فقر
گروه: جان كلام
نویسنده: علي شريعتي
|
|
فقر همه جا سر ميكشد
فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست
فقر ، چيزي را " نداشتن " است
ولي ، آن چيز پول نيست ؛ طلا و غذا هم نيست
|
|
فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفته يك كتابفروشي مي نشيند
فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ، كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند
فقر ، كتيبه سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند
فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود
|
|
فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست
فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است
|
|
|
|
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان کتاب و خوانندگان آثارشان
|
پیگیری و سفارش تلفنی 88140837
|
|