آن گاه كه در شهر گناهكاران نيمه شب دوازده ضربه مينوازد، وحشت توصيف ناپذيري تاريكي محيط عشق را فرا ميگيرد. بشر كه چون خدائي قادر به آفريدن است، مانند مار زهرداري مسموم ميكند. عشق كه تاكنون رحمتي بود، مبدل به نفرين ميشود. گرم ترين بوسه ها خستگي جلوه ميكند. هوسهاي سركش از جاده طبيعي منحرف ميشود. نيرومندترين عشقها بزانو در مي آيد و حاصلخيزترين زهدانها بي ثمر ميماند. اين ترس اعتراف كردني نيست، ترسي است كه از آن رهائي نميتوان يافت، ترس تمام آميزشهاي مشروع و گناه آلود، ترس همه بسترها و همه شبها، ترس از آنكه نطفه انساني بسته شود! طنين زنگهاي شبانه كه چوب سرب داغ بر شهر سيه كاران فرو ميبارد، دائماً تكرار مي كند:«مواظب... مواظب!...» اما در آنسوي اين شهر بي حاصل، دهكده هاي حاصلخيزي واقع است. آن طرف اين خانه هاي مرموز جنگلهاي پربركت قرار دارند. آن طرف اين خيابانهاي سنگفرش، دشتهاي پوشيده از مخمل سبز زمينهاي سرتاسر جهان مانند زن آبستني برآمده و مستعد زادن است...
آنجا طبيعت آغوش مادري خود را براي در بر كشيدن روحهاي پاك و بي آلايش باز مي كند. آنجا هنوز كار بزرگ عشق مانند عشق نخستين جفت هزاران سال پيش بر طبق ناموس طبيعت و سرنوشت صورت مي بندد. در آنجا دختري كوهستاني خود را به معشوق شهري خويش هديه كرد. در يك شب بهاري كه ماه در آسمان نبود، تاريكي جنگل قلوب آن دو را بطپش انداخته بود. بخاري نمناك عطرآگين از زمين برميخاست. گياههاي عجيب در تاريكي جان گرفتند، نفس كشيدند و مانند زندگان بجنبش درآمدند. عشاق جوان تنگ يكديگر را در آغوش كشيده، مست و بيحركت به شكفتن غنچه ها گوش ميدادند و نوازش برگها را احساس مي كردند و نزديك شدن شاخه ها را بيكديگر مي ديدند. نمي نيم گرم مانند بوسه طبيعت چهره آنها را نوازش ميداد و آنها تماشاگر شيفته صحنه عظيمي بودند. در مقابل آنها خلقتي آرام و مخفي، عملي آسماني و ابدي انجام ميگرفت. آنجا خاك و گياه چون دو بازيگر گنگ زندگي لايتناهي را بثمر ميرساندند. پاسي از شب گذشته بود. نوري كه در پشت درختان سرخي ميزد خاموش شد. ده در خوابي عميق فرو رفت. از دور زنگها دوازده ضربه نواختند. ساعت، نبض جهان متوقف گشت.
وقتي همه چيز در خاموشي فرو رفت، ناگهان شاخه ها لرزيدند. در زير برگها رعشه اي طولاني احساس گرديد. از ميان جنگل ناگهان سايه حيواني ديده شد كه با كنجكاوي چند قدم دورتر ميلرزيد. پوست براقش مانند عروسي ميدرخشيد، زيرا بي اندازه ليسيده و صاف و عطرآگين شده بود.
|