اين امر ما را متوجه دگرگونى فرهنگى ديگرى مى كند كه پاسخى نارسيسيستى را روشن مى كند و در اين مورد تأييديه اى فلسفى براى آن فراهم مى كند: ظهور يك ايدئولوژى درمان گرايانه كه برنامه زمان بندى هنجارگونه اى از تكامل روان شناختى را علم مى كند و نگرانى درباره معاينه خود را بيشتر تشويق مى كند. ايده تكامل بهنجار اين هراس را ايجاد مى كند كه هر انحرافى از هنجار داراى منشأيى آسيب شناختى است. پزشكان آئين «چك آپ» منظم را باب كرده اند (كه توسط دوربين ها و ساير ابزارهاى ضبط انجام مى شود) و اين ايده را در مشتريان شان تقويت كرده اند كه سلامتى به نظارت هميشگى و تشخيص زودهنگام نشانه بيمارى با تكنولوژى هاى درمانى وابسته است. مشترى فقط هنگامى از نظر جسمى يا روانى احساس امنيت مى كند كه عكس اشعه ايكس او سلامتش را تأييد كند.» (همان: ۴۹ـ۴۸) به طور كلى اشكال جديد اجتماعى اشكال جديد شخصيت را ايجاب مى كنند و شرايط اجتماعى امروز غرب ذهنيتى را كه خواستار بقا و آرامش ذهنى است و حساسيتى درمان گرايانه دارد و «حفظ زندگى» را «برترين صورت خردمندى» مى شمارد رشد داده است. به عقيده لاش مفهوم خودشيفتگى راهى براى درك تأثير روان شناختى دگرگونى هاى كنونى عرضه مى كند، البته بى آن كه ادعا كند اين مفهومى كاملاً ساخته و پرداخته است. «اين مفهوم براى ما تصوير قابل قبولى از شخصيت «آزادشده» زمان ما با جاذبه اش، شبه آگاهى خود از شرايطش، با خود بيمارپندارى اش، با تهى بودگى حفاظت كننده اش [در مقابل صدمات محيطى]، با پرهيزش از وابستگى عاطفى، با ناتوانى اش از ندبه و ترسش از پيرى و مرگ، فراهم مى كند.» (همان: ۵۰). جلوه خودشيفتگى به گونه اى واقع گرايانه، بهترين شيوه كنار آمدن با تنش ها و اضطراب هاى زندگى مدرن را نشان مى دهد و شرايط اجتماعى، غالب خصوصيات نارسيسيستى را به درجات مختلف در هر كس تقويت و ايجاد مى كنند. اين شرايط، خانواده را نيز كه ساخت هاى بنيادى و نهفته شخصيت را شكل مى دهد دگرگون كرده اند. جامعه اى كه از نداشتن آينده مى ترسد، توجه چندانى به نيازهاى نسل بعد ندارد و حس غالب ناپيوستگى و انقطاع تاريخى تأثيرى مخرب بر خانواده دارد. والدين [جامعه] مدرن كه سعى مى كنند احساس عزيز بودن را در كودكانشان به وجود آورند، در عين حال نوعى سردى [در روابط] را پنهان نمى كنند. يعنى دورى كسانى را كه چيز چندانى براى نسل بعدى ندارند و در همه حال براى ارضاى نيازهاى خودشان اولويت قائل اند. تركيب جدايى عاطفى با سعى در متقاعد كردن كودك نسبت به جايگاه ممتازش در خانواده، نمونه خوبى از ساختار شخصيت خودشيفته را در اختيار ما مى گذارد.» (همان).
|