چرا كه فلسفه، تفكر و پيدايش تشكل هاى غيردولتى به دليل كاركردهاى ناكارآمد، ناپايدار و نابسامان نهادهاى دولت، بازار، احزاب سياسى كه در سراسر جهان بوده است، در واقع انديشه تشكل هاى غيردولتى آلترناتيو و راه حل عملى براى تمامى مراكز تصميم گير و تصميم ساز بومى، منطقه اى، ملى و فراملى است. برنامه عمل و راهكار اجرايى تشكل هاى غيردولتى با نگاه جهانى و بوم نگرى، سيماى دموكراتيك به فرآيند جهانى شدن مى دهند. توسعه پايدار فرآيند و تحولى است كه ابتدا در انديشه انسان ها رخ مى دهد و سپس تعيين مسير براى رسيدن به يك هدف مشترك اما با مسئوليت متفاوت است. هر گروه انسانى داوطلب با درك درست و شناخت همه جانبه از مجموع شرايط زيستى، فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى فعاليت محورى خود را تعيين مى كند آنگاه در پى راهكارهاى اجرايى بومى و ملى توسعه پايدار است. فراموش نكنيم كه ما در زيست كره عضوهم بسته خانواده بزرگ جهانى هستيم و احساس ژنتيكى به زمين و هستى با حفظ تفاوت هاى فرهنگى دستور و راهنماى عمل ما است. الگوى توسعه پايدار هر جامعه از نگاه به درون و توجه به بافت بومى، فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سياسى و آئينى شكل گرفته و پايه گذارى مى شود. نسخه اى از پيش تعيين شده ندارد. اما بايد در كنش متقابل چهار بعد خود يعنى اقتصاد، اجتماع، فرهنگ، طبيعت و زيست محيط باشد. ما در هزاره سوم به سوى توسعه همه جانبه اى پيش مى رويم كه در آن علم و دانش هنر و طبيعت، فرهنگ به مثابه يك مجموعه به هم پيوسته و مكمل و جدا نشدنى در هم تنيده و عجين شده اند. تنها تكيه و توجه به يك وجه موجب عدم تعادل و ناموزونى چرخه زيست، حيات فرهنگى و ناپايدارى هاى سازه هاى زندگى مى شود. توسعه پايدار با برابرى فرصت ها و امكانات براى همه، عدالت اجتماعى و دموكراسى (فرآيند مشاركتى عقلانى و پايدار در تصميم گيرى و تصميم سازى) ارتباطى ژرف دارد. كمبودهاى اخلاقى و كم رنگ شدن فضيلت هاى انسانى در درازمدت جدى تر از كمبودهاى بودجه و منابع مالى است. برپايه برخى داده هاى نسبى، ملى و فراملى در شرايط كنونى ظرفيت جديد و فرصت تاريخى پيش آمده است. اكثريت مردم جهان در فرآيند تجربه و خطا مزه و طعم تلخ و نابسامانى هاى نهاد قدرت، سياست و بازار را با گوشت و پوست خود لمس كرده اند. بى اعتمادى مردم روزبه روز افزون مى يابد و سرگردان در پى چاره و راهكار هستند. جامعه مدنى و NGO ها از اين فرصت تاريخى بايستى در جهت سامان دهى ظرفيت هاى مردمى كه فراموش شده اند استفاده بهينه و مطلوب داشته باشند. در واقع نقش NGO ها و جامعه مدنى فرهنگ سازى است. چرا كه در حال حاضر جامعه ايرانى از فقر فرهنگى رنج مى برد. سازمان هاى داوطلبانه مردمى، مشاركتى، غيرانتفاعى و غيردولتى به گونه اى بايستى برنامه عمل معين و مشخص داشته باشند و طورى سازماندهى و روش مند شده باشند كه هر عضو جامعه كه داوطلبانه وارد سيستم انديشه اى، سازمانى، رفتارى NGO ها مى شود، حداقل خروجى اش سامان يافتگى، تقويت حس مشاركت، احساس تعلق به هستى زيباآفرين، تفكر و رفتار دموكراتيك باشد.
|