جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  31/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > گزارشات

كتاب سازى و كتاب سوزى
گروه: گزارشات
نویسنده: اسماعيل آزادى
منبع: درگفت و گو با مهدى محسنيان راد، استاددانشگاه

تمدن جديد در اروپا زمانى آغاز به نشو و نما كرد كه گوتنبرگ دستگاه چاپ را به عنوان نخستين تكنولوژى رسانه اى به جامعه بشرى عرضه كرد. مدتى بعد كتاب و نوشته جات مكتوب چنان نقشى را درتمدن سازى جديد ايفا كرد كه نسبت آن با سالها و قرن هاى قبل از آن تفاوتى فاحش داشت.

هر چند ورود اين صنعت به ايران با يك تأخير ۳۰۰ساله صورت گرفت. اما ورود آن به ايران نيز نتوانست ايرانيان را در وداع با استبداد و جامعه توده وار كمك كند. چرا كه اين صنعت نه تنها دراختيار بدنه اجتماعى قرارنگرفت بلكه از پتانسيل آن جهت تحكيم مبانى استبداد بهره بردارى شد و كمكى به سازماندهى نظام اجتماعى مدرن در ايران نكرد.

از سوى ديگر هنوز جامعه ايران با آداب كتاب و كتابخوانى و مطبوعات خو نگرفته بود كه راديو به عنوان رسانه اى ديگر توجه جامعه را به خود جلب كرد اما باز افسوس كه اين رسانه نيز تنها درخدمت حاكميت قرار گرفت و اين روند با ورود رسانه هاى ديگرى چون تلويزيون، ويدئو و ماهواره ادامه يافت.

اما دولتى بودن اين رسانه ها نيز همانند گذشته ادامه يافته است. هرچند در زمانه ما اينترنت يك ساختار شكنى سترگ دراين زمينه ايجاد كرده است. مفاهيم فوق بستر بحث ما با دكتر مهدى محسنيان راد كارشناس برجسته ارتباطات است كه درپى مى آيد.

همانطور كه مى دانيد جامعه ايران، يك جامعه درحال گذار است و اين فرايند گذار جامعه از سنت به مدرنيته بسيار طولانى شده است و حتى به اعتقاد برخى جامعه شناسان نيز اين فرآيند تعليق، بازهم ادامه خواهدداشت و ظاهراً تازمانى كه جامعه ايران به يك سازماندهى مدنى مدرن برسد، زمانى طولانى را درپيش داريم. براى ورود به بحث، باتوجه به تخصص شما درحوزه ارتباطات، مى دانيم يكى از فرآيندهايى كه مى تواند جامعه را به سمت مدرنيت، كارجمعى و سازماندهى نظام اجتماعى پيش ببرد، ارتباطات است.

در اينجا مى خواهم سؤال كنم كه شما چه تعريفى از اين فرآيند زايمان طولانى به دست مى دهيد؟

> قبل از هرچيز لازم است بين من و شما و خوانندگان، توافقى درمورد اين واژه ها باشد. هرچند وقتى مى گوييم ارتباطات، همه حوزه ارتباطات، ازجمله ارتباطات ميان فردى، گروهى و جمعى را شامل مى شود. اما اينجا منظور ما بيشتر همان ارتباط جمعى و بحث رسانه ها و ابزارهاى آن مثل كتاب، گرامافون، ضبط صوت و... است. دوم اينكه مقصود ما از مدرنيته نيز بايد مشخص شود كه ما مى توانيم آن را به دو قسمت تقسيم كنيم.

يكى مفهوم «تجدد» و ديگرى «تمدن». ما تأثير متقابل رسانه ها و ارتباطات را با تجدد تمدن دنبال خواهيم كرد. اما به هرحال اين سؤال بسيار مهمى است و من مى توانم فكركنم كه در ماجراى به درازا كشيدن اين زايمان تمدنى، رسانه ها نقش داشته اند.

شايد به نوعى فقدان رسانه ها نقش داشته اند. > اين هم يك نوع حدس است. اجازه دهيد نگاهى ريشه اى تر داشته باشيم. من يك كار سنگين تحقيقى را دردست انتشار دارم به نام «ايران درچهار كهكشان ارتباطى». الآن كه كار به انتها رسيده، متوجه شده ام، آنچه در سال ۱۳۶۸ براى اولين بار دركتاب «ارتباط شناسى» مطرح كردم و گفتم كه وقتى وارد «كهكشان گوتنبرگ» شديم، يعنى رسانه چاپ به عنوان اولين رسانه در ايران شكل گرفت.

ما يك توقف بسياركوتاه ـ به اندازه توقف در يك قهوه خانه ميان راه ـ دركهكشان گوتنبرگ داشتيم و به يمن پول نفت، ما را به سرعت به كهكشان «ماركونى» (راديو) بردند. نكته دوم اينكه من درآن كتاب اشاره كردم كه اروپا و آمريكا و غرب، ۳۰۰سال در كهكشان گوتنبرگ اقامت داشتند، يعنى چيزى حدود ۶ـ۵ نسل در آن دوران صبح ها روزنامه و كتاب خواندند.

وقتى اين غربى ها درآستانه رفتن به كهكشان ماركونى بودند، يك چمدان بسياربزرگ از ميراث فرهنگى كهكشان گوتنبرگ را همراه خود داشتند. اما ما به خاطر آن توقف كوتاه، ميراث فرهنگى بسياركمى از دوران گوتنبرگ داشتيم و پس از آن وارد كهكشان ماركونى شديم.

اكنون مى خواهيد اين گفته ها را نقض كنيد؟

> اكنون كه تحقيق سنگين ۷ساله من تمام شده، مى خواهم اين گفته ها را اصلاح كنم. وقتى ما با يك تأخير ۳۰۰ساله وارد كهكشان گوتنبرگ شديم، يك صندوقچه بسيار بزرگ همراه خود داشتيم كه درآن ميراث يك كهكشان ديگرى بود! كه در فاصله بين كهكشان شفاهى و كهكشان نوشتارى «گوتنبرگ» درايران بود.

اين كهكشان چهارم چه بود؟

>دراين كتاب به اين پرسش پاسخ داده ام مبنى بر اين كه چهار كهكشان ارتباطى را طى كرده است. شما مى توانيد فكركنيد ازدورانى كه مك لوهان مى گويد «دوران شفاهى انسان درحد شنود وى بوده يعنى درحدى كه او صدا را مى شنيده است» ولى ما ايرانى ها بعد از آن كهكشان شفاهى، يك دوران بسيارطولانى را طى كرديم كه بنده معتقدم حتى منشأ سينما، چاپ و كاغذ را مى توان دراين كهكشان چهارم ايران پيداكرد. اما چون امروز بحث من و شما اين نيست، مى خواهم به سرعت از اين بحث بگذرم. اما مى خواهم بگويم ممكن است كيس(Case) جديد و منحصر به فردى از ارتباطات، تمدن و تجدد و توسعه ارتباطات دردنيا وجودداشته باشد كه ريشه آن در اين كهكشان است.

اما بالاخره ما وارد كهكشان گوتنبرگ شديم...

> بله، وقتى وارد كهكشان گوتنبرگ مى شويم، آن صندوقچه را به همراه داريم. اما حكومت هاى آن عصر درايران به شدت جلوى بهره بردارى ما را از ميراث گذشته مى گرفتند. يعنى اجازه نمى دادند به كمك صنعت گوتنبرگ بتوانيم از آن ميراث در راستاى تمدن خود استفاده كنيم.

يعنى شما يكى از عوامل را حكومت هاى وقت مى دانيد؟

> اين حرف، نكته مهمى است. زيرا سخت افزار چاپ شكل گرفته بود و مثلاً قبل از روزنامه «كاغذاخبار» درايران كتاب منتشرمى شد. ليكن حكومت از اين افراد براى پروپاگانداى خودش استفاده مى كرد. اين اتفاقى است كه هنوز هم درحوزه مطالعات آن طور كه بايد و شايد به آن پرداخته نشده است.

چه اتفاق رسانه اى درايران موجب شد تا ما توقف كوتاهى دركهكشان گوتنبرگ داشته باشيم؟

> ببينيد، ما ايرانيان قبل از اين كه وارد كهكشان گوتنبرگ شويم خاطرات تلخ تاريخى را درمورد برخورد با «كتاب» به عنوان يك رسانه داريم. مثلاً؟ > كارى كه سلطان محمود غزنوى با «كتاب» فردوسى به عنوان يك اثررسانه اى كرد درخاطره كسانى كه درايران وارد كهكشان گوتنبرگ مى شدند وجودداشت، علاوه بر آن درخاطره ايرانيان «تابلوى بيستون» با آن محتواى عظيم و خاص، نصايح «قابوس ابن وشمگير» و يا «نظام الملك» كه براى پادشاهان نوشته شده بودند، وجودداشته است.

در غرب دوران قرون وسطى هم مشابه اين اتفاق افتاده بود؟

> خير. اگر ما بخواهيم وارد اين بحث شويم، من بايد خيلى توضيح بدهم تا برسم به اينكه وقتى ما وارد كهكشان گوتنبرگ شديم، يك چمدان خيلى بزرگ داشتيم.

دراين چمدان چه بود؟

> ما دراين چمدان تعدادزيادى محصولات قابل چاپ داشتيم. اما اولين كتابى كه درايران به فرمان حكومت چاپ مى شود، «فتح نامه» ناميده مى شود. اين نسخه امروزه درگنجينه آستان قدس موجوداست. كل كتاب فتح نامه، جريان شكست ما از روس ها و ازدست دادن قفقاز و قرارداد تركمانچاى است!

يعنى «تحريف» تا اين حد بارز بوده است. خالى بندى رسانه اى و سخنرانى مقامات دولتى از اين بالاتر هم مى شود؟ آيا استفاده از رسانه ها براى روابط عمومى آن هم در بزرگ سازى و مجازى سازى واقعيت ها ازاين بيشتر مى تواند باشد! هنگامى كه كاغذاخبار ميرزاصالح شيرازى منتشرمى شود، در يك خبر ۲۴سطرى، ۱۴ لقب براى محمدشاه به كارمى رود. درواقع، شرايطى فراهم مى شود كه يك دروازه بانى سهمگين براى قلم ايجاد مى شود و اجازه نمى دهد يك سرى موضوع ها به گوش مردم برسد. اتفاق مهم براى ما اين است كه وقتى وارد كهكشان گوتنبرگ شديم ازاين سخت افزار در راستاى منافع حكومت مقتدر استفاده مى شود.

البته خيلى جالب است كه درتمام طول اين سال ها استفاده از اين ابزارها به عنوان پاسدارى از منافع مردم صورت مى گيرد و اين همان اشتباهى است كه روند مطالعه ديدگاه هاى آقاى «لرنر و شرام» بدون توجه به اين اتفاق كه دركشورهاى جهان سوم افتاده، ما را به جايى نمى رساند.

يعنى فقدان آزادى قلم؟

> من اسم اين را فقدان آزادى قلم نمى گذارم. اين يك پديده خاص است. وقتى غرب، روند دستيابى به رسانه ها را طى مى كند، برخى از جدل هاى آزادى پشت سرگذاشته شده است. جدل هاى ما مربوط به ايستگاه شماره۳ است. درحالى كه آنها در ايستگاه شماره۹ هستند. درايران خيلى زود، امكانات سخت افزارى ايستگاه شماره۹ به كمك پول نفت وارد شد درحالى كه ما از لحاظ فرهنگى هنوز در ايستگاه شماره يك بوديم.

آقاى دكتر! مطالعات آقاى لرنر و شرام چه نوع مطالعاتى را درمورد ايران انجام داده بود كه شما نسبت به آن اعتراض داريد؟

> آقاى لرنر در سال ۱۹۵۰ تحقيقات خود را در ۶كشور ازجمله ايران انجام داد و ۳۰۰مصاحبه انجام داد. به آمريكا برگشت و پس از ۲سال دوباره به اين ۶كشور بازگشت و ۴۰۰ مصاحبه ديگر با افراد شهرى و روستايى انجام داد و درسال ،۱۹۵۸ يك فرمول بسيارمهم را مطرح كرد و شرام نيز آن را با كمى بسط ادامه داد و اين الگويى شد براى تمامى كشورهاى نظير ايران كه چگونه از وسايل ارتباط جمعى استفاده كنند.

آقاى شرام حتى با آقاى جواهر لعل نهرو دوستى خانوادگى و ملاقات هاى مستمر برقراركرد. هند ازجمله كشورهايى بود كه اين الگو را به كار گرفت.

اين الگو چه مى گفت؟

> اين الگو طرحى را مطرح كرد به اين ترتيب كه اگر شهرنشينى در كشورهاى در حال توسعه رشد كند وبه ۲۵ درصدبرسد، متعاقباً سواد توسعه پيدا خواهدكرد و پس از آن وسايل جمعى گسترش پيدا خواهدكرد و در نتيجه آن مشاركت افزايش خواهديافت و ما به اين ترتيب به توسعه خواهيم رسيد.مشاركت رانيز به مشاركت اقتصادى ومشاركت سياسى تقسيم كرد. براى هركدام از آنهانيز يك شاخص تعيين كرد. بنابر نظر ايشان اگر در ايران، روزنامه، راديو، صندلى سينما و... را به هزار نفر افزايش دهيم، خود به خود به تمدن خواهيم رسيد.

از نگاه ديگر گفت اگر ايرانى سنتى براى بيشتر خرج كردن انگيزه پيدا كند يعنى بيشتر كار كند، بيشتر سرمايه گذارى كند و درصد سرمايه گذارى به GNP افزايش پيدا كند، توسعه شروع خواهدشد.

مثلاً گفته شد كه مى توانيم آگهى هاى تجارتى را افزايش دهيم. پخش آگهى هاى تجارى مى تواند به افزايش توسعه كمك كند و حتى اين ديدگاه مطرح شد كه هيچ اشكالى ندارد كه به شكل تمدن غربى در بياييم.

لرنر پس از آن تحقيق باز هم به ايران آمد؟

> آقاى لرنر سال ۱۳۵۵ دوباره به ايران آمد او در يكى ازمصاحبه هايش با يكى از دوستان من گفت كه ديدن مينى ژوپ از تلويزيون مى تواند ما را در رسيدن به جامعه صنعتى كمك كند. در واقع به نوعى تجدد و تمدن يكسان دانسته شد.

در حالى كه تجدد نرم افزار تمدن است؟

> تجدد در ايران در واقع گچ ايوان است. كشورى مثل ما به دليل پول نفت توانست به سرعت شكل ظاهرى خودش را تغيير دهد. مثلاً كت و شلوار تن كرديم، كلاه گذاشتيم، كراوات زديم، تلويزيون تماشا كرديم، كافه رفتيم وهمه چيز در حوزه زندگى متجددانه فراهم شد. انواع اتومبيل را واردكرديم از هر مدل ماشين ۵ تا درتهران وجودداشت و نوعى نابرابرى سنگين به واسطه پول نفت به وجودآمد. اينجا بود كه ما كم كم به كمك رسانه ها و وسايل ارتباط جمعى به مردممان اين را تفهيم كرديم كه اگر ما متجدد شويم، به طرف تمدن خواهيم رفت.

اين نكته بسيار مهمى است كه ما سال هاى زيادى از اواخر دوران كهكشان گوتنبرگ و آغاز كهكشان ماركونى را تا انقلاب اسلامى، براى نمايش تجدد صرف كرديم. پول نفت هم اجازه داد كه ما خيلى سريع شكل شهرها را و در كل همه چيزمان را تغيير بدهيم. به عبارت ديگر وسايل ارتباط جمعى از يك طرف با توصيف تجدد به عنوان تمدن و همه گير كردن تجدد، كمك كرد تا آن زايمان اينقدر طولانى شود.

در واقع شكل محتوايى تجدد صورت نگرفت؟

> بله، شكل محتوايى صورت نگرفت. نكته ديگر اينكه چون درتمام طول تاريخ رسانه ها در ايران، تقريباً مى توان گفت رسانه ها در اختيار حكومت ها بوده اند ـ مثل هفتاد سال از دوران مطبوعات در ايران كه روزنامه ها دولتى بودند، قانون مطبوعات وجود نداشته وحكومت روزنامه را مثل يك بوق با ارتباط يك طرفه به كار مى برد كه در تحميق ملت از آنها بهره گرفته شد. شما ببنيد از همان ابتدا كه توانايى چاپ تصوير و كليشه در ايران حاصل مى شود، عكس شاه در روزنامه ها چاپ مى شود و يك صفحه تمام از او تعريف و تمجيد مى شود به طورى كه وقتى روزنامه را مى خوانيد، فكر مى كنيد اين فرد، شايسته ترين و لايق ترين و تواناترين رهبرى است كه در كل كره زمين وجوددارد هنگامى كه بخش خصوصى به رسانه ها دست پيدا مى كند، اولاً به شدت كنترل مى شوند ثانياً متأسفانه بايدبگويم خيلى از آنها، كارگزاران حكومت مى شوند و با استفاده از رانت هاى دولتى كار خود را انجام مى دهند.

در واقع يك مجموعه و يك خلق دور هم جمع مى شوند تا روى اين دو پديده كار كنند:

۱ـ تجدد يعنى تمدن

۲ ـ پروپا گانداى حكومت يعنى مدح وثناى حكومت. موانع سازماندهى نظام اجتماعى در ايران

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837