اختلافات فرقه اى از ميان رفت.متأسفانه، بايد اذعان كنيم كه در طول زمان، آسيب هاى خودى (مجموعه هايى از جنگ و مسامحه) به مراتب بيش از آسيبى بوده كه مثلاً مغولان به نوشته هاى ما رساندند.علاوه بر آنچه كه به اين ترتيب در گذشته نابود شد، بسيارى از باقى مانده ها توسط اروپائيان به كتابخانه هاى آنها و برخى به موزه هايشان انتقال داده شد.نيز نبايد فراموش كنيم كه كتبى كه اكنون در كتابخانه ها و يا موزه هاى غرب نگهدارى مى شوند از طرف افرادى از خودمان، به آنها - اغلب در مقابل پشيزى - فروخته شده اند ولى هنوز هم تعداد كمى از اين كتب و كتابخانه ها باقيمانده اند.يكى از آنها در شهر شنقيط، كشور موريتانى در آفريقا قرار دارد و ديگرى كتابخانه آستان قدس رضوى مشهد است كه در طى ۶ قرن گذشته داير بوده است.

مسجد بزرگ و كتابخانه قديم شهر شنقيط در موريتانى :

در غرب، نخستين كتابخانه هاى عمومى اى بودند كه در امپراتورى روم تأسيس شدند.هر كدام از امپراتور ها سعى داشتند يك يا چند كتابخانه، هر كدام بهتر از پيشينيان خود، ايجاد كنند.در اين ها، برخلاف كتابخانه هاى يونانى، مراجعه كنندگان مى توانستند مستقيماً به طومار ها مراجعه كنند.اغلب حمام هاى عمومى روم نيز كتابخانه اى داشته اند.

اما در قرن ششم ميلادى، پس از فروپاشى امپراتورى روم و غلبه اقوام بَربََر و ژرمن از اروپاى شمالى بر روم و برقرارى تعصب مسيحيت قرون وسطايى تنها كتابخانه هاى بزرگ باقى مانده در ناحيه مديترانه در شهر هاى قسطنطنيه و اسكندريه براى مدتى داير بوده اند.با شروع بيدارى مجدد اروپا، اينجا و آنجا، راهبان صومعه نشين - بخصوص در سيسيلى و اسپانيا، مناطقى در جوار مسلمانان، كتب مسلمانان را به زبان لاتين برمى گرداندند. از آنجا اين كتب راهى ديگر مناطق مسيحى نشين شمال اروپا مى شدند. اينها كم كم، در كنار آنچه كه از نوشته هاى لاتين و يونانى هنوز باقى مانده و يا از بيزانس به آنها رسيده بود، پايه هاى كتابخانه هاى كنونى اروپا را تشكيل دادند.

عوامل مختلفى باعث شدند كه قرون ۱۶ و ۱۷ ميلادى را قرون طلايى كتابخانه بنامند. تا اين زمان هم تعداد كتب زياد و هم هزينه تهيه آنها كمتر شده بود. مهمتر اينكه، علاقه به خواندن همه گونه نوشته هاى كلاسيك و علمى در ميان عموم افزايش يافته بود و نيز رقابت ملى دولت ها باعث شدند تا هركدام در ساخت كتابخانه ها و نگهدارى كتب با يكديگر به رقابت بپردازند. علاوه بر اين، متفكرين و نويسنده هاى قرون دوباره بيدارى، مرتب شاهكار هاى جديدى مى آفريدند كه در كتابخانه هاى بزرگى نگهدارى مى شدند و تا به امروز هم چنين است. در انگلستان اولين كتابخانه اى كه افراد معمولى- يعنى كسانى كه عضو سازمانى مانند كليسا و يا كالج نبودند نيز مى توانستند از آن استفاده نمايند - با نام كتابخانه «زنجيره اى» فرانسيس تريگه در سال ۱۵۹۸ در شهر گرانتام ايالت لينكولنشير تأسيس شد. اين كتابخانه هنوز هم برقرار است و مى تواند ادعا كند كه اولين كتابخانه عمومى بوده است. اما كتابخانه هاى با مخازن باز و مجانى جهت استفاده عموم بطور رسمى در سال ۱۸۴۷ افتتاح شدند.

در آن زمان دولت انگليس كميته اى را مأمور تهيه برنامه اى براى نحوه ايجاد كتابخانه هاى عمومى در سراسر بريتانيا كرد. در سال ۱۸۵۰ قرار شد كه در هر شهرى با جمعيتى بيش از ده هزار نفر، با اخذ ماليات مربوطه، كتابخانه عمومى تأسيس شود. در سال ۱۸۷۰ قانون تأسيس مدارس عمومى باعث افزايش سواد عمومى، و در نتيجه، منجر به افزايش نياز به كتابخانه عمومى شد. تا سال ۱۸۷۷ تعداد شهرهايى كه در بريتانيا كتابخانه عمومى داشتند به بيش از ۷۵ كشور رسيدند. به تدريج كشور هاى ديگر نيز قوانين مشابهى را وضع كردند.

كتاب و كتابخانه در ايران كنونى: گفته مى شود كه هر ملت بزرگى تاريخ خود را مى نويسد. در تاريخ ملت ما اما از قلم افتادگى هاى زيادى هستند و گاهى نيز قسمت هايى را هم خود اجدادمان ننوشته اند. اكنون ما مانده ايم با بريده هايى، فقط شامل برد و باخت بعضى از جنگ ها، پهلوانى هاى واقعى و افسانه اى يك يا چند تن از سركرده ها و يا گرفتن و دادن غنايم و خراج ها. طبيعتاً اين تاريخ واقعى و كامل يك قوم نمى شود. تاريخ بايد شامل همه گونه فعاليت هاى گذشته او شود. بعضى از آنها مانند ساختمان ها، ازجمله معابد، مساجد، كاخ ها، خانه هاى مردمى، جاده ها، آبراه ها و سد ها ممكن است هنوز هم موجود و براى همه قابل رؤيت و افتخار باشند، اما برخى ديگر با گذشت زمان و خرابى ها، ديگر در معرض ديد نيستند. بايد بقايايى از آنها را از دل خاك بيرون آورده تا مايه غرور و افتخار يا سرافكندگى و عبرت آن قوم باشند. اما تاريخ اقوام بايد بسيار بيشتر از سرگذشت پهلوانان و اين ساختمان هاى باقى مانده و يا حتى بقاياى آنها را در بر گيرد. تاريخ قرار است همه جنبه هاى فعاليت اجزاى يك قوم را - روى قطعه خاكى كه وطنش را تشكيل مى دهد - از جمله: افكار، اقتصاد، علم و توان هاى فناورى، آواها و آرزو هاى ديرين آن را نيز به نمايش گذاشته، تشريح كند. مثلاً در مورد قوم كنونى ما؛ اصرار داريم اجدامان بيش از سه هزار سال در منطقه جغرافيايى ايران زمين فعاليت مفيد و كلان داشته اند و در رشد و پيشرفت بشر، به ميزان استثنايى سهيم بوده اند، پس بايد براى اثبات چنين نظرى - متناسب با ادعا - آثارى را عرضه نماييم.

تاريخ حافظه ايست از رخداد ها. اما همه رخدادها صرفاً در سازه هاى باقى مانده و زيرخاكى هايِ اكنون در موزه ها، خلاصه نمى شوند. درباره جنبه هايى ديگر، بايد افرادى به آينده اميدوار مى نوشتند و مى بايد اكنون در كتب و كتابخانه ها قابل خواندن باشند. جنبه ديگر از تاريخ بشر در حافظه اى نامحسوس كه در درون و وجود نسل كنونى هر قومى وجود دارد، نهفته است. اين هم ارثيه اى است از نوعى ديگر؛ كتابخانه اى است «نامكتوب»، كه بدون نظمى واضح و بدون فهرستى مشخص، در وجود انسانها، افكار و رفتار فردى و اجتماعى روزمره همه، توسط اجداد آنها، با الفبايى از نوعى ديگر، حك شده است. اين گونه ارثيه نيز، اگر در اين نسل شناخته نشود و آگاهانه تغييرى اساسى در آن داده نشود، براى نسل و حتى نسل هاى بعدى هم باقى مى ماند!

بدين ترتيب براى قوم ما، سازه هاى باقى مانده از تخت جمشيد، از قلعه بم ( البته قبل از تخريب مجدد آن)، مقبره سلطانيه، مساجد زيبا و سالم مانده، شهر سازى قديم در اصفهان و بسيارى ديگر از اين گونه و همه آنچه كه از اجدادمان، بويژه افكار و رفتار كنونى ما، همگى تكه هاى باقى مانده اى هستند از يك آيينه از گذشته ما، بعضى تكه ها در موزه ها و كتابخانه هاى كم خودمان موجودند ولى بيشتر آنها در سراسر جهان پراكنده شده اند.

لذا اين آيينه هيچ وقت، به سهولت و به طور يكپارچه و كاملاً مسطح در مقابل ما قرار نمى گيرد. بلكه نهايتاً بازتابى مى شود بسيار هم موج دار. اين است كه طبيعتاً در آن گاه رستم را مور و زمانى مورى را رستم مى بينيم. اقوام ديگر هم تاريخ دارند. در گذشته آنها نيز جنگ، كشتار، بلاهاى طبيعى، خوبى و بدى وجود داشته اند. بعضى از آنها در اثر ضعف فكرى و دور انديشى خودى، يا قدرت دشمن از بين رفته اند و يا بالعكس به دليل قدرت خود در مقابله با خصم، هنوز باقى مانده اند. آنها هم موزه ها، كتابخانه ها و اسطوره هاى خود را دارند، لذا وضع كنونى آنها نيز آيينه اى است از همه ضعف ها و قدرت هاى اجدادشان و بازتاب آنها در نسل كنونى.

يكى از خصوصيت هاى قديمى غربى ها، علاقه مفرط آنها به نگارش و مطالعه تاريخ است؛ چه خودى و چه دشمن. از بسيار قديم نسبت به آن كنجكاو بوده و در آن جست وجو مى كرده و مى كنند و از آن براى رفتار روز و برنامه ريزى براى آينده درس ها آموخته اند. آنها با وجود جنگ هاى خانمان سوزشان هنوز آيينه هاى همه چيزنماى خود را دارند كه تقريباً يكپارچه و كمابيش مسطح مانده و نماد آن در موزه ها و كتابخانه هايشان به سهولت در دسترس مردم مشتاقشان قرار دارد.

كافى است به طور مقايسه اى به بعضى از مظاهر اقوام آنها توجه كنيم؛ به آنهايى كه از قرن ها قبل از ميلاد، به تفصيل مشاهدات و تخيلات خود از وقايع روز را نوشته و براى آيندگان حفظ مى كردند. به چند نماينده برجسته اين وقايع نگاران و يا مورخين قديم آنها اشاره مى كنم: از نقش و از داستان هاى هرودوت و گزنوفون كمابيش در رابطه با تاريخ خودمان مى دانيم. اما در رابطه با تاريخ خودشان و ديگر اقوام اروپايى از دو نفر ديگر كه در پرورش فكرى نسل هاى آنها نقشى اساسى بازى كرده و هنوز هم مى كنند، احتمالاً كمتر مى دانيم؛ سزار و سيسرون. درباره اولى شايد از فيلم هاى سينمايى بدانيم كه او دوهزاره پيش امپراتور روم بوده و فرمانده قوا. معمولاً همين! در اروپا اما، حتى امروز، افرادى كه در دبيرستان زبان لاتين را فرا مى گيرند، مجبورند اول با كتاب معروف سزار: فتح گال (منطقه فرانسه امروزى) و نهايتاً با سخنرانى هاى وكيل مدافع و فيلسوف رومى، سيسرون، آشنا شوند. درس اول، كه گزارشى است - از كشور گشايى سزار در سرزمين گال ها - به سناى امپراتورى. براى نوجوانان امروز اروپايى اما - ضمن فراگيرى جنبه هايى از زبان لاتين- بطور كاملاً قابل فهم، شرحى است از وضع اجتماعى مردم و قبايل گال و ژرمن - اجداد مشترك اغلب اروپائيان. اين كتاب نيز درسى است براى راه و روش ملايم كشور گشايى. اروپائيان به كرات از اين درس در كسب كلنى هاى خود در جهان سوم استفاده كردند. در سال هاى بعدى، دانش آموزان، نه تنها بيشتر با زبانِ پايهِ زبان هاى كنونى مردميِ اروپا مأنوس مى شوند، بلكه از طريق سخنرانى هاى دفاعى سيسرون در دادگاه هاى رومى، به شناخت قوانينى مى رسند كه هنوز هم با گذشت بيش از دو هزاره، مبناى حقوق مدنى و جزايى غرب را تشكيل مى دهند، بدين ترتيب جوان اروپايى ضمن آشنا شدن با قواعد زبان لاتين، ناخودآگاه با پيشينه هاى فرهنگى جامعه خود نيز آشنا شده، هويت خود را با آن هماهنگ مى كند.

ولى تعليمات اجتماعى، و يكپارچه سازى فرهنگى، محدود به آشنا شدن با سزار و سيسرون نيستند و امثال اين دو تنها منابع فرم دادن ذهنيت كنونى جوانان آنها نمى شوند. بلكه از بچگى، حتى قبل از شروع اثرگذارى، كودكستان، مدرسه و خيابان بر ذهنيت فرد، اغلب در خانه با فرهنگ كتاب خواندن - كپى بردارى شده از رفتار خانوادگى پدر و مادر- نيز بعد ها، در روند تكميل دانسته ها، با فرهنگ مراجعه به منابع در كتابخانه هاى شهرى و گاه حتى سيار، و تجزيه و تحليل مستقل مطالب، آماده مى شود.

توده انبوهى از نويسندگان اروپايى قرون نزديكتر به ما، در ادامه آنچه كه از افرادى با جوهر افلاطون، ارسطو، سزار، سيسرون، پلوتاراك و غيره، خود ياد گرفته بودند، گاه به وقايع نگارى مى پرداختند و گاه نيز در قالب فلسفه، به تشريح برداشت خود از مفاهيم زندگى و جامعه مبادرت كرده و اغلب در چار چوب رمان، با برداشت و تخيلات خود از زندگانى و فرهنگ عمومى جامعه و بويژه عده اى ديگر، به مكتوب نمودن منظم يافته هاى علمى- فنى خود، روى خوانندگان خود اثر گذاشته، آنها را نيز ناخودآگاه تعليم مى دادند. ميزان اين گونه اثرگذارى ها را مى توان از جمله در انقلاب هاى سياسى- مردمى و نيز علمى - صنعتيِ قرون گذشته غرب مشاهده كرد. ولى اثرگذارى آنها فقط در تحولات سياسى و يا فناورى كشورشان نبوده بلكه و شايد بسيار مهمتر، در تجزيه و تشريح، فرم دادن و نهادينه كردن فرهنگ و يا عادات روزمره، به عبارتى ديگر، تدوين فهرستى منظم براى دسترسى سهل تر به مجموعه اى از اطلاعات نهفته در ضمير همه گونه افراد و اقشار اجتماعى خودشان بوده است.

وقتى به گذشته بر مى گرديم، به نظر مى رسد كه بشر پس از كشفيات لازم اوليه اش براى بقا و تحول روى كره زمين، به تدريج و براى مدتى مديد به سكون و تعادل فكرى نسبى رسيد. اِنگار همه جا، از شرق تا غرب، انسان ها با همه آنچه كه تا آن موقع (مثلاً پس از هزاره اول م) يافته بودند، اعلام كفايت داده اند. يا اينكه مأيوس، به اين درك رسيده اند، كه راهى ديگرى براى گشودن گره «گُوردى» (گره افسانه اى كه با گشودن آن به ضرب شمشير، اسكندر راهى فتح آسيا شد) زندگى روى كره زمين وجود ندارد.

اما ناگهان در منطقه اى از زيستگاه بشر اتفاقى رخ داد؛ متفكران و دانشمندان غرب با باورى ديگر بيدار شدند. آنها با كوشش و همراهى نسل ها از اقشار مختلف مردم شان، طى چندين قرن اخير با گشودن لااقل بخشى از «گره» ريزبافت جهان فيزيكى و شيميايى، اكنون به دركى شگرف از ساختار جهان رسيده اند، همه تلاش آنها اما مانند آب در هاون كوبيدن بيهوده مى ماند، اگر آنها نخست به جمع آورى و انباشت و فهرست نمودنِ قابلِ باز يابى همه دانش بشر در كتابخانه ها اقدام نمى نمودند، تا همه دانسته ها به يكباره و آسان از نسلى به نسلى ديگر برسد. از نتيجه فعلى اين تلاش ها همه ما كمابيش مى دانيم و از آن هركدام به وُسع و نياز خود بهره مى بريم. اما طى دهه هاى اخير، تلاش آنها به سوى شناخت، تنظيم و نهايتاً در اختيار گرفتن كتابخانه «نامكتوب»، يا ضمير معمولاً نامحسوس، به عبارتى ديگر، شناخت و به كار گيرى روانِ فرهنگيِ انسان ها نيز معطوف شده است. اين مى تواند به تكميل درك بشر از كل آنچه كه پروردگار آفريده است بينجامد، نيز مى تواند به تسلط كامل گروهى از انسان ها بر توده هاى جهان منتهى شود.

به هرحال - خوب و يا بد - روندى است به نظر توقف ناپذير! در همين دهه هاى اخير بسيارى از اقوام غير غربى نيز به اين تلاش همه جانبه بشر پيوسته اند و با جهانى شدن زندگى كنونى، هر كدام از اين اقوام سعى دارند در اين راه و كوشش، سهمى را از آن خود كنند. اما ظاهراً، براى قوم ما هنوز هم صرفاً داشتن خرابه هاى تخت جمشيد، طاق كسرى، چند معبد و مسجد، و چند جلد كتاب شعر، همان اثبات حقانيت بزرگى ما در ميان ملل مختلف مانده است و اين گونه ها را براى اين منظور خود كاملاً كافى مى دانيم. اما ملل ديگر نيز از همين آثار و خرابه ها به وفور دارند و بسيارى از آنها با وجود قدمتى مشابه و يا گاه حتى اندكى بيشتر، كمتر از آثار ما آسيب زمانه را ديده و گزند ها را تا حال سالم تر تحمل كرده اند؛ شايد هم در زمان خود مستحكم تر ساخته شده بوده اند. به هر صورت، چه كم و يا زياد، چه مستحكم يا صرفاً گلين، همانطور كه آورده شد، سازه هاى باقى مانده تنها يكى از ارثيه هاى يك قوم از اجدادش محسوب مى شوند. اما اگر جلال ملت ها صرفاً در ميزان موفقيتشان در رسيدن به آرزوهايشان خلاصه شود، مى بينيم كه قوم ما با وجود پناه بردن به عظمت و شكوفايى متصور از گذشتگانش، قرن هاست - طبق اشعار و آوا هاى ما كه همگى تبلور و نمايانگر ديد مثبت و يا منفى ما به زندگى موجود هستند - در مجموع از آنچه كه داريم نالان و ناراضى هستيم اما، اقوام اكنون به ظاهر خصم ما، از زمان هايى بسيار دور، با توسل به هر وسيله اى - مجاز و يا غير آن- موفق و بطور نسبى راضى بوده و هستند. چه ما بر راه رفته و تحصيلات آنها صحه بگذاريم و چه همه را مردود شمرده، تقبيح كنيم، مطمئناً يكى از علايم عريان و يا نهفته ميزان نارضايتى از طرفى، و از طرفى ديگر، اميد هاى جوانان ما، در همين هجوم چند ميليونى (طبق آخرين آمار= ۳‎/۸ ميليون) به دانشگاه ها و آرزو هاى اولياى آنها از اين سرمايه گذارى كلان است.

براى اين خيل، دانشگاه مظهرى است از غرب و نه از مكاتب و مدرسه ها و يا نظاميه هاى قديم ما؛ حتى اگر ما آنها را با نام بزرگان قديم خود مزين كنيم. اكثريت اين جوانان و اولياى آنها در پى دسترسى به كالا ها و رفاه نوع غربى هستند كه همگى مبتكران، سازندگان و برنامه ريزان آنهادر بيرون از جامعه ما فعال هستند. ما سالهاست كه از گذشته خود بريده ايم و اكثريت غريب به اتفاق ما - با هر درونى - علناً به لباس غربى در آمده ايم. دانشگاه ها و كتابخانه ها و بسيارى از ديگر مظاهر و ابزار فضل ما، و همه آنچه كه از خود در اختيار اين جوانان مى گذاريم، مانند لباس و پوششمان، متأسفانه فقط نمادين هستند. آنها نه با گذشته واقعى ما ارتباطى دارند و نه داراى محتوايى هستند كه اصل آنها در غرب داشته يا دارند.

همان طور كه با مثال زير اشاره خواهم كرد، جوان جست و جوگر ما، اگر از گذشته اش چيزى بداند، فقط افسانه و اسطوره هايى هستند كه شنيده است. اصلاً از طفوليت و بويژه در مدرسه و دانشگاه، امكان دسترسى به خود يافتن را از او گرفته و همه راه ها را بر او بسته ايم. بايد معترف باشيم كه در خانهِ كمترين مورد اين ميليون ها متقاضى «پيشرفت» غرب گونه، اگر اصلاً كتاب هايى وجود داشته اند، از نوع برملا كننده قدرت و ضعف فلسفه خودى و يا مقايسه اى با غرب نبوده است. فرهنگ بنيادى قوم ما، برخلاف تصور كنونى از خود و از اجدادمان - از زمان هاى بسيار دور - فقط لفظى است و نه مكتوب. اگر هم اينجا و يا آنجا، مورخى خودى، نه مفسرى غربى، از گذشته، برايمان نوشته است، يا اينكه خودش عيناً شاهد واقعه نبوده، بلكه ده ها و گاه حتى صدها سال پس از آن، آن را به نقل - همانطور كه آن را براى خودش زيبا مى پنداشته، نه لزوماً واقعاً رخ داده - مكتوب كرده است.

نيز اگر دانشگرى خودى، از يافته هايش سندى باقى گذاشته است، اطرافيان و نسل هاى بعدى، محتوايش را ناديده گرفته يا سريعاً به فراموشى سپرده و اصل سند نزد ما مفقود شده است. اين طور مى شود كه در ذهن ما همه رستم ها، با يا بى رخششان، هميشه همه هفت خوان ها را فتح مى كنند با اين حال ما همانجا مانده ايم. البته باور هاى تاريخى ما در داستان هاى زيبا و قصيده هاى شاهنامه فردوسى خاتمه نمى يابند. بلكه هميشه انواع رستم ها و رخش هاى ديگر را نيز داشته ايم كه از آنها نيز بسيار كم مى دانيم ولى با اين حال با ميل و افتخار زياد اماكن و مؤسسات خود را - بدون اينكه از فتوحات واقعى آنها چيزى بدانيم - به نام آنها مزين مى كنيم!

مثلاً- با فرض اينكه بخواهيم بدانيم - در فهرست موجود در سايت اينترنتى كتابخانه ملى، بيهوده براى كتابى درباره تاريخ كتاب و كتابخانه در ايران مى گرديم. پس در قرن ۱۴ هجرى يك شهروند علاقمند ايرانى، بايد چگونه عطش كنجكاوى خود را رفع كند درب مخازن اغلب كتابخانه هاى ايران را - از جمله كتابخانه ملى نوساز ما- بر روى مراجعين عوام بسته اند. اصولاً همه مى دانيم كه بسيارى از كتب و نوشته هاى قديم يا به طور كامل و يا ناكامل و سليقه اى فهرست و محتوى بردارى شده اند. در اين فاصله شايد براى محقق سمج ايرانى راحت تر باشد خرج و رنج سفر به كتابخانه شرق شناسى و مخازن برروى همه مراجعين باز يكى از شهر هاى اروپا را قبول كند، تا به اطلاعات مورد نظر خود سهل دست يابد.

در خاتمه اين نوشته در باره انبارهاى دانش باقى مانده از گذشتگان خودمان، لازم مى دانم به آنچه كه زمانى قرار بوده انبارى اختصاصى براى دانش علمى - فنى ديگران نزد ما شود، اشاره اى كنم. در واقع انگيزه اصلى من براى اين نوشته نيز، پس از مراجعه اخيرم به يكى از اين مكانِ هاى براى هر دانشگر «مقدس»، شروع شد. ولى براى درك اين دردنامه لازم است ابتدا خواننده را، به سال هاى اواخر دهه ۴۰ كه پس از سالها تحصيل و پژوهش در رشته شيمى به دعوت آقاى دكتر مجتهدى رئيس وقت دانشگاه تازه تأسيس صنعتى شريف، به كشور بازگشتم، برگردانم. لازم به ذكر است كه در آن زمان آقاى مجتهدى براى جلب ما به بازگشت به ايران مى گفت كه اين دانشگاه قرار است دانشگاه MIT ايران شود! اما شگفتا كه در بدو ورود به اين دانشگاه «عالى»، متوجه شدم در آنچه كه در آن زمان آن را كتابخانه مى خواندند، حتى يك جلد كتاب شيمى به زبان انگليسى وجود ندارد.... با وجود انواع ناهنجارى ها و ناكامى هايى ديگر، مانند و همراه بسيارى ديگر، مانديم و سال ها نتوانستيم از آنچه كه به زحمت در خارج براى خودمان و يا ضمن خيال هاى ديگر دوران جوانى، به عنوان تحفه براى وطن، يادگرفته بوديم استفاده اى واقعى ببريم و يا به كسى برسانيم. اما بالاخره پس از چند سال، درى به تخته خورد و مقامات سر كيسه را اندكى شل كردند و ما توانستيم از جمله «اسباب بازى هايى» ديگر، به كتابخانه مورد نظرمان - در واقع به شََبَهى از آنچه كه در دوران تحصيل خودمان، مى شناختيم - دست يابيم. تا سال هاى ۵۸-،۵۷ مجموعه شيمى كه برايش چند صد هزار دلار آن زمان هزينه شده بود، شايد مى توانست با تمام نواقصش، براى استاد و دانشجو منبعى براى يافتن اطلاعات مورد نياز تقريباً هرگونه پژوهش تلقى شود. با مراجعه به فهرست و تاريخ كتب و مراجع جديد كه بعد از سال ۱۳۵۷ به اين مجموعه اضافه شده اند، مشخص است كه اين كتابخانه نيز، مانند بسيارى موارد مشابه، مورد بى مهريِ، در وهله اول، اساتيد و مسئولين دانشكده قرار گرفته است. با وجود اين، تا سال ۱۳۷۲كه به ايران بازگشتم و به آن مراجعه كردم، مى شد با زحمت، اندكى بيش از قبل، هنوز هم از آن به عنوان كتابخانه مرجع شيمى استفاده كرد.

ولى اكنون ۱۴ سال از آن زمان گذشته است. چندى پيش، صبحگاهى، براى يافتن راه ساخت تركيبى مورد نياز صنعت كشور، راهى آنجا شدم. متأسفانه تا ظهر آن روز موفق نشدم مطلب خود را در ميان انبوه كتب و مجلات مرجع آنجا بيابم. نه اينكه اين اطلاعات هيچ گاه در آن مكان نبوده است. خود زمانى مسئول جمع آورى منابع مربوطه بودم؛ مى دانم كه اينگونه اطلاعات وجود داشته اند. ولى اكنون، از ميان اين همه كتب و مجلات علمى مربوطه، بخشى مفقود، بعضى جلد ها پاره شده، اوراق آنها در شرف از هم پاشيدن هستند، پشت نويس آنچه كه جديداً از نو صحافى شده، بار ديگر پاك شده و يا به هر صورت ناخوانا و با وجود شماره هاى رديف روى گُرده مجلدها در قفسه ها- كلاً خاك خورده - به طور درهم قرار گرفته اند.

اين شد كه پس از تلف كردن نيمى از روز، بدون حتى نزديك شدن به مقصد، به خانه بازگشتم تا لااقل دردم را با اين نگارش، اندكى تسكين دهم. همكاران محقق گرامم در دانشكده مربوط به آن «كتابخانه» مى گويند: اكنون همه نيازهاى تحقيقاتى و منبع يابى شان را از طريق اينترنت رفع مى كنند و ديگر به كتابخانه اى نياز نيست.

ولى من مى دانم كه تنها از طريق سايت هايى مجانى كه در اختيار دارند، اين امريست نا ممكن و يا لااقل ناقص. در شرايطى ديگر، اين مجموعه، ارزشى لااقل چند صد ميليون تومانى مى داشت.

به فكرم رسيد كه براى نابودى اجسام و يا كتب يا تاريخ ارزشمند قوم ما، هيچ گاه نيازى به پيش كشيدن پاى مغولان نيست!

قسمت قبل   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837