مرديكه اتم را شكست اجداد روتر فورد از اهالي اسكاتلند و مردمي صنعتكار بودند. در سال 1842 دسته اي از اين خانواده با جمعي از پيگردان كه براي كشف و تصرف جزاير نيوزيلند بآنطرف دنيا ميرفتند همسفر شدند و در جزيره «سوث آيلند» مستقر گرديدند. اين فاميل در طول سه نسل پشت در پشت در آن جزيره با ساختن چرخ عرابه ها و سپس واگونهاي راه آهن و تهيه روغن بزرگ و ديگر كار هاي صنعتي روزگار گذراندند تا آنكه در نسل چهارم ارنست روتر فورد بسال 1871 متولد گرديد. ارنست در مدرسه شاگردي باهوش و ساعي بود. برياضيات علاقه مفرط داشت و در مواد درسي ديگر از قبيل فيزيك و شيمي، لاتين و فرانسه، تاريخ و ادبيات انگليس نيز بدريافت جوائزي نائل شد، ارنست همه اين موفقيت را مرهون نيروي تمركز فكر و دقت نظرش بود بطوريكه ميتوانست در ميان بزرگترين هياهو و اغتشاش بكار فكري خود ادامه دهد.
با وجود اين استعداد طبيعي و معلومات فراوان ارنست نيز مانند هم سالان عادي خود گاهي كاملا ساده و بچگانه فكر ميكرد. قصه زير را خودش در سالهاي جواني براي رفقايش تعريف كرده است: «يكروز مادرم مرا فرستاد كه گاومان را بآغل برگردانم و مقداري هيمه جمع كرده بمنزل بياورم. گاو را در مرتع پيدا كرده بسوي خانه راندم و در راه شاخه سنگين بزرگي هم گير آوردم و چون خيلي سنگين بود آنرا روي زمين بدنبال خود ميكشيدم. بعد بفكرم رسيد كه براي حمل شاخه درخت از گاو كمك بگيرم و خود را خلاص كنم، پس شاخه رابدم گاو بستم و گاو را بطرف منزل راه انداختم. همچنان ميرفتم تا به چيزي رسيدم، گاو با خيزي خود را از روي چپر رد كرد ولي شاخه درخت گير افتاد و در اثر فشار پرش حيوان نوك دمش قطع شد و با شاخه بر جاي ماند ناچار دم گاو را دوا ماليده و بستم و فردا صبح كه صداي عادي او را در آغل شنيدم خيالم راحت شد كه حالش خوب است. بچه هاي همسايه وقتي ما وقع را شنيدند از من پرسيدند كه نوك دم گاو را چه كردم و ناچار بآنها جواب دادم كه آنرا در زمين كاشته بودم كه دوباره درآيد چون شنيده بودم كه اعضاء بدن گاو خود بخود نمو ميكنند.» ارنست نيز مانند بسياري از پسرها اسبابهاي مكانيكي را دوست مي داشت. خودش چند نمونه چرخ آب درست كرد و سعي نمود از طرز كار كردن ساعت و علت تيك تيك آن سر در آورد و همچنين در همان سنين كودكي يك دوربين عكاسي ساخت اما بيش از هر چيز بخواندن و مطالعه عشق فراوان و مداوم داشت. نويسنده طرف علاقه اش چارلز ديكنس انگليسي بود. كشفيات بزرگ در 17 سالگي ارنست روتر فورد با موفقيت در امتحاني جايزه خرج تحصيلي مدرسه را بدست آورد و به «كرايست چرچ» كه بزرگترين شهر جزيره «سوث آيلند» بود فرستاده شد تا بتحصيلات دانشگاهي خود ادامه دهد و پس از چهار سال موفق بدريافت درجه ليسانس گرديد. اينك آخرين دهساله قرن نوزدهم شروع شده بود. اين دوره كوتاه در تاريخ علوم و اختراعات اهميت خاص دارد و شالوده كليه ترقيات و اكتشافاتي كه بعداً اوضاع دنيا را بكلي عوض كرد در آن مدت دهسال ريخته شد. اولين كشف بزرگي كه مورد اطلاع و علاقه روتر فورد قرار گرفت نظريه امواج الكترومانتيك هاينريش هرتز آلماني بود. روتر فورد نيز دستگاه موج زائي براي توليد امواج الكترومانتيك درست كرد. آزمايشگاه وي در زير زمين سرد و مرطوب دانشگاه همانجائيكه شاگردان پالتو و كلاه خود را آويزان ميكردند داير شده بود. در اين محل روتر فورد بتحقيق درباره يكي از مهمترين مسائل علمي يعني امواج الكترومانتيك پرداخت و بخصوص هم خود را بساختن آلتي كه بتواند امواج الكترومانتيك را ضبط كند مصرف داشت و بالاخره موفق شد موج يابي درست كند كه از يكطرف بآن طرف زير زمين يعني در طول (60) پا امواج الكترومانتيك را بگيرد. روتر فورد براي نخستين بار در اين باب مقالاتي در مجله هاي علمي نگاشت و فيزيك دانهاي معروف كم كم بنظريات و نوشته هاي جوان 24 ساله نيوزيلندي علاقمند شدند. روتر فورد در اين هنگام در پانسيون ارزاني در شهر خود زندگي ميكرد و چون جايزه خرج تحصيلي دانشگاه تكافوي زندگيش را نمينمود براي اينكه معاش خود را تأمين كند درس هاي خصوصي ميداد. فاميل وي بدبختانه توانائي آنرا نداشتند كه بوي كمك مالي دهند. خانم نيوتن صاحبخانه روترفورد چهار فرزند داشت. يكي از آنها دختري بنام مري مورد محبت روتر قرار گرفت. روتر فورد براي آنكه آرزوي ازدواج با مري را عملي سازد تصميم گرفت با پيدا كردن شغلي عايدي قابلي بدست آورد پس در مدرسه پسرانه بتدريس پرداخت، اما اين لباس براي بدن او ساخته نشده بود. روتر فورد معلم چيره دستي نبود و در فهماندن مطالب بشاگردان و نگهداري كلاس عاجز ميماند. بچه ها هم خيلي زود بنقاط ضعف وي پي بردند و او را بيشتر اذيت كردند بطوريكه رفته رفته حضور در كلاس و برخورد با شاگردان براي روتر فورد كاري شاق و فوق العاده ناراحت گرديد. خوشبختانه در اين وقت موقعيت خوبي براي روتر فورد پيش آمد باين معني كه در اثر علاقه پرينس آلبرت بتشويق جوانان در راه علم دانشگاه كيمبريج بعده اي از جوانان با استعداد و محقق جايزه خرج تحصيلي اعطاء نمود و نام روتر فورد نيز در آن ميان بود. در يكي از روزهاي تعطيل كه روتر فورد در منزل مشغول جمع آوري محصول سيب زميني باغچه شان بود پستچي اين خبر خوش را بوي رساند. روتر فورد پس از خواندن نامه با شعف تمام فرياد كرد:«اين ديگر آخرين سيب زميني است كه از خاك درميآورم.» و بيل را بزمين فرو كرد. خانواده ارنست بدست و پا افتاد و پولي براي خرج سفر وي بلندن قرض كرد. در سال 1895 پرفسور ج.ج. تامسون فيزيك دان عاليمقام انگليسي در آزمايشگاه كاونديش روتر فورد را پذيرفت و بوي خير مقدم گفت.
|