اگر سپاه سالار باشي بالشكر محسن باش هم از جانب خويش نيكويي كن و هم از خداوند نيكويي خواه. و با هيبت باش و طريق لشكر كشيدن و مصاف ساختن نيك بدان، و روزي كه جنگ باشد بر ميمنه و ميسره سالاران جنگ آزموده و جهان ديده فرست و شجاع ترين سالاري با نيك ترين قومي اندر جناح لشكر بدار كه پشت لشكر ايشان باشند كه در جناح باشند.
اگرچه خصم ضعيف باشد ويرا بچشم ضعيفي منگر، در باب آن ضعيف همان احتياط كن كه با قوي تر كني و اندر حرب دلير مباش كه از دليري خويش لشكر خويش بر باد دهي و نيز بددل مباش كه از بد دلي خويش لشكر خويش را منهزم گرداني. و از جاسوس فرستادن وز كار خصم خويش آگاه بودن غافل مباش و بروز و بشب از طاليه فرستادن تقصير مكن. و روز حرب چون چشم بر لشكر خصم افگني و هر دو لشكر روي بيك ديگر نهند خنده ناك باش و با لشكر خويش همي گوي كه: چه سگان باشند اينها؟ بيك ساعت دمار ازيشان برآريم. و بيك بار لشكر پيش مبر، علامت علامت، فوج فوج همي فرست و يك يك سالار و سرهنگ را نام زد همي كن و همي فرست و همي گوي: يا فلان، تو رو با قوم خويش و يا فلان، تو نيز رو با خيل خويش. و آن كس كه حملة الامير را بشايد نزديك خويش همي دار. و هر كسي كه جنگ نيك بكند و كسي را بيفگند و يا مجروح كند يا مجروح شود يا سواري را بگيرد يا اسبي را بيارد و يا سري بيارد و خدمتي پسنديده بكند باضعاف آن خدمت مكافات كن از خلعت و زيادت معاش، و اندران وقت از مال تصرف مكن و دون همتي عادت مكن تا غرض تو زود حاصل شود، و بدان اندر نگرند همه لشكر ترا آرزوي جنگ خيزد و هيچ در جنگ مقصر نباشند و فتحي بمراد برآيد. و اگر مقصود بي حملة الامير بحاصل شود فبها و نعمه، تو شتاب زدگي مكن و بر جاي خويش بپاي و بتن خويش هيچ مكوش كه چون جنگ با سپاه سالار افتاد كار سخت تنگ آمده باشد.
|