جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  05/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

شناخت كافكا
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: جواد لگزيان
منبع: javad.lagzian@gmail.com

نقدي بر كتاب " شناخت كافكا " نوشته دكتر بهرام مقدادي


در كتاب «شناخت كافكا» بهرام مقدادي با زباني ساده و روان به نقد و بررسي يكي از پيچيده ترين و پر ابهام ترين نويسندگان دوران معاصر كه شناخت او كليد فهم بسياري از آثار ادبي و فلسفي زمان ماست ،پرداخته است.

فرانتس كافكا در محله اي قديمي در پراگ در سوم ژوئيه 1883ديده به جهان گشود.از نخستين روزي كه فرانتس گام به دبستان گذاشت يعني 16 سپتامبر 1889 در راه مدرسه آنگونه كه بعدها در نامه اي به دوستش ميلنا جسينكا نوشت با چشمان هوشيارش جهان بيرون از خانه را زير نظرگرفت.

جهاني كه او بعدها آن را مورد نقدي انديشمندانه قرار داد. كافكا در دوران دبيرستان به مطالعة آثار سورن كه ير كه گور و اسپينوزا پرداخت و با وجود فضاي متحجر و خشك مدارس سختگير چكسلواكي قرن نوزدهم كه زير تسلط اتريش قرار داشت به آزاد انديشي روي آورد و با ميخكي سرخ به گوشه كت خود برخلاف تفكر رايج روياي دنياي ديگري را در سر پروراند.

در شناخت كافكا يكي از دغدغه هاي مهم مقدادي آموزش شيوه نگاه و نقد ادبي به دانشجويان و پژوهشگران جوان است تا آنها با روش هاي نقد علمي آشنا شده و به جاي پذيرش تئوري هاي رايج ادبي شجاعانه گام در راه انديشه ي جدي درباره ي نويسندگان مهم و انديشمندان معاصر بگذارند.

در اين كتاب در بخش نخست زندگي نامه ي فرانتس كافكا و مسائل خانوادگي او مانند ارتباط او با خانوادهاش به ويزه پدر كافكا كه شخصيتي مستبد داشت مورد بررسي قرار گرفته است.

همچنين خصوصيات فردي او از جمله علاقه اش به ارتباط با مردم عادي، قرار گرفتن در صف تهيه ي ارزاق عمومي همچون بقيه مردم و احترام او براي ديگران آمده است.

در اين بخش همچنين فضاي پراگ در اواخر قرن نوزد هم و شرايط خاص حاكم بر زندگي كافكا به عنوان يك يهودي آلماني زباني توصيف شده است.
در اين بخش مي خوانيم كه كافكا موفق شد دكتراي حقوق را در 18 ژوئن 1906 در پراگ دريافت كند و در دفتر حقوقي يكي از بستگانش به كار مشغول شود.
او پس از مدتي كار در داد گاههاي پراگ سرانجام وارد اداره ي بيمه سوانح گرديد و از نزديك با اوضاع جامعه ي چلسلواكي آن روز آشنا شد.

هر چند كافكا با توجه به خصوصيات و ويژگي هاي شخصي در فعاليت هاي جمعي سياسي شركت نكرد اما با آگاهي عميق اجتماعي، شرايط زمان را درك كرده و با نگاهي معطوف به حقيقت بزرگي چون آزادي انسان به نوشتن روي آورد.
فرانتس كافكا در اين زمان خود را چنان از لحاظ روحي و دلهره هاي فكري به كي يركه گور نزديك مي ديد كه در نامه اي به دوستش اسكارباوم، كي يركه گور را ستاره اي درخشان در سرزمين دست نيافتني ناميد.




در اين بخش همچنين تاثير مكاتب ادبي و هنري زمان نويسنده چون سورئاليسم و اكسپرسيونيسم بر او مورد بحث و قرار گرفته است.
كافكا هرگز نتوانست بين زندگي شخصي معمولي و نوشتن به يك آشتي دست يابد و سرانجام رابطه اش را با نامزدش فليسه در آستانه ي سي سالگي قطع كرد و با ذهني كمال گرا براي هميشه با جهاني كه فليسه نماينده ي آن بود،
جهان پر زرق و برق ظواهر مادي و اشرافيت متكبر بدرود گفت.
نامه هاي كافكا و يادداشت هاي روزانه او به اضافه ي گفتگوهاي او با گوستاويانوش همكار وي در اين برداشت از زندگي كافكا به عنوان منبع مورد استفاده قرار گرفته است.

در پايان بخش نخست جايگاه هنري كافكا در جهان غرب و بلوك شرق سياسي بررسي شده است.
سپس مصاحبه خواندني بهرام مقدادي با پرفسور رومن كارست از هواداران پر شور بهار پراگ درباره ي كافكا آمده است.

يكي از گفتارهاي شورانگيز سارتر را در پايان اين بخش مي خوانيم.سخنان ژان پل سارتر در زمينه ي نگاه به آثار كافكا در كنفرانس صلح مسكو در ژوئيه 1962 در زمينه تحريف انديشه و پيام كافكا در غرب و سكوت در شرق تصوير جامعي از رفتار جامعه جهاني با كافكا را ترسيم مي كند.

در بخش دوم داستان «داوري» كه داستاني سورثاليستي بر مبناي كشمكش عاطفي ذهن نويسنده در انتخاب هنر نويسندگي يا زندگي معمولي است ،با نگاهي به زندگي خصوصي كافكا تحليل شده است.

كافكا در رمان «آمريكا» تصوير خود از جامعه ي آرماني كه به جاي رقابت ها در آن مناسباتي انساني حاكم است را ارائه مي دهد.
در داستان «مسخ » گره گوار سامسا قهرمان اصلي از پذيرفتن كابوس دردناك اجتماعي كه در آن ويژگي هاي انساني او سلب شده است سرباز مي زند و به روياي ترس آور ديگري پناه مي برد.
در فصل سوم مي خوانيم كه فرانتس كافكا از چهارم تا هجدهم اكتبر 1914 يعني در همان سالي كه دست اندركار نوشتن رمان محاكمه بود، داستان گروه محكومين را نوشت.
او در گروه محكومين وحشتي كه جنگ جهاني اول در جهان ايجاد كرده بود و چهره ماشين زده همه چيز حتي مرگ را به تصوير كشيد. كافكا در اين داستان به شكل زير كانه اي همچنين استعمار قرن نوزدهمي اروپا در جهان سوم را محكوم كرد.

در "محاكمه" كافكا پوچي و شكست مبارزه ي فردي "ژوزف كا"را كه صرفاً به نيروهاي خود متكي است در برابر اجتماع نشان مي دهد.در اين داستان بزرگترين نقطه ضعف او يعني عدم وجود تصوري ديگر از جامعه جز جامعه رايج توصيف شده است.
ژوزف كا نمي تواند مبارزه فردي خود را با مبارزات اجتماعي توام كند و بنابراين به تلخي شكست مي خورد.




در فصل چهارم داستانهاي كافكا در 1916 در مجموعه پزشك دهكده نقد و بررسي شده است.
در داستان" در رديف آخر" كافكا از ديد يك تماشاگر جوان زن سوار كار معلولي را توصيف مي كند كه نشسته بر اسبي ميدان سيرك را دور مي زند. در قسمت بعدي داستان خانمي زيبا وارد ميدان مي شود.
در اين داستان تبعيض زشتي كه تماشا چيان بين زن سوار كار و زن زيبا مي گذارند و فرهنگ شي زده و بي احساس مورد انتقاد واقع مي شود و تماشاگر جوان ،به نمايندگي از انسانيت در حالي كه به نرده اي تكيه مي دهد به تلخي روزگار مي گريد.

دلهره ي انتخاب بين عوامل مختلف و مسئوليت انسان در برابر زندگي در داستان پزشك دهكده تم اصلي داستان است.
در بررسي اين داستان زندگي خصوصي كافكا و نمادهاي به كار رفته مانند: مهتر، زمستان و اسب ها كاملاً مورد تحليل و نماد شناسي قرار گرفته اند.
در بخش پنجم كافكا و انتقادات وي از تعاليم كليسا در داستان" گراكوس شكارچي" تشريح شده و نگاه كافكا به آموزش هاي مسيح و پيام او با نظر به انديشه هاي كي يركه گور مورد بررسي قرار گرفته است.

در اين بخش همچنين در داستان "ديوار بزرگ چين" مناسبات استعماري اتريش در چكسلواكي با قلم تند كافكا به باد انتقاد گرفته شده است اين برداشت با خوانش دقيق متن و تحليل فاكت هاي اجتماعي روزگار نويسنده به دست آمده است.

در فصل ششم در داستان" قصر" كافكا روايتگر از خود بيگانگي انسان معاصر است. در اين بخش داستان از منظر چهار ديدگاه كه يكي قصر را مظهر نيروي متافيزيكي، يكي مظهر ناخودآگاه انسان و ديگري مظهر استبداد پدري دانسته است و همچنين ديدگاه جامعه شناختي مورد تحليل قرار گرفته است.

آلبر كامو مي گويد كه "محاكمه بيماري زمانه ما را بيان مي كند اما قصر راه درمان آن را نشان مي دهد.تلاش قهرمان قصر براي شناخت و تغيير شرايط راهكار او است.
در" هنرمند گرسنگي" كافكا آرزوي خود براي جهاني معنوي را در داستاني نمادين بيان مي كند كه اين نمادها پزوهش و نمادشناسي شده است.
ديد منفي كافكا نسبت به شناخت جهان تنها باتكيه بر علم و تكنولوژي در داستان" كاوشهاي يك سگ" تشريح شده است.

در فصل سخن آخر يكي از آخرين داستانهاي كافكا به نام" لانه" فرار هنرمند از اجتماع و درون گرايي او به تصوير كشيده شده است.
در"شناخت كافكا "خوانندگان مي توانند با خط سير انديشه ي يكي از بزرگترين نويسندگان تاريخ بشري آشنا شوند.
كافكا تا سوم ژوئن 1924 در چهل و يك سالگي با شهامت با بيماري سل مبارزه كرد و با آرزوي جهاني با مناسباتي انساني، عادلانه و زيبا در آسايشگاه معلولين كي يرلينگ درگذشت.

كافكا تا آخرين روزها با قلمي سرشار از احساسات انساني از دنيايي يكسره متفاوت نوشت و با قلم خود دين خويش را به حقيقت ادا كرد.


   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837