جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  09/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > روانشناسي عمومي

۲۰درصد كودكان در معرض اختلالات روانى هستند
گروه: روانشناسي عمومي
نویسنده: فريال طهماسبى ؛ در گفت وگو با دكتر جواد علاق

كودكان و نوجوانان به عنوان يكى از گروههاى سنى آسيب پذير در معرض انواع اختلالات روانپزشكى قرار دارند. شيوع چنين اختلالاتى طبق تأكيد روانپزشكان در ۲۰درصد افراد اين گروه سنى وجود دارد و طبعاً منابع مادى و انسانى عمده اى را به منظور پيشگيرى و درمان به خود اختصاص مى دهد.

درمان اختلالات روانى به همان اندازه مهم و حقيقى است كه درمان بيماريهاى جسمى. طبق آمار رسمى سازمان بهداشت جهانى علت بيش از نيمى از بيماريهاى جسمى ناراحتى هاى روانى است كه در مدت طولانى با ايجاد اختلال در كاركرد طبيعى بدن مشكلات و دردهاى جسمى را به وجود مى آورند.

لذا شناخت اين اختلالات و نوع درمان آنها در آسيب پذيرترين گروه سنى لازم و ضرورى به نظر مى رسد. دكتر جواد علاقبندراد، روانپزشك، هرگونه انحراف از انتظارات در مراحل رشد را اختلال مى داند و معتقد است اختلالات در هر سنى در كودكان و نوجوانان شايع است، تنها نوع و كميت آن فرق مى كند.

وى به نقش مدرسه و اقدامات پيشگيرانه در اين محل اشاره كرده و تأكيد مى كند اگر نوجوانان در مقطع مدرسه سلامت روان را بياموزند و روابط عاطفى با معلم خود برقرار كنند، قادر خواهند بود تا ديگر هرگونه تنش و اضطرابى را كنترل كنند. گفت وگو با او را بخوانيد.

با توجه به اينكه كودكان و نوجوانان به عنوان يكى از گروههاى آسيب پذير جامعه به حساب مى آيند، وجود چه علائمى در آنها مى تواند دال بر نوعى اختلالات روانى باشد؟

>اصولاً هرگونه انحرافى كه در مراحل رشد برخلاف انتظارات ما اتفاق بيفتد، اختلال خواهد بود. بنابراين آنچه اهميت دارد، شناخت مراحل رشد نرمال يا طبيعى است. انتظار مى رود هر كودكى در مراحل رشد خود يكسرى خصوصياتى را از خود بارز كند. اولين بعد رشد كودك، بعد عاطفى هيجانى است. احساس غم، شادى، ترس، اضطراب و... در مراحل رشد وجود دارد و ميزان و شدت آن، به اين معناست كه فرد قادر است آنها را تجربه كند و پاسخ پذيرى هيجانات نيز خود در اين ابعاد مهم است و بايد در طى رشد به آن برسيم و ديگرى تناسب است، بدين معنا كه هيجانات كودك در مواجهه با هر موردى بايد متناسب با آن باشد، لذا عدم ابراز هيجان و پاسخ پذيرى و عدم تعادل در آن، مى تواند يكى از اختلالات روانى تلقى شود.

در واقع پختگى يا تنظيم هيجان به معناى توانايى در تنظيم هيجان است و بسيارى از مشكلات خلقى، به تنظيم هيجانات برمى گردد. بعد ديگر رشد شناختى ذهنى است. اين بعد به قدرت تعميم و استدلال فرد برمى گردد، در حقيقت هرگونه كندذهنى و عدم تعميم مى تواند نوعى اختلال تلقى شود. سپس بعد رفتارى است كه به درجه تحرك و هماهنگى هاى حركتى برمى گردد و در نهايت بعد رشد اجتماعى است كه در مرحله آخر دبستان، از كودك انتظار مى رود بتواند در تعاملات اجتماعى شركت كند.

حتى تماس چشمى و حركات بدن در ارتباطات اجتماعى مورد ارزيابى قرار مى گيرد. حال هرگونه انحراف از الگوهاى مختلف رشد، اختلالات روانى در كودك و نوجوان به حساب مى آيد. يعنى اينكه مثلاً در مرحله نوجوانى نتواند با ديگران تعامل كند و بسيار منزوى باشد و يا درجه تحركش به ميزان غيرقابل توجهى پايين باشد.

آيا آنچه در مورد اختلالات روانى بزرگسالان چون افسردگى وجود دارد، در مورد كودكان و نوجوانان نيز صادق است؟

>سؤال بسيار مهمى است. اختلالات عمده اى كه در بزرگسالان وجود دارد، در بچه ها هم هست و تقريباً در اكثر موارد مثل افسردگى شيوع آن يكسان است. ولى با توجه به فرآيند رشد، ظهور و نحوه بروز آن فرق مى كند و تا حدى پيچيده است.

مثلاً بچه اى كه افسرده است و نوع علائمى كه دارد، با توجه به تظاهرات آن، بسته به اينكه ۵ساله باشد يا ۱۰ساله و يا ۱۸ساله، فرق مى كند. ولى كيفيت اين افسردگى، همان افسردگى است كه در مورد بزرگسالان اتفاق مى افتد. يعنى فرآيند آسيب شناختى آن همان است ولى نحوه بروز آن در كودكان و نوجوانان متفاوت خواهد بود.

اين اختلالات در كودكان و نوجوانان، بيشتر در چه سنى شايع است؟

>اصولاً اين اختلالات در همه سنين شايع است و حدوداً ۲۰درصد افراد در اين گروه سنى به نوعى، به كمكهاى روانپزشكى حتى در حد يك آموزش ساده نياز دارند ولى نوع اختلال در هر مقطع متفاوت است.

در مرحله پيش دبستانى، ما با مشكلات ارتباطات اجتماعى مواجهيم و در مرحله دبستان، كمبود تمركز مشكل ترين مسأله است. ضمن آنكه ترسها و اضطرابها هم اضافه مى شود. در سنين نوجوانى، مسائل خاص خود كه بيشتر مسائل خلقى و مشكلات رفتارى است، ظاهر مى شود.

شايع ترين نوع درمان در اختلالات روانپزشكى كودكان و نوجوانان چگونه است؟

>گرايش روانپزشكى بر اين است كه بسترى درمورد بيماريهاى روانى، به حداقل برسد و بخصوص در روانپزشكى اطفال تأكيد بيشترى بر اين مسأله است. در تمام دنيا، گرايش به اين سمت است كه بخشهاى روانپزشكى اطفال محدود و تنها منحصر به موارد شديد و عمومى باشد.

حتى اطفالى كه از نظر رشد ذهنى و هوشى بسيار عقب هستند را نگه نمى دارند مگر اينكه يك اختلال روانى شديد مثل افسردگى بر مشكلات ذهنى و هوشى آنها سوار شده باشد كه ديگر نتوان او را كنترل كرد. در كشور ما اغلب اختلالات روانى را كه ژنتيكى نيستند، از طريق گفتار درمانى و رفتاردرمانى و... درمان مى كنند.

در روانپزشكى كودكان و نوجوانان معمولاً در كشورهاى پيشرفته، فعلى كه به كار مى برند يا همان مد ايده آل، اين است كه روانپزشك اطفال، هماهنگ كننده يك تيم باشد. اين تيم شامل روانپزشك اطفال، روانشناس كودك كه متأسفانه در كشور بسيار كم داريم مددكار اجتماعى، كار درمانگر، معلم و پرستار مخصوص است.

علت وجود اين افراد اين است كه يك فرد را يك واحد زيستى، روانى و اجتماعى مى دانند كه براى رسيدگى به تمام جنبه هاى اطفال، لزوم تك تك آنها احساس مى شود. به نظر مى رسد روشهاى شناخت درمانى با توجه به استحكام علمى خود، در درمان اختلالات روانپزشكى كودكان ونوجوانان سهم عمده اى ايفا نمايد. يكى از اين روشها، درمانهاى شناختى رفتارى است.

تحليل شما از اين نوع درمان چيست؟ و تأثير آن را چگونه ارزيابى مى كنيد؟

>درمانهاى شناختى رفتارى (درمانهاى غيردارويى)، از درمانهاى روانكاوى كلاسيك و روان درمانى تحليلى كه به نوعى تغيير يافته روانكاوى كلاسيك هستند، از اوايل قرن بيستم به وجود آمدند و شكل گرفتند. در اين روش، فرض بر اين است كه روان انسان، برآيند نيروهاى ناخودآگاه است و براساس صاعقه ها و غرائض، تعارضاتى پيش مى آيد كه در مراحل مختلف رشد، ممكن است اين تعارضات منجر به اختلالات روانى شود.

در اينجا، فرض بر اين است كه با شناخت اين تعارضات يا عقده هاى روانى كه از قديم مى گفتند و حتى امروز هم به كار مى برند فرد را درمان مى كنند. بعد از اين مكتب در اواسط قرن بيستم، مكتبهاى رفتار درمانى رواج يافت. در اين نوع درمان اصل بر اين است كه انسان موجودى است براساس كنش و واكنش، (عمل و عكس العمل) و حال هدف اين است كه عادات، اعمال يا كنشهايى را كه انسان به آن خو گرفته، به وسيله بعضى ازتكنيكهاى رفتارى تغيير دهند.

مثلاً اگر طفلى به شدت دچار ترس است، برطبق اين مكتب، طفل را به نوعى عادت مى دهند كه آن واكنش معمول در مقابل ترس را انجام ندهدو به نحو ديگرى رفتار كند.

اما اشكال تئوريهاى كلاسيك اين بود كه متدولوژى علمى نداشت يعنى ما بر طبق ملاك و معيارى نمى توانستيم درستى يا غيردرستى آن را ثابت كنيم به عبارتى ابطال ناپذير بود. در رويكردهاى رفتارى شما مى توانيد تست كنيد. چون رفتارهايى چون ترس، وسواس، اضطراب و... قابل اندازه گيرى است ولى اشكال آن اين بودكه ما نمى توانستيم تعارضاتى بين انسان و ديگر موجودات زنده قائل شويم.

ولى درمانهاى شناختى روانى، نوع تكامل يافته ترى است. ما شناخت را در نظر داريم چرا كه الگوهاى ذهنى ما مهم است و تأثير دارد، ضمناً از تكنيكهاى رفتارى هم استفاده مى كنيم. ما در حقيقت يك مدل جامع ترى داريم كه علاوه بر اينكه امتيازات روشهاى قبلى را دارد، يك مدل علمى است كه ابطال پذير هم مى تواند باشد.

با توجه به اينكه زمان عمده اى از اوقات نوجوانان ما در مدارس مى گذرد، آيا مى توان محيط مدرسه را در بروز اين اختلالات دخيل دانست؟

>قطعا.ً محيطى كه بعد از خانواده در روان كودكان و نوجوانان بسيار مهم است، مدرسه است. اگر يك كودك صرف نظر از سابقه زندگيش، بتواند در مدرسه موفق شود، براى موفقيت در زندگى نيز شانس بسيار زيادى دارد و در صورتى كه در يكى از مراحل آموزشى خود با شكست مواجه شود، شانس او براى موفقيت در زندگى به مقدار زيادى كاهش پيدا مى كند. تا زمانى كه مدارسى را به وجود نياورده باشيم كه كودكان بتوانند از خدمات روانى بهداشتى استفاده كنند، شاهد شيوع اختلالات روانى بيشتر و به دنبال آن افزايش نابسامانيهاى اجتماعى خواهيم بود.

در اكثر كشورهاى پيشرفته، سيستم ارائه خدمات بهداشت روانى براى كودكان و نوجوانان، سيستم مجزايى است. در اين سيستم كه به صورت يك شبكه عمل مى كند، تمام افرادى كه من نام بردم، نقش دارند. به اين صورت كه قاعده هرم، بخش آكادميك روانپزشكى كودكان و نوجوانان است. سطح بالاتر كلينيكهاى درمانى و بعد مراكز مشاوره مدارس و سيستمهاى داخل مدارس هستند و اينها، با هم عمل مى كنند و بيشتر موارد در همان سطوح بالا حل مى شود، علاوه بر آن در سيستمهاى درمانى مدارس، كادر درمانگر و رفتاردرمانگر حضور دارند.

اين سيستم به اين معناست كه تمام اجزا بايد با هم هماهنگ شوندو با هم عمل كنند. البته اكثر فعاليتها در سطح مدارس انجام مى شود و در صورت حل نشدن موضوع، بعداً به روانپزشك كودك مراجعه مى شود و اين خيلى مهم است كه ما در ابتدا كارهاى پيشگيرانه انجام دهيم كه در همان مقطع آموزشى مدارس صورت گيرد. از همه مهمتر رابطه عاطفى ميان معلم و دانش آموز است كه مى تواند در بهداشت روانى او تأثير بسزايى داشته باشد و ديگر ارائه خدماتى جهت پيشگيرى از برخى اختلالات چون اضطراب و افسردگى است.

اختلالاتى كه ريشه در سنين كودكى و نوجوانى دارند. يكى از كشورهايى كه در اين زمينه خوب كار كرده اند، استراليا است.در مدارس اين كشور، مدلهايى ارائه مى شود تا دانش آموزان هيجانات را شناخته، آنها را كنترل كنند. كارى هم كه قرار است ما در ايران انجام دهيم، همين پيشگيرى از اضطراب و افسردگى در مدارس از طريق شناخت و كنترل هيجانات است.

براساس طبقه بندى سازمان بهداشت جهانى، مهارتهاى اساسى در زمينه ارتقاى سلامت نوجوانان شامل مهارتهاى ارتباطى، توانايى تصميم گيرى، توانايى تفكر خلاق، مهارت خودشناسى و توانايى مقابله با هيجانها و تنش هاست. حال آيا لازم است، درسى تحت عنوان سلامت روان در مدارس تدريس شود تا با دربرگيرى اين موارد نوجوانان از سنين پايين داراى روانى متعادل و سالم گردند و كمتر دچار اختلالات روانى شوند؟

>گرچه لزوم اين واحد درسى در مدارس نياز است ولى مهمتر از آن آموزشهاست. در مدارس استراليا، برنامه اى تحت عنوان Friends اجرا مى شود. اين برنامه كه به صورت يك واحد درسى است در كلاسها به صورت گروهى تشكيل مى گردد. دانش آموزان با هدايت معلم در مورد موضوعى اجتماعى با يكديگر بحث مى كنند تا هيجانات مثبت و منفى را بشناسند و بعد ياد بگيرند متناسب با آن هيجان، واكنش نشان دهند. لذا از طريق كنترل هيجانات، ريشه اضطراب و افسردگى را نيز مى شناسند و بدين وسيله مى توانند آن را در هر موقعيتى كنترل كنند. از آموزشهاى مهم ديگر بايد به آموزش اخلاق در مدارس اشاره كرد. چند سالى است كه در آمريكا، آن را به صورت يك واحد درسى مى آموزند.

در واقع اصول اخلاقى كه جهانشمول است مثل احترام، صداقت، محبت، همدردى و... اگر از همان ابتدا در مدارس ، چنين واحدهاى درسى همراه با مسؤوليت پذيرى را به دانش آموزان بياموزند، نه تنها قادر خواهند بود تا بر هرگونه اختلال روانى در طول دوران رشد تسلط يابند، بلكه مسلماً شهروندان بهترى براى يك جامعه مدنى خواهند بود.

تدريس اينگونه واحدهاى درسى در زمينه سلامت و بهداشت روان و ارتقاى اخلاق درمدارس در كشورهاى پيشرفته، لزوماً توسط روانشناس انجام مى گيرد يا معلم عادى كلاس نيز مى تواند اين درسها را تدريس كند؟

>در واقع همان طور كه به كشور استراليا اشاره كردم، خيلى از اين واحدهاى درسى به صورت گروهى و بحث و گفت وگو ميان دانش آموزان صورت مى گيرد و توسط معلم كلاس هدايت مى شوند. لذا مربيان خود كلاسها اين مسؤوليت را عهده دار هستند ولى قاعده كلى اين است كه بايد از يك طيف آكادميك برخوردار باشند و مرتب با روانشناسان مربوطه مشورت كنند. در ايران نيز تلاش ما بر اين است كه تعدادى روانشناس در اين زمينه تربيت كنيم تا بتوانند عهده دار اين وظايف در مدارس شوند.

خانواده ها بايد چه نكاتى بدانند تا فرزندانشان دچار اين اختلالات نشوند؟

>هيچ پدر و مادرى نيست كه به صرف پدر و مادر شدن بداندكه چه كار بايد بكند. آنها بايد بدانند كه بسيارى از رفتارهاى غيرعادى روحى روانى مى تواندمثل هر نوع بيمارى جسمى خطرناك باشد. خيلى وقتها مسائلى چون عدم تمركز فرزند در مدرسه مى تواند مشكل آفرين باشد. در واقع هر نوع فشار روانى در بچه ها را نمى توان بيمارى خواند و كمتر پدر و مادرى است كه به محض برخورد با يك بحران روانى در فرزندشان فوراً به روانشناس رجوع كنند. در واقع آنچه خانواده ها مهمتر از هر چيز بايد بدانند اين است كه هرگونه آسيب يا مشكل روانى در فرزندانشان را جدى بگيرند و هرگونه رفتارهاى غيرعادى در جريان رشد را مهم تلقى كرده، در صورت لزوم با روانشناسان مشورت كنند.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837