جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  06/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > افسانه ها و فرهنگ توده

در آداب و آيين دبيري و شرط كاتب
گروه: افسانه ها و فرهنگ توده

اگر دبير باشي و خط نيكوداري بايد كه بر سخن قادر باشي و تجاوز كردن در خط بعادت كني و بسيار نبشتن نيز عادت كني تا ماهرتر باشي بر نبشتن.

حكايت:
از آنچه شنيدم كه صاحب اسماعيل عب٧اد روز شنبدي در ديوان چيزي مي نبشت.
روي سوي كاتبان كرد و گفت:
هر روز شنيدي من در كاتبي خود نقصان همي بينم از آنچه روز آدينه بديوان نيامده باشم و چيزي نه نبشته باشم آن يك روز تقصير در من تأثير كند.
پس پيوسته بچيزي نبشتن مشغول باش بخطي گشاده و مبين و سر بر بالا و سخن در هم بافته و در نامه بايد كه بسيار غرض و معاني در اندك مايه سخن بكار بري چنانكه شاعر گويد:

نكته اي بود از دهان دهر بيرون آمده
نامه اي بود از معاني در حديث مختصر

و نامه خود را باستعارت و آيات قرآن و اخبار رسول عليه السلام آراسته دار و اگر نامه پارسي بود پارسي مطلق منبيس كه ناخوش بود، خاصه پارسي دري كه نه معروف بود آن خود نبايد نبشت بهيچ حال كه خود ناگفته بهتر از گفته بود.
و تكلفهاي نامه تازي خود معلوم است كه چون بايد كرد و اندر نامه تازي سجع هنرست و خوش آيد لكن اندر نامه پارسي سجع ناخوش آيد اگر نه گويي بهتر باشد. اما هر سخني كه گويي عالي و مستعار گوي و مختصر بايد گفت و كاتب بايد كه اسرار كاتبي نيك داند و سخنهاي مرموز را نيك اندر يابد.


حكايت:
چنانكه شنيدم اي پسر كه جد٧ تو سلطان محمود رجمه الله بخليفه بغداد، القادربالله، نامه فرستاد و گفت كه: بايد كه ماوراءالنهر بمن بخشي و مرا منشور دهي تا بروم و بشمشير ولايت بستانم و آن منشور بر عام عرضه كنم تا بفرمان و منشور رعيت بر من مطيع باشند.
القادربالله گفت: اندر همه اسلام مرا ازيشان مطيع تر كس نيست معاذالله كه من اين كنم و اگر تو بي فرمان من اين كني همه عالم را بر تو بشورانم. سلطان محمود از ان سخت طيره شد، رسول خليفه را گفت: چه گويي من از بومسلم كمترم؟ مرا خود اين شغل باتوست اينك آمدم با دو هزار پيل و دارالخلافه بپاي ويران كنم و خاك وي بر پشت پيلان بغزنين آرم و تهديد عظيم بنمود از بارنامه پيلان خويش.

رسول برفت و بعد از ان بچندگاه بازآمد. سلطان باز بنشست و حاجبان و غلامان صف زدند و پيلان مست بر در سراي بداشتند و لشكر تعبيه كردند و رسول را بار دادند. رسول بيامد و نامه اي قريب يك دسته كاغذ منصوري پيوسته و در هم پيچيده و مهر كرده پيش سلطان محمود بنهاد، گفت: اميرالمومنين همي گويد كه نامه تو خواندم و تحميل، تو شنودم و جواب نامه تو و جواب تحميل تو اينست كه اندرين نامه نبشته است.

خواجه بنوصر مشكان كه عميد ديوان رسايل بود دست دراز كرد و نامه برداشت و بگشاد تا بخواند اول نامه نبشته بود:
«بسم الله الرحمن الرحيم»، آنگه سطري چنين: الم، الف و لام و ميم، و آخر نامه:«الحمدلله و الص٧لوة علي رسوله و محمد٧ و آله اجمعين» و هيچ ديگر نبشته نبود. محمود با همه كاتبان خويش اندر انديشه افتاد كه اين چه سخني مرموزست؟ و هر آيتي كه در قرآن الف و لام و ميم بود همه بخواندند و تفسير بكردند هيچ جواب محمود نبود.
آخرالامر خواجه ابوبكر قهستاني جوان بود و هنوز درجه نشستن نداشت، اندرميان نديمان كه بر پاي بودند ايستاده بود، وي گفت: اين خداوند، اميرالمؤمنين نه الف و لام و ميم نبشته است، خداوند ويرا تهديد بپيلان كرده بود و گفته كه خاك دارالخلافه بپشت پيلان بغزنين آرم، جواب خداوند نبشته است:
«السم تر كيف فعل رب٧ك باصحاب الفيل؟» جواب پيلان خداوند همي دهد. شنيدم كه سلطان محمود را تغيير افتاد تا چندگاه بهوش باز نيامد و بسيار بگريست و زاري كرد چنانكه ديانت او بود عذرها خواست از خليفه و آن سخني درازست. بوبكر قهستاني را خلعت فرمود و ساخت زر، و فرمود تا ميان نديمان بنشيند و بدين يك سخن درجه بزرگ يافت.

و شرط كاتبي آنست كه مادام مجاور حضرت باشي و سابق كار يادداري و تيز فهم و نافراموش كار باشي و متفح٧ص باشي و از همه كارها تذكره همي داري ازآنچه ترا فرمايند و از آنچه ترا نه فرمايند. برحال همه اهل ديوان واقف باشي و از معاملات همه اعمالها آگاه باش و تجسس كن و از همه گونه تعريف اعمالها همي كن اگر چه در وقت بكارت نيايد، باشد كه وقتي ديگرت بكار آيد ولكن آن سر٧ با كس مگوي مگر وقتي كه ناگزير بود و بظاهر كردن تفح٧ص شغل وزير منماي ولكن در باطن از همه چيز آگاه باش. و بر حساب قادر باش و يك ساعت از تعر٧ف كدخدايي و نامهاي معاملان نبشتن خالي مباش كه اين همه در كاتبان هنرست. و بزرگترين هنري كاتب را زبان نگاه داشتن است و سر٧ ولي نعمت پيدانا كردن و خداوند خويش را از هر شغلي آگاه كردن و فضولي نابودن.

اما اگر چنانكه خطاطي و قادر باشي واز هرگونه خطي كه بيني بداني نبشت، اين دانش سخت نيكست ولكن بر كسي پيدا مكن تا بمزور كردن معروف نشوي كه آنگاه اعتماد ولي نعمت تو از تو برخيزد، و اگر كسي ديگر مزو٧ري كند چون ندانند كه كردست برتو بندند.

پس اين مزو٧ر كردن كاري بزرگست، ازان بپرهيز و اگر چنانكه خداي تعالي بر تو رحمت كند و از درجه كاتبي بوزارت رسي شرط وزارت بدان كه چگونه است و ويرا.

سپاس و ستايش خداي را و سلام و درود بر فرستاده اش محمد (ص) و همه خاندان او باد
اي پيامبر آيا نديدي كه خداي تو با اصحاب فيل چه كرد؟

 
قسمت قبل   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837