بنا به گفته ابن بلخى در فارسنامه، شهر (خط) را كه بعدها مركز بحرين شد، اردشير بابكان بنا كرد، نام اين شهر ابتدا به دارين معروف بود و بعدها اسم خط به خود گرفت، اردشير بابكان همچنين اهميت زيادى جهت بحرين ساحلى قائل بود، بحرين ساحلى به همراه بحرين دريايى يا جزيره بحرين، بحرين بزرگ را تشكيل مى داد، بحرين ساحلى جزو قلمرو سياسى عربستان به شمار مى رود و در آن شهرهاى احسأ، قطيف، عقير (اكاير) و الهفوف قرار دارد. اين منطقه در زمان ساسانيان به سه ولايت تقسيم مى شد كه به طور مستقيم با تيسفون پايتخت شاهنشاهى ساسانى ارتباط داشت و به خاطر اهميت آن، اردشير بابكان، وليعهد خود شاهپور اول را والى آن قرار داده بود. سه ولايت بحرين بزرگ در زمان ساسانيان عبارت بودند از: هگر، بنياد اردشير و ميش ماهيگ. وستنفلذ دانشمند آلمانى در مورد حضور ايران در سواحل و جزاير خليج فارس مى نويسد: قبل از اسلام، بحرين و سواحل غربى خليج فارس تحت فرمانروايى ايرانى ها بود و ايرانى ها در نقاط مختلف آن مملكت قلاع محكم ساخته و پادگان نگاه مى داشتند و مخصوصاً در سرحد شمالى جهت جلوگيرى از حمله اعراب پادگان هاى بسيار داشتند. يكى از حكام ايرانى به نام اسپيدويه چنان بر آن نواحى مسلط شده بود كه ساكنان بحرين را به نام او اسپيدگان مى گفتند. در سال ششم يا هشتم هجرى، پيغمبر اكرم شخصى به نام علاء الدين بن عبدالله بن خضرمى را به بحرين فرستاده به شيپوخت، حاكم ايرانى آنجا ابلاغ نمايد كه يا دين اسلام قبول كنند و يا جزيه بدهند، اعراب و ايرانى ها اسلام آوردند، بعد از وفات پيغمبر (ص) يك شاهزاده ايرانى را به عنوان رئيس كل برگزيدند، علاء الدين بن خضرمى باقشونى به مقابله آنها شتاف و آنها را شكست داد.(۵) «در اواسط خلافت بنى اميه نهضت پردامنه اى در برابر امويان ايجاد شد، علت اصلى اين نهضت ها آن بود كه ايرانيان تن به حكومت جبار اموى نمى دادند و در هر ناحيه از ايران گروهى به مخالفت با خلفاى آنان قيام مى كردند . در سال ۷۲ هجرى ابوفديك خارجى بحرين را از تصرف عمال بنى اميه خارج ساخت و در سال ۱۰۵ هجرى مسعود بن ابى، زينب عبدى در بحرين بر خليفه قيام كرد و والى بحرين را مغلوب ساخت و خود ۱۹ سال در جزاير بحرين اقتدار داشت و از خليفه فرمان نمى برد.» « در سال ۲۵۵ هجرى قيام بزرگ ديگرى به كوشش ايرانيان عليه خلفاى عباسى به وقوع پيوست، على بن محمد صاحب الزنج كه ايرانى و پدرش از مردم طالقان بود، سياهان و بردگانى را كه سال ها در زجر و اسارت خلفاى عباسى بودند به قيام عليه آنها برانگيخت و سياهانى كه اغلب از زنگبار آفريقا به صورت برده نزد اشراف عرب بودند به تشويق او به قيام عليه خليفه برانگيخته شدند و بدين جهت او را صاحب الزنگ يا صاحب الزنج مى گفتند. اغلب قيام كنندگان سياهان و بردگان سفيدپوست بودند، مى گويند در اين جنگ ها دو ميليون و نيم نفر از قيام كنندگان كشته شدند. على ابن محمد صاحب الزنج را دوستدار خاندان على(ع) و شيعه علوى مى خواندند ... و پس از گشودن بصره به بحرين رفت و مردم بحرين او را مانند پيشوا پذيره شدند، مردم احساء و قطيف از شهرهاى بحرين ساحلى نيز به او گرويدند و مردى به نام يحيى پسر محمد ارزق بحرينى به او پيوست و جزو سران ششگانه او شد. جنبش ديگرى كه با آزادسازى شهر قطيف (بنياد اردشير) به وسيله ابوسعيد جنابى (گناوه اى) در سال ۲۸۶ هجرى آغاز شد جنبش قرمطيان بود، قيامى كه سرآغاز قيام هاى قرمطيان عليه مشروعيت خلفا در نقاط ديگر ايران بود و در واقع از بحرين تا كوه هاى البرز گسترده گرديد، به عبارت ديگر بحرين و خليج فارس را مى توان پايگاهى بزرگ جهت مبارزه شيعيان با خلافت بنى عباس دانست و از اين ديار بود كه خيزش بزرگ جهت به چالش كشيدن مشروعيت خلافت بنى عباس آغاز شد. جنبشى كه دنباله آن را در كوه هاى الموت و به رهبرى حسن صباح مشاهده مى كنيم.
|