جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  06/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > مقالات عمومي

اختراعاتي كه دنيا را متحول كرد - گوگليلمو ماركني ۱
گروه: مقالات عمومي

مرديكه زمان و مكان را در قبضه اختيار در آورد

يكشب پائيز درسال 1894 آقاي گيزپ ماركني مالك متمول ايتاليائي در اطاق پذيرايي خود در ويلاي گريفون نزديك شهر بولوني نشسته روزنامه اش را ميخواند. صدائي كه از اطاق زير شيرواني خانه مرتباً بگوش ميرسيد بالاخره او را سخت ناراحت كرد بطوريكه روزنامه را بكناري انداخت و روبزن آيرلندي خود نموده به تندي پرسيد:
آني! آن بالا چه خبر است! هيچ دلم ميخواهد در خانه ام اينطور مرا ناراحت كنند. خانم آني چشم از بافتني خود برداشت و با تبسمي بشوهرش جواب داد: از وقتيكه گوگليلمو از كوهگردي برگشته باجازه خودت دو اطاق كوچك زير شيرواني را باختيار او گذاشتيم. تو خودت خوشحال بودي كه گوگليمو كارهايش را در آنجا انجام دهد.

هميشه ميگوئيد كارهايش! كارهايش! معني اين كار چيست كه درب اطاق را روي خود قفل ميكند؟ چه كارهاي محرمانه اي در آنجا دارد؟ اين آقا پسر توي كثافت زندگي ميكند و اجازه نميدهد كه خدمتكاران بيش از هفته اي يكبار اطاقهايش را جارو و تميز كنند. من هيچ از اين كارهاي گوگليلمو چيزي سر در نميارم و خوشم هم نمياد. بالاخره بايد امروز تكليفش را معلوم كنم.

خانم آني ايندفعه خنده اي كرد و گفت:
آها! فهميدم! امروز خودم شنيدم كه گوگليلمو باز از تو صد ليره پول خواست و تو با او داد و فرياد ميكردي. حالا هم اوقات تلخ است. تو كه پول را باودادي ديگر چرا تغير ميكني؟.

تو كه ميداني من خسيس نيستم و اوقات تلخيم براي پول نيست. ولي آخر اينرا بايد بدانم كه پولها را چه ميكند؟ اين پسره كه يك كلمه راجع بكارهايش براي من صحبت نميكند.
عيب ندارد بجاي او هر چه بخواهي من برايت توضيح مي دهم.
تو كه ازكارهاي فني و بازيهاي عجيب غريب او چيزي سرت نميشود.
ولي خودش بمن گفته كه دنبال چه كاري است و شب و روز فكر و ذكرش همانست. گوگليلمو ميخواهد بدون سيم و صداي و علامات را بتوسط برق از محلي بمحل ديگر انتقال دهد.

عجب! اينكار را ميخواهد بدون سيم بكند؟ پس لابد چيز ديگري بجاي سيم بايد بكار برد.
اينها را ديگر بايد از خودش پرسيد. اگر سر دماغ باشد و از او بمهرباني سئوال كني لابد بحرف خواهد آمد.
خوب، خوب! امشب اين كار را درست ميكنيم.

آنشب گوگليلمو ماركني در مقابل اصرار مادرش راضي شد كه براي شام باطلاق پائين بيايد و با والدين و برادرنش شام بخورد. وي 20 سال داشت و در مدرسه رشته علوم طبيعي را تحصيل ميكرد. جواني بود دقيق و متفكر و بسيار حساس و زودرنج. از اينكه مورد تمسخر ديگران قرار گيرد و يا گفته هايش سرسري تلقي شود بسيار ناراحت ميشد و بهمين دليل بيشتر ميل داشت كه از مردم حتي نزديكان خود كناره گيري كند و تنها در اطاقهاي زير شيرواني به مطالعه و تجربيات علمي بپردازد. فقط گاهي مادرش را بخود نزديك ميديد و او را محرم اسرارش قرار داده گوشه اي از افكار و نظريات شخصي را برايش شرح ميداد.

يكبار كه آني نسبت بحال و رفتار پسرش نگران شده و با دكتر خانوادگي مشورت كرده بود دكتر بوي گفته بود:
با اين جوان فقط بايد مدارا و همراهي كرد. اگر بخواهيد مانع كارهايش شويد و ملاحظه وضع روحيش را نكنيد بكلي او را بدبخت و ناراحت خواهيد ساخت. بايد تشويق كنيد.
گوگليلمو ماركني براي فكر كردن و تنها ماندن و فرار از شماتت پدر و تمسخر برادرهاي بزرگترش لويجي و آلفونسو بماهيگيري متوسل شد تا بتواند به بهانه آن گوشه خلوتي بدست آرد وساعتها دور از اغيار با افكار محبوبش دست در آغوش بماند.

زنگ بصدا درآمد

وقتي گوگليلمو وارد اطاق غذا خوري شد تمام افراد خانواده دور ميز جمع بودند فقط آني با اشاره چشم و تبسمي بر لب او را بكنار ميز دعوت نمود، ديگران توجهي بوي نداشتند. هيچكدام نميتوانستند بفهمند كه جدائي از اطاق كار و آمدن بسر ميز غذاخوري براي گوگليلمو چه عذاب بزرگي بوده است. ايكاش ميتوانست مثل معمول با دو ساندويچ و يك فنجان چاي در همان بالاخانه شام خود را بر گذار كند و بكارهايش ادامه دهد.

شام بسكوت صرف شد و گيزپ ماركني دوباره روي مبل مخصوصش قرار گرفته سيگار برگي آتش زد و پسر كوچكش را نزد خود خواند:
گوگليلمو! بگو به بينم صد ليري را كه از من گرفتي چه خواهي كرد. فقط بمن گفتي كه ميخواهي بعضي اسبابهاي برقي بخري اما درست نفهميدم منظورت چه بود؟ براي چه كار؟
بله پدر جان، ميخواستم چند تا قوه برق و يك دستگاه موج زاي بيسيم بخرم. آها! بيسيم! مادرت هم راجع به اينكه ميخواهي بدون سيم مخابره كني چيزهائي برايم گفت. اينرا درست توضيح بده، يعني چه.
لابد ميدانيد كه از چندي قبل بعضي از فيزيك دانها باين فكر افتاده اند كه در طبيعت امواج الكترو مغناطيسي وجود دارد. اين امواج يا ارتعاشات ميتوانند بدون هيچ نوع وسيله ارتباط يا سيمي باطراف پراكنده شوند. جيمس ماكسول عالم فيزيك دان معتقد بود كه نورهم عبارت از همين امواج الكترو مغناطيسي ميباشد كه از مركز خود بدون هيچ وسيله اي باطراف پخش ميشود. اقسام مختلف اين امواج در طبيعت موجود است ولي ما نميتوانيم آنها را به ببينيم يا بشنويم يا حس كنيم. البته اين موضوع بنظر همه عجيب ميآمد تا آنكه يك فيزيك دان آلماني بنام هاينريش هرتز توانست بكمك يك دستگاه موج زا چنين امواجي را تهيه نمايد و مورد آزمايش قرار دهد.

هاينريش هرتز در تجربه خود يك طرف آزمايشگاه بكمك دستگاه بكمك دستگاه موج زا امواج الكترومغناطيسي توليد كرد و در طرف ديگر آزمايشگاه بدون هيچ نوع سيم يا رابط ديگري همان امواج را در دستگاه موج ياب بصورت جرقه هاي برقي مرئي ساخت.
همين آزمايش اساس مطالعات و تجربيات من قرار گرفته است.

ماركني پير متفكر شده و چانه اش را بچنگ گرفته بود.
پس خيال ميكني كه تو هم ميتواني با اين اسباب و آلاتي كه در اطاق هاي زير شيرواني راه انداخته اي اخبار و اصوات را در ميان فضا بنقاط دور منتقل سازي؟
بله! پدر جان.
كي اين فكر بكلمه ات افتاد؟
چند هفته قبل. هنگاميكه با لويجي و آلفونسو در كوههاي آلپ گردش ميكرديم. يكروز صبح زود كه از خواب برخواستم ناگهان بنظرم رسيد كه در دنباله چيزهائي كه راجع به نظريه هرتز خوانده بودم ممكن بود علامات برقي را از محلي بمحل ديگر فرستاد مدتي اين افكار در مد نظرم بود و خوب بخاطر دارم كه قبل ازآنكه دوباره بخواب بروم تصميم گرفتم كه در اين راه شروع بمطالعه و تحقيق كنم و بهمين جهت بمحض مراجعت بخانه از مادر جان خواهش كردم كه در اطاق زير شيرواني را در اختيار من بگذارد.

الان ميگفتي كه هرتز توانست در آزمايشگاهش امواج الكترومغناطيسي توليد كند و بتوسط دستگاهي آن امواج را گرفته تبديل به جرقه برقي سازد. اين كار چه فايده دارد و عاقبت بكجا ميرسد؟
البته اين فعلاً كافي نيست ولي اساس كار و بسيار مهم ميباشد. من فكر ميكنم اگر بتوانم امواج الكترومغناطيسي را قوي و مؤثر سازم و آنها را تحت اختيار خود در آورم قطعاً موضوع علامات و اخبار بفواصل بعيد عملي خواهد شد. تنها چيزيكه مرا ناراحت ميسازد آنستكه نظريه اي آنقدر مهم و روشن ممكن نيست تاكنون مخفي از افكار و دست نخورده مانده باشد و يقيناً ديگراني هم هستند كه در اين راه قدمهائي برداشته اند و شايد هم اكنون به نتايجي نظير آنچه من گفتم رسيده باشند.

نه، هيچ ناراحت ونگران نباش. شايد اين موضوع كه براي تو چنين آشكار و عملي مينمايد براي ديگران كاملاً عجيب و دور از ذهن باشد. بهرحال با اين خيال نميشود دست از كار كشيد. تا انسان بعملي شدن چيزهاي دور از حقيقت و غير عادي ايمان باطني نداشته باشد هيچوقت موفق بكشف راز بزرگي نميشود. منكه درست چيزي سرم نميشود، فقط ميخواهم ياد آور شوم كه براي كارهايت هر چقدر پول لازم داري بگو و خجالت نكش.

و گوگليلمو به مطالعات خود ادامه داد.

دسامبر سال 1894 بطور غير عادي سرد بود. فاميل ماركني به منزل شهري خود در بولوني رفته بودند ولي گوگليلمو خواهش كرده بود كه در ويلاي گريفون بماند و بآزمايشهاي خود ادامه دهد. آني باعزمي راسخ علي رغم سرماي شديد و مزاج ضعيفش نزد فرزند باقي مانده از وي مواظبت و نگهداري ميكرد. آني ميدانست كه اگر بموقع لازم غذا بپسرش نرساند و او را بموقع تشويق بخوابيدن ننمايد گوگليلمو خود بيخبر از دنيا سرگرم كار خواهد ماند و يادي از خوراك و استراحت نخواهد كرد و سلامتيش را بخطر خواهد انداخت.

شبي دير وقت آني در اطاق خود بخواب بود، ناگهان حس كرد كه انگشتهائي بازوي او را لمس ميكنند. چشم باز كرد و گوگليلمو را پهلوي خود يافت.
مادر جان خيلي متأسفم كه مجبور شدم بيدارت كنم. بايد چيز مهمي را الان بتو نشان دهم.
يعني تا صبح زود هم نميتواني صبر كني؟
نه! همين الان.

هر دو از پله كان اطاقهاي زير شيرواني بالا رفتند. گوگليلمو مادرش را در گوشه اطاق پهلوي ميزي كه سطح آن مملو ازآلات و ادوات برقي بود نشاند. سپس دستش را روي كليد تلگراف مورس گذاشت و آنرا فشار داد.

بلافاصله در انتهاي اطاق ديگر طنين زنگ اخبار بلند شد. خانم ماركني كه در لباس خوابش چمبره شده و از سرما ميلرزيد منتظر بود به بيند حالا چه اتفاقي خواهد افتاد.
مادر جان! تعجب نميكني؟ نمي بيني چه كاري شده؟
خانم ماركني سري بتصديق فرود آورد و با ترديد گفت:
بله، البته خيلي عجيب است. خوب حالا لابد بايد رفت و خوابيد.

مادر جان، خيلي معذرت ميخواهم، اسباب زحمت شما شدم اما چاره نداشتم. ميبايستي موفقيت امشب خود را بشما نشان دهم. بالاخره توانستم بدون استعمال سيم يا هيچ رابط ديگري بكمك امواج الكترومغناطيسي علامت يا اثر را از اين اطاق بآن يكي انتقال دهم. شما نميدانيد! اين خيلي مهم است.

دعوت اداره كل پستخانه

خانم ماركني سالها بعد باهميت آزمايش آنشب پي برد و فهميد كه براي اولين بار شاهد انتقال امواج بيسيم بوده است. در حقيقت بصدا در آمدن زنگ در ويلاي گريفون پيشقدم و پايه اختراعات تلگراف بي سيم و راديو و تلويزيون و رادار بود كه از ابتداي قرن بيستم نه فقط در وسايل ارتباطي جهان انقلابي عظيم بوجود آورده اند بلكه در اوضاع زندگي روزمره بشر نيز تأثيري بسزا نموده اند.

گوگليلمو ماركني مطمئن بود كه راه صحيح را يافته است. حالا سعي وي در اين بود كه علائم الكتريكي را بوسيله بي سيم تا حد ممكن دورتر بفرستد و دستگاه خود را طوري تكميل سازد كه بتواند حروف خط و نقطه مرس را براحتي با امواج الكترومغناطيسي مخابره نمايد.

در بهار سال بعد اعضاء خانواده ماركني مجدداً به ويلاي گريفون رفتند. پدر ماركني وقتي تجربه زنگ را بچشم ديد گفت: « خيلي از اين آسانتر هم كه ميشود زنگ را بصدا در آورد. نميفهمم اينكار چه تازگي و اهميتي دارد! ولي خوب لابد سري در اين نهفته است كه بعداً معلوم خواهد شد.» مهمتر از همه آنكه برادران گوگليلمو نيز دست از بي اعتنائي و تمسخر برداشتند و حاضر شدند كه با وي صميمانه همكاري كنند. اين در واقع يكي از خصوصيات اخلاقي گوگليلمو بود كه ميتوانست ديگر آنرا بشوق در آورد تا هر چه از دستشان مي آيد بوي كمك نمايند. در جريان كارهاي مهم و جدي هم گوگليمو ماركني از اين استعداد طبيعي خود هميشه استفاده بسيار برد و در هر كار اعوان و ياراني بدست آورد كه شيفته او ميشدند و با اشتياق تمام كمر بهمكاري باوي ميبستند پس در ايام جواني ماركني اولين كارمندان و معاونان خود را در ميان برادرها و پسر باغبانها و ديگر بچه دهاتيهاي ملك پدري پيدا كرد و اولين مؤسسه علمي و فني اشرا براي تكميل صنعت تلگراف بيسيم در ويلاي گريفون داير نمود.

بالاخره روزي در طول يك خيابان در از باغ كه اطرافش را درختان كهن سال بلوط فرا گرفته بود گوگليلمو ماركني براي اولين بار علائم مرس را توسط دستگاه بيسيم خود مخابره نمود. گيزپ ماركني كه از پنجره اطاق مراقبت اعمال كودكان بود مشاهده ميكرد كه گاهگاهي آلفونسو در انتهاي خيابان بجست و خيز در ميآمد و مانند سرخ پوستان امريكائي با حركات دست و پا و بدن رقص عجيبي مينمود. بعداً دانست كه اين حركات براي آن بوده كه به گوگليلمو در آنسر خيابان بفهماند كه علائم مرس با بي سيم بوي رسيده است.

يكنفر عالم روسي بنام پوپوف كشف كرده بود كه سيم هوائي دستگاه بيسيم را خيلي امتداد داده بجاي بلندي نصب نمايند قدرت دستگاه گيرنده بمقدار قابل ملاحظه اي افزايش مييابد. ماركني اين طريقه را مورد استفاده قرار داد اما مسئله اساسي و مشكل تهيه دستگاه گيرنده بود. ميبايستي دستگاه فوق العاده حساسي ساخته شود كه در فواصل زياد امواج الكتريكي را ضبط كند. براي اين منظور ماركني دستگاه موج ياب پرفسور برانلي مخترع فرانسوي را مناسب يافت.

اين آلت عبارت بود از كپسولي كه درون آن ذرات زغال يا براده فلزي ريخته شده بود و امواج برق پس از عبور از آن باطراف فرستاده ميشد در تحت تأثير جريان اين امواج در كپسول ذرات زغال يا براده فلز بدنبال هم قرار گرفته توليد پلي مينمودند كه وسيله سهولت عبور برق ميگرديد. ماركني موج ياب برانلي را تكميل ساخت و آنرا براي گرفتن علائم خط و نقطه مرس بصورت دستگاه مؤثر و مفيدي مورد استفاده قرار داد.

در سال 1895 ماركني موفق شد علامات بي سيم را تا فاصله بيش از يك ميل بفرستد. حالا ديگر كليه افراد خانواده بخصوص پدر و برادرانش نهايت علاقه را نسبت بآزمايشهاي وي نشان مي دادند و روزيكه مخترع جوان اعلان كرد كه ميخواهد براي اولين بار علامات بيسيم را بدستگاه گيرنده اي كه در مسافت نسبتاً دوري در پشت يك تپه قرار گرفته انتقال دهد گيزپ ماركني با غرور و طمطراق خاص در محل آزمايش حضور يافت و با اشتياق و تحسين ناظر عمليات گوگليلمو شد كه با كليد مرس خود علامات را مخابره ميكرد. بديهي است كه در چنين موفقيت مهم همچنانكه انتظار داريم آلفونسو را نيز در رأس تپه مشاهده ميكنيم كه با رقص و جست و خيزهاي خود خبر ميدهد كه علامات بدستگاه گيرنده رسيده است.

با همه اين احوال پير مرد باز هم درشك بود هنوز نميتوانست باور كند كه امواج اسرار آميزي از مانع بزرگي چون تپه سر راه عبور كند و در آنطرف آثاري از خود ظاهر سازد پس رو بفرزندش كرده گفت:
دلم ميخواهد بآنطرف تپه بروم و كار دستگاه گيرنده را تماشا كنم.
وقتي پدر بآنطرف تپه رسيد ماركني جوان دستگاه را بكار انداخت و گيزپ ماركني بالاخره قانع شد كه حقه بازي در كار نيست و نظريات پسرش بحقيقت پيوسته است.

در سال 1896 ماركني 22 ساله توانست با دستگاههاي پاي فرستنده و گيرنده بيسيم خود در مسافت بيش از دو ميل مخابره كند. در ماه فوريه همانسال مادرش كه از اهالي آيرلند بود پسر را تشويق كرد كه براي كسب شهرت و موفقيت بانگلستان برود. وقتي ماركني جوان با چمدانها و جعبه ها و آلات برقي خود وارد گمركخانه دوور شد مأموران گمرك باسوء ظن تمام بساط او را مورد تفتيش قرار دادند ولي بالاخره بعد از سئوالهاي بسيار دست از سرش برداشتند و او را بخاطر لهجه انگليسي خوبي كه داشت ( از مادرش فراگرفته بود) آزاد گذاردند.

در انگلستان اولين اقدام ماركني اين بود كه اختراع خود را به ثبت برساند و در ژوئن 1896 امتياز اختراع تلگراف بيسيم تحت شماره 12039 بمخترع جوان تفويض گرديد. ماركني در پانسيون خلوتي در شهر لندن منزل گرفت و نامه هائي به بعضي آشنايان متنفذ خود در انگلستان نوشت و راهنمائي و كمك خواست. در اين ايام يك برخورد كه در زندگي وي اثر بسيار يافت اتفاق افتاد و آن آشنايي با سر مهندس اداره كل پست و تلگراف آقاي ويليام پريس بود ( كه بعدها بلقب سرويليام پريس مفتخر گرديد.)آقاي ويليام پريس هم در رشته تلگراف بيسيم كار كرده و تقريباً در همان مسير ماركني قدمهائي بر داشته بود ولي رويهم رفته نتيجه مطلوب را بدست نياورده و خود اذعان داشت كه موفقيت واقعي از آن ماركني بود.

بديهي است كه بعد از آشنائي ويليام پريس از ماركني خواهش كرد كه اختراعش را بوي عرضه كند و وقتي دستگاه بيستم ماركني و طريقه عمل آنرا مشاهده نمود وعده داد كه درباره آن مجدداً فكر و مطالعه نمايد و نظريه خود را باطلاع وي برساند. چندين روز در انتظار رسيدن خبري از پريس گذشت تا آنكه يكروز صبح پستچي پاكت بزرگي براي ماركني آورد كه روي آن كلمات:
« اداره امور شاهي» بخط درشت چاپ شده بود. ماركني چند لحظه گرفتار ترديد شد و جرأت نداشت آنرا باز كند. يقين داشت كه در نامه با جواب ياس آوري روبرو خواهد شد و اداره كل پست اظهار تأسف نموده است كه هيچ گونه كمكي نميتواند بوي كند. آخر الامر چون پاكت را گشود اول چيزي كه نظرش را جلب كرد امضاي پريس بود و در آن از مخترع جوان دعوت شده بود كه در اسرع وقت باداره كل پستخانه برود و اختراع تلگراف بيسيم خود را در حضور عده اي از مهندسان بمعرض آزمايش گذارد.
پنج دقيقه بعد ماركني به نزديكترين گيشه پست وارد شد و تلگرافي راجع بآن خبر خوش بويلاي گريفون مخابره نمود.

   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837